بسوز ای دل که امروز اربعین است / عزای پور ختم المرسلین است
قیام کربلایش تا قیامت /سراسر درس، بهر مسلمین است
اربعن حسینی تسلیت باد
/////////////////////////////////////////////////////
به یاد کربلا دلها غمین است
دلا خون گریه کن چون اربعین است . . .
/////////////////////////////////////////////////////
بــاز دگر بـاره رســیــد اربـعـیــن / جوش زند خـون حـسـیـن از زمیــن
شـد چـهـلـم روز عــزای حـسـیــن / جــان جــهــان بـــاد فدای حـسین . . .
/////////////////////////////////////////////////////
امام صادق-ع: آسمان چهل روز در عزای حسین-ع گریست . . .
اربعین حسینی برشما و خانواده ی محترمتان تسلیت
/////////////////////////////////////////////////////
نازم آن آموزگاری را که در یک نصف روز / دانشآموزان عالم را همه دانا کند
ابتدا قانون آزادی نویسد بر زمین / بعد از آن با خون هفتاد و دو تن امضا کند . . .
/////////////////////////////////////////////////////
کاش بودیم آن زمان کاری کنیم / از تو و طفلان تو یاری کنیم
کاش ما هم کربلایی می شدیم / در رکاب تو فدایی می شدیم
/////////////////////////////////////////////////////
محرم ماه غم نیست ماه عشق است محرم مَحرم درد حسین است . . .
/////////////////////////////////////////////////////
اردوی محرم به دلم خیمه به پا کرد / دل را حرم و بارگه خون خدا کرد
حسین میا به کوفه ، کوفه وفا ندارد …
/////////////////////////////////////////////////////
ای به دل بسته ، قدری آهسته / کن مدارا با ، زینب خسته …
یا حسین مظلوم …
/////////////////////////////////////////////////////
یه جائیه تو دنیا همه براش می میرن / تموم حاجتا رو همه از می گیرن
بین دو نهر آبه ، یه سرزمین خشکه / شمیم باغ و لاله اش خوشبو ز عط مُشکه
شبای جمعه زهرا زائر این زمینه / سینه زن حسینه ، یل ام البنینه …
/////////////////////////////////////////////////////
آبروی حسین به کهکشان می ارزد / یک موی حسین بر دو جهان می ارزد
گفتم که بگو بهشت را قیمت چیست / گفتا که حسین بیش از آن می ارزد . . .
منبع: پیامک اربعین حسینی
از پرهاى سوخته و خیمه هاى خاکستر، چهل روز مى گذرد؛ از شانه هاى بى تکیه گاه و چشم هاى به خون نشسته، از لحظاتى که سیلى مى وزید و صحرا در عطشى طولانى، ثانیه هایش را به مرگ مى بخشید.
حالا چهل روز است که مرثیه هامان را در کوچه هاى داغ، مکرر مى کنیم.
چهل شب است که بر نیزه شدن آفتاب را سر بر شانه هاى آسمان مى گرییم. «اى چرخ! غافلى که چه بیداد کرده اى».
از شام تا کربلا
از کربلا تا شام، حکایت سرهاى جسور شماست که شمشیرها را به خاک افکند.
من از روایت خونابه و خنجر مى آیم؛ از شعله هاى به دامن نشسته و فریادهاى بى یاورى.
امروز، اربعین خورشید است. نگاه کن چگونه پرندگان، بر شاخه هاى درختان روضه مى خوانند؛ چگونه ابرها، فشرده فراقى عظیم، پهنه زمین را مى بارند!
رفته اید و پس از شما، جاده ها، اسیر زمستانى همیشگى اند. پرواز ناگهان شما آتشى است که هرگز فرو نمى نشیند.
زخم عاشورا همیشه تازه است
پاییز را دیده اى، چگونه نوباوگان تابستان را به زمین مى ریزد و سر و روى جهان را به زردى مى نشاند؟! اکنون دیرى است که پروانه هاى هاشمى مان را شعله هایى یزیدى، بر تپه هاى خاکستر فرو ریخته اند.
دیرى است که گیسوان کودکى رقیه را بادهاى یغماگر، با خویش برده اند.
زمین، پاییزش را از یاد مى برد، اما زخم عمیق عاشورا را هرگز.
سال ها مى گذرد و ما همچنان سوگ کبوترانى آزاده را بر سینه مى کوبیم.
اربعین لاله ها
نزهت بادى
بشیر!
وقتى به مدینه النبى رسیدیم، مبادا کسى جلوى قافله اسراى کربلا، گوسفندى را سر ببرد! این کاروان، از سفر چهل روزه با سرهاى بریده بر بالاى نى مى آید.
نگذار هیچ لاله اى را در رثاى شهدایمان پرپر کنند! سراسر خاک کربلا، پر بود از گلبرگ هاى خونین و پاره اى که از هر سو مرا صدا مى زدند: «أخَىَّ اخَّى».
اجازه نده کسى بر سر و رویش خاک بریزد؛ هنوز باد، گرد و خاک کوچه هاى کوفه و شام را از سر و روى زنان و کودکان عزادار نربوده است.
این صورت هاى کبود و دست هاى سوخته، نیازى به گلاب افشانى ندارند؛ هنوز اربعین گل هایى که با تشنه کامى بر خاک و خون افتادند، نگذشته است.
بگو پاى برهنه به استقبالمان نیایند؛ این کاروان پر است از کودکانى که پاى پرآبله دارند.
سفارش کن شهر را شلوغ نکنند و دور و برمان را نگیرند، ما از ازدحام نگاه هاى نامحرم و بیگانه بازگشته ایم.
بگذار آسوده ات کنم بشیر!
دل زینب علیهاالسلام براى خلوت مزار جدش پر مى کشد تا به دور از چشم خونبار رباب و سکینه و سجاد علیه السلام و این کاروان داغدار، پیراهن کهنه و خونین حسین علیه السلام را بر سر و روى خویش بنهد و گریه هاى فرو خورده چهل روزه اش را یک سره رها سازد.
سر سفرت منو نشوندی حسین
نمکت رو به من چشوندی حسین
اونقدر اقایی که این بده رو
توی روضت بازم کشوندی حسین
——————————————–
بعد از کشیدن جزء جزء کــربـلا
حالا نوبت به رنگ زدن خدا می رسد
از بین رنگها انتخاب می کند
سرخی را برای محاسن حسین
و سفیدی را برای موی زینب.
———————————————————————–
سکوتی غریب و دلگیر تمام فضای کربلا را فرا گرفته است
و سیاهی شب وادی طف را در مشت
و فقط باد گرمی از سوی فرات به خیمه ها می وزد
، هر از چندی صدای قهقهه کودکی که مادری را به بازی گرفته است
سکوت را بر هم می زند
عباس علمدار سپاه حسین کمی آنطرفتر با زهیر قدم میزند
و از رزم فردا می گوید
و گهگاه لبخندی مردانه همزمـان بـر لبـان هر دوشان می نشیند
و هر دو خوب می دانند که فردا چشمهای امید بسیاری
بر بازوان این دو دوخته خواهد شد
حبیب آتشی بر افروخته و در پناه روشنایی آن شمشیرش را صیقل می دهد
و زیر لب زمزمه کنان شعر می خواند
و پیداست خویشتن را مخاطب کلماتش قرار داده
و برای فردا آماده می شود
بریر با فاصله کمی از حبیب آرام آرام قرآن می خواند
و قطرات اشکش همچون دانه های الماس بر گونه هایش می لغزد
و زمین تشنه کربلا را سیراب میکند
، گاه سر از گریبان میگیرد و با گوشه چشم حبیب را می نگرد
و باز مشغول تلاوت می گردد
سالار شهیدان بخوبی می دانست
که مسئله وداع را بایستی بر خواهر تصویر کند
خواهرش را به آرامی صدا کرد
پرده خیمه بالا رفت و زینب با دیدن برادر چون همیشه خندید
زینب از خیمه بیرون آمد و با اینکه می دانست برادرش خبر خوشی برایش ندارد
گوش جان به سخنان حسین سپرد
، سخن از دلتنگی ها بود و درخواست تحمل .
سخن گفتن با تو هیچگاه تا این اندازه برایم دشوار نبوده است
، خواهرم کلمات بسختی برای ادای سخن بدام زبان می افتد
و اگر نبود مسئولیت سنگینی که بر دوش توست
بخدا قسم هیچگاه حاضر نمی شدم فشار و اندوهی را بر قلبت تحمل کنم ،
زینبم بیش از پنجاه سال است که مرا می شناسی
و خیلی خوب می دانی که چقدر برایم عزیز هستی ،
تو برای من تنها یک خواهر نبوده ای ،
دردهای سنگین دلم را همیشه با تو می گفتم
و سخنان زیبای تو همیشه مرهم زخمهای دلم بود زینب جان ،
وقت تنگ است و تا به صبح چیزی نمانده است ،
از صبح که نبرد در می گیرد تمامی زنان و کودکان حرم را در خیمه ای گرد آور
و خود مواظبشان باش تا احدی از خیمه خارج نشود ،
نظاره اجساد خون آلود شهیدان شاید برای همگان قابل تحمل نباشد
زنان شوی مرده را آرامش بده و کودکانشان را در آغوش بگیر
و مگذار شیون طفلی به خیمه های عمر سعد برسد ،
، خواهرم با اشکهایت بی صبرم مکن
، مبادا فردا وقتی نوبت من فرا رسد از خود بیخود شوی
و در پی ام به میدان آیی ، جان حسینت تحمل کن
۸۴ زن و کودک جز تو پناهی نخواهند داشت ،
استوار باش نمیگویم گریه نکن نه ، ولی بیصدا
حتی صدای شکستن بغضت را جز خدا نباید بشنود .
خواهرم ، کودکانم را بسیار مواظبت کن
آنها پس از من به خیمه ها یورش می آورند
و به قصد غارت بر طفلان نیز رحمی نمی کنند ،
من تا توانسته ام خارهای این اطراف را چیده ام
تا به هنگام فرار ، گامهای بچه ها را جراحتی نرسد .
زینبم درباره رقیه به تو سفارش می کنم ،
بعد از اصغر او را بسیار دلتنگ خواهی یافت
بیش از هر کس به او بپرداز ، هر گاه از فراز شتری بر زمین میافتد
پیاده شو و آرامش کن .
—————————————————————————
و فردا
زینب خوب می دانست که این آخرین تصویرهائی است که مردمک چشمش از حسین (ع) بر میدارد ،
یک لحظه نگاه از او نمیگرفت ،
برادر به خیمه ها سر کشی میکرد ،
باز می گشت و با باقی مانده سپاه نورش سخن میگفت ،
فرزندان خردسالش را نوازش میکرد ،
گهگاهی هم برای چند لحظه بر تیرک خیمه ای تکیه میداد و نفسی تازه میکرد ،
و زینب یک آن از او غافل نبود ،
روز اولی که زینب به دنیا آمد پیامبر در آغوشش کشید و زینب گریه میکرد ،
قنداقه اش را بدست پدرش علی دادند دختر همچنان میگریست ،
مادر مهربانش او را به سینه چسباند ، چشمان کوچکش امان نمیداد
امام حسن دو ساله نوازشش کرد فایده ای نداشت ،
زینب را در آغوش حسین یک ساله گذاردند ،
صدای ضربان قلب حسین آرامش کرد و گریه قطع شد
و نو رسیده زهرا در آغوش برادر به خواب رفت
و یا آنگاه که عبدالله جعفر برای ازدواج با او با امیرالمومنین سخن می گفت ،
فرمود :
به عبدالله بگوئید به شرطی که : ازدواج ما سبب دوری از برادرم نگردد ،
در هر سفر که او رود من نیز با او باشم .
و اکنون حسینش برای همیشه از او فاصله می گرفت ،
از یک سو جذبه عشقی مقدس او را بدنبال برادر میکشاند
و از سوی دیگر مسئولیت سرپرستی دهها زن و کودک ،
و سنگین تر از آن رسالت ابلاغ پیام خون برادر او را بر جای میخشکاند ،
حسین سوار بر اسب آرام آرام در افق صحرا محو می شد ،
هیچگاه چون این لحظه اینقدر در عشق یک دیدار بی تاب نبود
که امام عالمیان به فریادش رسید ،
سفارش آخرین مادرش زهرا چون تحفه ای الهی تمام فضای خاطرش را به شوقی کشید ،
بی درنگ به دنبال برادر دوید و از نای جان فریاد میزد که
« مهلاً مهلا ، یابن الزهرا » ، ای پسر فاطمه لحظه ای درنگ کن ،
تو گوئی امام شهیدان نیز منتظر همین یک صدا بود ،
پای اسب بر زمین خشکید ، حسین با عجله روی بسمت خیام و بلافاصله از اسب به زیر آمد ،
اکنون خواهر و برادر دور از همه ، با هم راز میگویند :
« یا حسین ، مادرم گفته بود که در چنین لحظه ای زیر گلویت را ببوسم » ،
حسین لبخندی زد و به آسمان خیره شد تا خواهری که اکنون در آتش فراق آب می شد بر حنجره اش بوسه زند
و باز سوار رو به میدان براه افتاد .
خواهر آرام آرام اشک میریخت و تا حسین در خیل سپاه عمر سعد گم نشد به خیام باز نگشت ،
به فرمان برادر هیچ کس حق ندارد از خیام بیرون آید ،
زینب سعی دارد در پیش چشم اهل حرم خسته و نالان ننمایاند ،
کنار کودکی از فرزندان شهدا زانو میزد و با لبخند نوازشش میکرد ،
اما خدا میدانست که در دل خود چه طوفان غمی دارد .
هر گاه طول خیمه را میپیمود بی اراده از در چادر ، نگاهی بسوی میدان می افکند
و چیزی زیر لب زمزمه میکرد ،
مدتی بود که دیگر تکبیر حسین بگوش نمیرسید ،
که ناگاه صدای شیون غریبی ،
او را متوجه بیرون خیام کرد ،
اهل حرم چیزی دیده بودند و از غم بر سر و سینه میکوفتند ،
سراسیمه پرده خیمه را کنار زد ، اسب سفید حسین بود بدون سوار و خسته ،
خون سرخ تک سوار شهادت یالش را خضاب کرده بود ،
زینب بی درنگ به سمت گودال قتلگاه میدوید ،
گوئی عشق در برابر عقل قدرت نمائی میکرد ،
دختر حسین آرام صورت اسب را میان دستان کوچکش گرفت :
« ای ذوالجناح میدانم چه پیامی داری ، اما سئوالم را پاسخ ده ،
آیا پدر مظلومم با لب تشنه جان داد یا نه ؟ … »
اکنون میرفت تا جانسوزترین صحنه آفرینش به روی پرده وجود آید .
گامهای زینب لحظه ای بر فراز تلی که بعدها بنام خود او نامگذاری شد قرار گرفت ،
چشم بر گودال دوخت ، از دور صحنه ای را دید که هرگز قصد باورش را نداشت
با عجله به سمت پیکر حسین سرازیر شد
در چند قدمی جسم خونین ابی عبدالله ایستاد
و بعد آرام آرام و با احترامی شگرف بطرف برادر گام زد .
ای آسمان کربلا تو شاهدی که در آن لحظه بر زینب چه گذشت ،
زانوانش که دیگر تاب ایستادن نداشت بر بالین حسین بر زمین بوسه زد
و همانگونه که با قطرات اشکش بدن خونین حسین را شستشو میداد ،
با پنجه های لرزانش نیزه های شکسته را کنار میزد
و زیر لب فقط یک ندا : « انت اخی وا محمدا واعلیا » ،
——————————————————————————–
قریب بر 360 ضربه شمشیر و نیزه ، از یک پیکر چه باقی میگذارد ،
زینب ، به یاد آورد زمانی را که پیامبر حسین خردسال را بـر دوش ، میگرفت
و در کوچـه های باریک مـدینـه مدام فریاد میزد : « حسین از منست و من از حسین » ،
و اکنون بوسه گاه پیامبر با تیر سه شعبه دریده شده بود ،
به رسم حجت و وداع برای بوسیدن روی برادر تصمیم گرفت که …. اما نه ، خدای من ….
ناچار خم شد و لبها را به رگهای بریده مردی گذارد که 1400 سال بعد
عاشقان نوجوانش پیشانی بند عشق او بر سر بسته
و برای انتقام خون پاکش تمام بیابانهای جنوب ایران را به آتش عشق کشیدند .
آنها به شوق وصال او در نیمه های شب از اروند گذشته
و سه راه شهادت را در شلمچه برای عشق به یادگار گذاردند ،
و از خاکریزهای بوی خون گرفته عبور کردند ،
———————————————————-
پیچیده شمیمت همه جا ای تن بی سر
چون شیشه عطری که درش گمشده باشد
منبع: دکلمه در مورد اربعین حسینی
باید دید در کهنترین متون مذهبی ما، از «اربعین« چگونه یاد شده است. به عبارت دیگر دلیل برزگداشت اربعین چیست؟ مهمترین نکته درباره اربعین، روایت امام عسکری (ع) است. حضرت در روایتی که در منابع مختلف از ایشان نقل شده فرمودهاند: «نشانههای مؤمن پنج چیز است: خواندن 51 رکعت نماز (17 رکعت نماز واجب + 11 نماز شب + 23نوافل)، زیارت اربعین، انگشتری در دست راست، وجود آثار سجده بر پیشانی و بلند خواندن بسم الله در نماز».
این حدیث تنها مدرک معتبری است که جدای از خود زیارت اربعین که در منابع دعایی آمده، به اربعین امام حسین (ع) و بزرگداشت آن روز تصریح کرده است.
برخی از روایاتی که در باب زیارت امام حسین (ع) در کتاب کامل الزیارات ابن قولویه آمده، گریه چهل روزه آسمان و زمین و خورشید و ملائکه را بر امامحسین (ع) یادآور شده است. (اربعین شهید قاضی، ص 386)
ابن طاوس یک اشکال تاریخی هم نسبت به اربعین بودن روز بیستم صفر مطرح کرده و آن این که اگر امام حسین (ع) روز دهم محرم به شهادت رسیده باشد، اربعین آن حضرت نوزدهم صفر میشود نه بیستم. در پاسخ گفته شده است، به احتمال ماه محرمی که در دهم آن امام حسین (ع) به شهادت رسیده، بیست و نه روز بوده است. اگر ماه کامل بوده، باید گفت که روز شهادت را به شمارش نیاوردهاند. (بحار الانورا، ج 98، ص 335).
اربعین روز مراجعت اسرای کربلا از شام به مدینه
کهنترین کتاب دعایی مفصل موجود، کتاب «مصباح المتهجّد» شیخ طوسی از شاگردان شیخ مفید است که ایشان هم همین مطلب را آورده است. شیخ طوسی پس از یاد از این که روز نخست ماه صفر روز شهادت زید بن علی بن الحسین (ع) و روز سوم ماه صفر، روز آتش زدن کعبه توسط سپاه شام در سال 64 هجری است، مینویسد:
«بیستم ماه صفر (چهل روز پس از حادثه کربلا) روزی است که حرم سید ما اباعبدالله الحسین از شام به مدینه مراجعت کرد و نیز روزی است که جابر بن عبدالله انصاری، صحابی رسول خدا (ص) از مدینه وارد کربلا شد تا قبر حضرت را زیارت کند. او نخستین کس از مردمان بود که امام حسین (ع) را زیارت کرد. در چنین روزی زیارت آن حضرت مستحب است و آن زیارت اربعین است». (مصباح المتهجد، ص 787)
در همانجا آمده است که «وقت خواندن زیارت اربعین، هنگامی است که روز بالا آمده است».
بسوز ای دل که امروز اربعین است / عزای پور ختم المرسلین است
قیام کربلایش تا قیامت /سراسر درس، بهر مسلمین است
اربعین حسینی تسلیت باد
.
.
.
به یاد کربلا دلها غمین است
دلا خون گریه کن چون اربعین است . . .
.
.
.
بــاز دگر بـاره رســیــد اربـعـیــن / جوش زند خـون حـسـیـن از زمیــن
شـد چـهـلـم روز عــزای حـسـیــن / جــان جــهــان بـــاد فدای حـسین . . .
.
.
.
امام صادق-ع: آسمان چهل روز در عزای حسین-ع گریست . . .
اربعین حسینی برشما و خانواده ی محترمتان تسلیت
.
.
.
امشب شب اربعین مصباح هداست/ دل یاد حسین بن علی شیر خداست
پروانه به گرد شمع حق پر زد و سوخت/ امشب شب یاد عشقیاء و شهداست
.
.
.
نازم آن آموزگاری را که در یک نصف روز / دانشآموزان عالم را همه دانا کند
ابتدا قانون آزادی نویسد بر زمین / بعد از آن با خون هفتاد و دو تن امضا کند . . .
.
.
.
کاش بودیم آن زمان کاری کنیم / از تو و طفلان تو یاری کنیم
کاش ما هم کربلایی می شدیم / در رکاب تو فدایی می شدیم
.
.
.
عالم همه قطره و دریاست حسین / خوبان همه بنده و مولاست حسین
ترسم که شفاعت کند از قاتل خویش / از بس که کَرَم دارد و آقاست حسین . . .
.
.
.
السلام علیک یا ابا عبدالله …
پرسیدم:ازحلال ماه، چراقامتت خم است؟ آهی کشیدوگفت:که ماه محرم است
گفتم: که چیست محرم؟باناله گفت:ماه عزای اشرف اولادآدم است
.
.
.
السلام علیکم یااباصالح المهدى (عج)السلام علیک یاامین الله فى ارض وحجته على عباده
(یاصاحب الزمان آجرک الله)اربعین حسینی بر شما وعاشقان حسین تسلیت عرض مینمایم)
.
.
.
نام من سرباز کوی عترت است / دوره آموزشی ام هیئت است
پــادگــانم چــادری شــد وصــله دار / سر درش عکس علی با ذوالفقار
ارتش حیــدر محــل خدمتم / بهر جانبازی پی هر فرصتم
نقش سردوشی من یا فاطمه است / قمقمه ام پر ز آب علقمه است
رنــگ پیراهــن نه رنــگ خاکــی است / زینب آن را دوخته پس مشکی است
اسـم رمز حمله ام یاس علــی / افسر مافوقم عباس علی (ع)
.
.
.
محرم ماه غم نیست ماه عشق است محرم مَحرم درد حسین است . . .
.
.
.
اردوی محرم به دلم خیمه به پا کرد / دل را حرم و بارگه خون خدا کرد
حسین میا به کوفه ، کوفه وفا ندارد …
.
.
.
ای به دل بسته ، قدری آهسته / کن مدارا با ، زینب خسته …
یا حسین مظلوم …
.
.
.
یه جائیه تو دنیا همه براش می میرن / تموم حاجتا رو همه از می گیرن
بین دو نهر آبه ، یه سرزمین خشکه / شمیم باغ و لاله اش خوشبو ز عط مُشکه
شبای جمعه زهرا زائر این زمینه / سینه زن حسینه ، یل ام البنینه …
.
.
.
السلام ای وادی کرببلا / السلام ای سرزمین پر بلا
السلام ای جلوه گاه ذوالمنن / السلام ای کشته های بی کفن
.
.
.
آبروی حسین به کهکشان می ارزد / یک موی حسین بر دو جهان می ارزد
گفتم که بگو بهشت را قیمت چیست / گفتا که حسین بیش از آن می ارزد . . .