انشا در مورد از دل برود هر آن که از دیده برفت
انشا درباره ی از دل برود هر آن که از دیده برفت
با سلام خدمت دوستان عزیزی که این مطلب را مشاهده می کنید ما در این مطلب قصد داریم که تمام انشا های صفحه ۲۶ کتاب نگارش سکه جدید برای پایه دوازدهم منتشر شده است را در این مطلب و در این پست برای شما عزیزان بنویسیم در این انشا شما موارد مختلفی از عنوان ها برای انشا را مشاهده می کنید ما به زودی این انشا را برای شما عزیزان پیدا خواهیم کرد و در این مطلب قرار خواهیم داد چون که هنوز کتاب نگارش ۳ به تازگی وارد بازار شده است و هنوز انشایی از کسی برای این موضوع و این مطلب نوشته نشده است ما نمیتوانیم به صورت دقیق این انشا را برای شما عزیزان پیدا کنیم و در سایت قرار بدهیم ولی به زودی آن را از گروه های تلگرامی پیدا خواهیم کرد و جواب کامل انشا درمورد از دل برود هر آنکه از دیده برفت که در صفحه ۲۶ و ۲۷ کتاب نگارش است وجود دارد را برای شما عزیزان قرار خواهیم داد.
انشای اول از دل برود هر آنکه از دیده برفت
مقدمه : مطمئن باشید اگر چیزی یا کسی را مدتی نبینی از خاطرت پاک میشود
اگر هم پاک نشود چهره اش از خاطرت میرود یا چهره ی او تغییر میکرد یا رفتارش تغییر میکند و …
تنه ی انشا : در روزگاران گذشته، در یک شهری یک خانواده که یک فرزند داشتند زندگی میکردند.
بچه ی آنها بزرگ و بزرگتر شد و پسر تصمیم گرفت که برای تحصیل و کار به شهری دور برود.
پدر و مادرش را به سختی قانع کرد که به سفر برود پس از قانع کردن آن ها، عازم سفر شد
تمام وسایل خود را جمع کرد و پدر و مادرش را بوسید و رفت.
پسر که رفت درگیر تحصیل و کار شد و چون خانواده ی او از لحاظ مادی ضعیف بودند پسر مجبور بود برای خرج تحصیلش کار کند.
چند سالی گذشت و حتی پسر یک بار به شهر خودشان نرفت که به پدر و مادرش سر بزند.
پدر و مادرش از غصه پیر شده بودند و جوانی و زیبایی خودشان را از دست داده بودند
و خبر نداشتند که پسرشان کجاست و دارد چه میکند.
بعد از گذشت 20 سال پسر تصمیم گرفت به شهر خود بازگردد و پدر و مادرش را خوشحال کند
که پسر آنها پیشرفت کرده و بهترین شغل را دارد.
به زور آدرس خانشان را پیدا کرد چون فراموش کرده بود.
به خانه رسید و در را زد و یک پیرزن بیرون آمد. پسر تعجب کرد و گفت تو کیستی که در خانه ی ما زندگی میکنی.
پیرزن جواب داد پسرم تو هستی که 20 سال است که من و پدرت چشم انتظارت هستیم.
پسر تعجب کرد و جا خورد و قبول نکرد که این پیرزن مادرش است.
اما مادرش همه ی داستان زندگیشان را برایش تعریف کرد و پسر فهمید که دوری او باعث شده که پدر و مادرش به این روز بیفتند.
پدرش رو به پسر کرد و گفت : از دل برود هر آن که از دیده برفت. پسر نادم و پشیمان بود.
نتیجه گیری : دوری در هرجایی باعث فراموشی و دل کندن میشود.
درست است فراموش کردن پدر و مادر سخت است اما اگر دیده ی خودتان را از آنها دور نگه دارید ممکن است فراموش شوند.
پس مراقب باشید که از هرچیزی چشم نپوشانید چون از دلتان میروند.
متن ادبی از دل برود هر آنکه از دیده برفت
تا تو رفتی همه گفتند:
از دل برود هر آنکه از دیده برفت…
و به ناباوری و غصه ی من خندیدند
آه ای رفته سفر…
که دگر باز نخواهی برگشت
کاش می آمدی و می دیدی
که در این عرصه ی دنیای بزرگ
من چقدر تنهایم…
و بدانی که:
از دل نرود هر آنکه از دیده برفت!!!