تقویم تاریخ – 14 اسفند
تقویم تاریخ – 14 اسفند
1345ش:دکتر محمد مصدق استاد دانشگاه، سیاستمدار، دولتمرد و ایراندوست نامدار، دشمن سرسخت استعمار ملل و سلطه گران، رهبر جنبش ملی کردن صنعت نفت ایران و رئیس دولت در سالهای 1330، 1331 و پنج ماه اول سال 1332 چهاردهم اسفند 1345 در بیمارستان نجمیه تهران (خیابان حافظ ـ نه چندان دور از چهار راه جمهوری اسلامی) فوت شد. در سالهای حکومت او، ایران که پرچم مبارزه با استعمار و سلطه را به دوش گرفته بود تحت فشار و تحریم اقتصادی و تهدید نظامی انگلستان بود که یکی از سه قدرت آن زمان بشمار می رفت. دکتر مصدق در تمامی طول عمر سیاسی خود به دمکراسی، حقوق بشر و آزادیهای مرتبط با آن عمیقا وفادار بود. وی هنگام فوت 87 ساله بود.
دولت دکتر مصدق که مورد حمایت قاطبه ملت بود در کودتای 28 امرداد سال 1332 که نتیجه توطئه مشترک انگلستان و آمریکا بود برانداخته شد، به زندان افتاد و پس از تحمل دوران زندان تا پایان عمر در روستای احمد آباد ساوجبلاغ (نزدیک کرج) به صورت غیر قانونی تبعید و در حصر قرار داشت.
در روزهای واپسین عمر که شدیدا بیمار بود اجازه داده شده بود به تهران و به بیمارستانی که فرزندش در آن طبابت می کرد منتقل شود. جز برای اعضای فامیل، وی در اینجا هم ممنوع الملاقات بود و روزنامه نگاران حتی اجازه نزدیک شدن به ساختمان بیمارستان را نداشتند و شبانه روز درخودروهای خود مقابل ساختمان «پارک هتل» نشسته و گوش بزنگ خبر از داخل بیمارستان بودند. پس از فوت نیز دولت وقت، خود یک اطلاعیه چند سطری بسیار کوتاه دراین زمینه به روزنامه ها داد و از آنجا که از مرده مصدق هم می ترسید اجازه برگزاری محلس ترحیم عمومی نداد. چون گروهی از مردم تهدید کرده بودند که با پوشیدن لیاس مشکی و یا گفتن تسلیت به یکدیگر با صدای نسبتا بلند ماتم خواهند گرفت؛ ساواک خبرچین های خود را مامور پرونده سازی، مخصوصا در مدارس و سازمانهای دولتی کرده بود تا هرکس از دکتر مصدق یاد کند و لباس مشکی پوشیده باشد نامش را گزارش کنند و بعدا دستگیر شود.
دکتر مصدق بر پایه عقیده خود که شاه باید سلطنت کند، نه حکومت در دوران زمامداری اش اختیارات حکومتی را از شاه گرفت. در زمان او انتشار نشریه، تشکیل حزب و برگزاری اجتماعات سیاسی آزاد بود. وی تحریر و توزیع کتب درسی را از انحصار دولت خارج کرد تا کتابهای تاریخ مدارس دیکته دولت و مبلّغ قدرتهای خارجی مسلط بر ایران نباشند.
مورخان معروف جهان دکتر مصدق را احیاء گر ناسیونالیسم ایرانی خوانده و نوشته اند که به همین دلیل، وی حاضر به سازش با بیگانگان بر سر منافع ایران نبود. به نوشته این مورخان که دکتر مصدق را از مردان بزرگ تاریخ ایران خوانده اند وی در جهان سوم چراغی را روشن کرد که تا پایان «استعمار کهنه» روشن بود. وی به ملل تحت ستم هشدار داده بود که پس از استعمار کهن (استعمار اروپایی که از زمان یافتن راههای دریایی ـ آغاز سده شانزدهم آغاز شده بود)، استثمار و سلطه با لباسی تازه برجای آن خواهند نشست. به عبارت دیگر استعمارگران تنها لباس عوض می کنند و …. پس از پیروزی انقلاب در بهمن ماه 1357، هرساله به مناسبت زادروز و وفات دکتر مصدق در آرامگاه او در احمدآباد که از ابنیه ملی وطن بشمار آمده است مراسمی با حضور هزاران تن برگزار می شود. در نخستین مراسم از این دست که در اسفندماه 1357 برگزارشد بیش از یکصد هزار تن از تهران و شهرهای دیگر به احمدآباد رفته بودند. تا پایان سال 1356 بردن نام مصدق در رسانه های وطن، مدارس و سازمانهای دولتی ممنوع بود.
طبق برخی گزارش ها، در اسفندماه 1388 (مارس 2010) به دلایل امنیتی، با درخواست اجازه برگزاری مراسم سالروز درگذشت دکتر مصدق همانند هرسال (با حضور انبوه مردم) در روستای احمدآباد (به قول خود وی “قلعه”) موافقت نشد.
1342ش:در این روز در سال 1342 و 9 ماه پس از قیام خرداد ماه، محاکمه دسته ای از مخالفان شاه از جمله آیهالله سید محمود طالقانی، مهندس مهدی بازرگان و دکتر یدالله سحابی در محکمه تجدید نظر نظامی که ریاست آن را ژنرال عباس قره باغی (آخرین رئیس ستاد مشترک ارتش در نظام سلطنتی در سال 1357) برعهده داشت آغاز شد. پیش از اغاز محاکمه، حکومت نظامی در تهران و اصفهان تمدید شده بود تا تظاهراتی صورت نگیرد.
1893م:پنجم مارس در دوسال مختلف دو مورخ ــ فیلسوف در گذشتند؛ هیپولیته تاین فرانسوی در سال 1893 در 64 سالگی و لودویگ کیده آلمانی در 1941 . کتاب کیده که در 23 مارس 1858 به دنیا آمده بود تحت عنوان « دیوانگی های امپراتور » برنده جایزه نوبل شد . وی در این کتاب هوسهای ظالمانه گالیکولا امپراتور روم را برنگاشته و حق داده است که بر ضد حاکم ظالم قیام شود. وی در کتاب دیگرش ثابت کرده است که پس از هر جنگ ، مردم منفی گرا می شوند که منفی گرائی باعث عقب ماندن انسان می شود . وی افتادن فاصله میان مردم و دولت را که باعث بی تفاوتی مردم می شود خطرناک خوانده است زیرا باعث می شود که هر حبابی را عامل نجات خود بدانند و با چشم بسته به هرکس که با دولت مخالفت کند به پیوندند و خود را از چاله به چاه بیافکنند.
1953م:جوزف استالین کمونیست معروف و ربع قرن رهبر بلامنازع اتحاد شوروی ساعت 9 بعد از ظهر پنجم مارس سال 1953 ( مصادف با 14 اسفند 1331 ) پس از چهار روز اغماء درگذشت و فصلی از تاریخ به پایان رسید. وی زاده گرجستان بود.
درمارس 2003 در روسیه به مناسبت پنجاهمین سال در گذشت استالین نمایشگاهی تحت عنوان «استالین : یک مرد و یک سمبل» آغاز بکار کرده بود که با بازدید از آن و گفت و شنود با مردمی که از آن دیدن می کردند می شد نظر روسها را درباره وی به دست آورد.
اسوسییتدپرس خبرگزاری روزنامه های آمریکا در گزارش چهارم مارس 2003 خود از مسکو از قدردانی روسها نسبت به استالین و وفاداری به او ابراز تعجب کرده و نوشته است که روسها هنوز استالین را «رفیق استالین» می خوانند. طبق این گزارش، روسها پس از ورود به این نمایشگاه ، نخست سراغ مدارکی می روند که وضعیت مزاجی استالین را در چهار روز آخر عمرش نشان می دهد تا مطمئن شوند که مرگ او بر اثر توطئه مخالفانش نبوده است.
«یوری پلی یاکف» مورخ روس و عضو آکادمی علوم روسیه هم از علاقه مندی روسها به استالین که رفاه برابر برایشان تامین کرد ، آنان را در جنگ جهانی دوم به پیروزی رساند و یکی از دو ابر قدرت جهان ساخت و صنعتی و دارای سلاحهای هسته ای کرد ابراز شگفتی کرده است .
«ناتالیا وکشینا» یکی از بازدیدکنندگان نمایشگاه به اسوسییتدپرس گفته است که روسیه به رهبری چون استالین که این کشور را از زیر ویرانه ها بالا کشید نیاز دارد.«الکسی فدیاکین» دانشجوی 27 ساله در این زمینه اطهار داشته که استالین سمبل یک ملت سالم بود.
اسوسییتدپرس در همان گزارش نوشته است که نتیجه یک سنجش افکار در روسیه نشان می دهد 37 در صد روسها معتقدند که استالین بیش از هر رهبر دیگر به روسیه خدمت کرد، حال آن که مخالفان این نظر تنها 29 در صد بودند. این خبرگزاری سپس نتیجه گیری کرده است که دوران بی قانونی (چاپیدن و غارت اموال عمومی) ، اقتصاد غیر مطمئن و خروج روسیه از باشگاه ابر قدرتها باعث شده است که روسها متوجه گذشته خود شوند و روی کار آمدن«پوتین» به همین دلیل بوده است.
سران وقت شوروی از راست به چپ وروشیلف ، بولگانین ، مالنکف ، بریا و خروشچف درمارس 1953 در کرملین در کنار جسد استالین به حالت احترام ایستاده اند . جز بریا ، چهار تن دیگر یکی پس از دیگری ــ هرکدام برای مدتی رهبر شوروی شدند. جسد استالین تا زمانی که خروشچف بنای انتقاد از او را گذارد در کنار لنین قرار داشت که پس از آن در کنار دیوار کرملین مدفون شده است.
2008م:درپی پخش فیلمی از یک کشتارگاه آمریکا در ایالت کالیفرنیا، شماری از نمایندگان مجلس ایالات متحده در نخستین هفته ماه مارس 2008 تصمیم گرفتند که در این باره که با سلامت مردم ارتباط دارد، بررسی کامل بعمل آید و مدیر شرکت بسته بندی و توزیع گوشت که آن کشتارگاه را در اختیار داشت به مجلس احضار و حضورا به پرسش های نمایندگان پاسخ گوید.
بعدا احضاریه (سپینا Subpoena ) برای مدیر کمپانی گوشت هلمارک وستلاند (Hallmark/Westland Meat Co.) صادر شد و از او اخذ توضیح بعمل آمد.
فیلم تهیه شده از کشتارگاه این کمپانی که از تلویزیون پخش شده و مخاطبان را تحت تاثیر قرارداده و تا مدتی دچار اکراه از خوردن گوشت کرده بود، صحنه هایی را نشان می داد که کارکنان کشتارگاه گاوهای مردنی را با لیفتراک از زمین بلند می کردند و به مسلخ می بردند. این گاوها که براثر پیری و یا بیماری قادر به کنترل خود و روی پای ایستادن نبودند ازکامیونهایی که آنها را به کشتارگاه حمل کرده بودند به زمین افکنده می شدند. این گاوها تنها می توانستند گردن خود را حرکت دهند و تقّلای آنها برای برخاستن بی نتیجه بود و این صحنه ها و تصوّر کشتن آنها نه تنها دلخراش بود و وجدان را جریحه دار می کرد بلکه این بیم را به وجود می آورده بود که توزیع گوشت آنها جهت خوردن ممکن است در مصرف کننده تولید مرض کند.
این فیلم ظاهرا از سوی گزارشگران اینوستیگیتیو شبکه های تلویزیونی آمریکا تهیه شده بود.
مخاطبان پس از دیدن این گزارش مصوّر گفته بودند که ازخوردن هرچه استیک و همبرگر بیزار شده اند زیرا که از این پس با مشاهده غذاهای گوشتی، منظره این گاوهای مردنی و رفتار غیرانسانی با آنها در ذهنشان تداعی خواهد شد. برخی نیز این وضعیت را به حساب آزمندی های کاپیتالیستیک گذارده بودند؛ جمع مال (پول) به هر وضعیت و شکل. ادامه همین آزمندی ها به بحران مالی سال 2009 سقوط بهای سهام و قرارگرفتن بانکها در آستانه ورشکستگی منجر شده است.
درباره وضعیت آن کشتارگاه، مسئولان آژانس دولتی مربوط گفته بودند که بودجه و نیروی انسانی کافی (بازرس) برای مراقبت دائمی از کشتارگاههارا ندارند!. با وجود این، پس از پخش این گزارش که در فوریه 2008 صورت گرفت، اعلام شده بود که حدود هفتاد میلیون کیلوگرم گوشت توزیع شده را جهت معاینه مجدد و بررسی های دیگر از جمله تعیین سن تقریبی گاوها هنگام ذبح، از انبارها و فروشگاهها جمع آوری (Recall) کرده اند که بزرگترین ریکال گوشت در آمریکا بشمار آورده شده است.
1558م:فرانسیسکو فرناندز توتونی را که از کوبا به اروپا آورده بود پنجم مارس 1558 به صورت سیگار به اروپاییان معرفی کرد. قبلا توتون را در چپق مصرف می کردند. توتون از گیاهان بومی قاره آمریکاست که کریستف کلمب در سفر اول خود به این قاره در سال 1492 در کوبا متوجه آن شد و دید که بومیان دود برگهای خشک شده آن را استنشاق می کنند و نوعی حالت انبساط به آنان دست می دهد که این گیاه نخست به اروپا و سپس به سایر نقاط منتقل شد که سازمان جهانی بهداشت آن قاتل شماره یک انسان و عامل بیماری های صعب العلاج از جمله سرطان اعلام کرده است.
2009م:دوم مارس 2009 در نیویورک تایمز فاش شد که باراک اوباما رئیس جمهور آمریکا سه هفته پیش از این (و درست سه هفته پس از آغاز حکومتش) در نامه محرمانه ای که در مسکو به دمیتری مدودیف رئیس جمهور روسیه تسلیم شد از اوخواست که روسیه به ایران برای دستیابی به سلاحهای دوربرد کمک نکند. متن نامه فاش نشده بود.
بعدا از شنیده ها چنین برآمد که «اوباما» به رئیس جمهور روسیه وعده داده بود که اگر مسکو کمک کند که ایران موفق به دستیابی به سلاحهای دوربرد و استراتژیک (موشک بالیستیک) نشود و یا اینکه تهران را متقاعد به قطع تولید این گروه از جنگ افزارها کند وی از استقرار پایگاه ضد موشکی در لهستان و جمهوری چک دست برخواهد داشت.
دولت روسیه وصول یک نامه محرمانه از اوباما را تایید کرده ولی گفته بود که به این نامه هنوز پاسخ نداده است.
1487ش:در پی انتشار چند گزارش مبهم در رسانه های آمریکا درباره بازداشت رکسانا صابری 31 ساله که از شش سال پیش در تهران به کار گزارشگری به عنوان «فری لنس» سرگرم بود، سخنگوی قوه قضایی جمهوری اسلامی 14 اسفند 1487 تایید کرد که چنین فردی طبق قرار دادسرای انقلاب در زندان اوین بازداشت است. تایید زندانی بودن رکسانا یک ماه پس از بازداشت او صورت گرفته بود. رکسانا دختر رضا صابری در ایالت داکوتای شمالی (آمریکا) به دنیا آمده است. پدر وی که در آن ایالت و در شهر«فارگو» زندگی می کند قبلا جریان بازداشت دخترش را به رسانه های امریکا داده بود و این رسانه ها اظهارات اورا با عکس زیر که رضا را با قاب عکس دخترش نشان می داد چاپ کرده و نوشته بودند که زمانی رکسانا به عنوان دختر داکوتای شمالی انتخاب شده بود.
طبق گزارش های بعدی، رکسانا در زمان ریاست جمهوری محمد خاتمی به ایران رفته و با مجوز وزارت ارشاد به کار گزارشگری به صورت مستقل (فری لنس) مشغول بود و طیفی از رسانه های خارج از ایران خریداران گزارش های او را تشکیل می دادند. طبق همان گزارش ها، وی از یک سال پیش فاقد مجوز کار بود. طبق یک گزارش، بازداشت رکسانا در سی و یکم ژانویه 2009 صورت گرفته بود!.
بانو کلینتون وزیر امور خارجه آمریکا سوم مارس 2009 و در جریان دیدار از اسرائیل در مصاحبه ای که از شبکه ای. بی. سی آمریکا پخش شد نگرانی خود را از ادامه بازداشت رکسانا اعلام کرده بود. کلینتون با لحنی غیر دیپلماتیک و نسبتا خشن افزوده بود: ” بازداشت این روزنامه نگار جوان به آن طریق، طبیعت دولت ایران را نشان می دهد!”.
بانو کلینتون افزوده بود: ” من تلاش لازم را خواهم کرد تا بدانم چه وضعیت و پیشامدی منجر به دستگیری این گزارشگر آمریکایی شده است. وزارت امور خارجه را مامور کرده ام تا وضعیت قضایی و محل توقیف رکسانا را بیابد و این وزارت با دولت سویس ـ رابط ما با ایران در تماس است تا اطلاعاتی را که ما خواسته ایم به دست آورد.”.
وزارت امور خارجه آمریکا نیز چند ساعت بعد اعلام کرده بود که برای رها شدن رکسانا از بازداشت و بازگرداندن او به وطن (آمریکا) از همه ابزارهایی که در دسترس دارد استفاده خواهد کرد.
هیلری کلینتون که با کمک جامعه یهودیان آمریکا دو دوره سناتور نیویورک شده بود روابط نزدیک و حسنه با دولت اسرائیل دارد. استقبال گرمی که از او در دیدار از اسرائیل در هفته اول مارس 2009 صورت گرفت و قول هایی را که داد موید حمایتش در طول سمت تازه از از آن دولت است.
1985م:در سال 1985 ریچارد ویلی Richard Wiley سی ساله، آمریکایی ساکن شیکاگو، زن 26 ساله اش را با دهها! ضربه کارد کشت، خودش به پلیس تلفن کرد که بروند و اورا دستگیر کنند و بعدا به سی سال زندان محکوم شد. وی پس از 15 سال بودن در زندان، به دلیل رفتار مناسب و اثبات ندامت از عمل خود و اینکه عضو مفیدی برای جامعه خواهد شد مشمول قانون آزادی مشروط زندانیان قرار گرفت و در سال 2000 آزاد شد. ریچارد پس از ورود مجدد به جامعه و یافتن کار و برخورداری از درآمد، 9 ماه بعد در کلیسا با بانو کاترین مونتس Kathryn Motes چهل و یک ساله که دارای یک پسر هشت ساله به نام کریستوفر Christopher بود و به کار منشی گری اشتغال داشت آشنا شد و ازدواج کرد. کشیش کلیسا گذشته ریچارد را برای کاترین شرح داده بود. زندگی این خانواده که در حومه شهر شیکاگو اقامت داشتند تا شنبه 28 فوریه 2009 [ظاهرا] به آرامی می گذشت. در این روز از خانه آنان صدای شلیک گلوله شنیده شد ولی همسایگان اعتنا نکرده بودند.
غیبت زن و شوهر از حضور در مراسم دعای یکشنبه در کلیسای محل، دوستانشان را نگران کرده بود که بعدا به خانه و سلفون آنان زنگ زده و در انسرینگ پیغام گذاشته بودند. دوشنبه این نگرانی به همکاران این زن و شوهر انتقال یافت که در محل کار حاضر نشده بودند و قضیه به اطلاع پلیس رسانده شد. دو مامور پلیس به خانه ریچارد رفتند. بر در خانه کاغذی چسبانیده شده بود که در آن ریچارد از کسانی که نامه را ببینند و ازجمله پستچی خواسته بود که به پلیس اطلاع دهند که برود و اجساد را خارج سازد. در ورودی خانه قفل نبود.
پلیس پس از ورود به خانه در یک اطاق با اجساد کاترین 50 ساله و پسر 17 ساله اش رو به رو شد که هرکدام با اصابت یک گلوله به مغزشان فوت شده بودند و در اطاق پذیرایی جسد ریچارد مشاهده شد که در کنار او المثنای دست ساز تفنگهای بلند دوران جنگ داخلی آمریکا (سالهای نیمه اول دهه 1860) و یک یادداشت 50 صفحه ای رساله مانند قرارداشت. ریچارد پس از کشتن کاترین و کریستوفر با ارّه آهن بری لوله تفنگ را کوتاه کرده بود تا بتواند با آن خودکشی کند. وی سپس به نوشتن یادداشت 50 صفحه ای اش پرداخته بود. ریچارد در این یادداشت ضمن آوردن تاریخچه زندگی خود و مطالب دیگر، علل قتل کاترین و کریستوفر و خودکشی خودرا شرح داده بود. پلیس حدس زده بودکه قتل کاترین و کریستوفر ساعت ها پیش از اتمام یادداشت صورت گرفته بود؛ زیرا که تحریر آن کار یکی ـ دو ساعت نمی تواند باشد.
بررسی جزئیات این یادداشت برای جامعه شناسان می تواند فایده بخش باشد تا مشکلات حیات در عصر تکنولوژی ولی با همان ضعف های اجتماعی ـ اقتصادی قدیم و احیانا کوتاهی دولتمردان و سیاستمداران را در انجام وظایف به دست آورند و راه حل ارائه دهند. شاید هم هدف ریچارد از نوشتن این یادداشت رساله مانند «همین» بوده و دادن هشدار به مدیران جامعه که اندکی هم در فکر حل مشکلات اساسی انسان و کمک به تکامل انسانیت باشند و به خاطر داشته باشند که همین انسانهای گرفتار، پلکان ترقی و پولساز آنان بوده اند. انسان به راهنما و مشاور نیاز دارد که ادامه رو به گسترش رویدادهای جنایی ثابت می کند که حکومت ها در اندیشه تامین آن نبوده اند و باعث سقوط افراد در چاه اشتباه شده اند؛ از همسرگزینی تا پیشه گزینی و روش زندگانی.
2009م:قتل «برناردو (نینو) وی ایرا Bernardo (Nino) Vieira» رئیس جمهور 70 ساله کشور آفریقایی گینه بیسائو Guinea Bissau
(گینه سابق پرتغال) در خانه، و متعاقب قتل رقیب قدیمی اش ژنرال «باتیسته نا وایئه Batiste na Waie» رئیس ستاد ارتش این کشور کوچک یک میلیون و ششصدهزار نفری واقع در غرب آفریقا که دوشنبه و یکشنبه (دوم و یکم مارس 2009) صورت گرفت یک بار دیگر نشان داد که قدرت های جهانی و ابزار دست ـ ساخت محافظت از منافع آنها ـ موسوم به سازمان ملل! ـ تنها در آن مناطق از جهان فعالند که بوی نفت، منابع ثروت دیگر و معاملات بزرگ دهد، نشانه های پیدایش یک معارض تازه و بپاخیزی یک ملت سرکوب شده به چشم بخورد و یا احتمال ورود رقیب جهانی به صحنه باشد از قبیل دارفور، عراق، منطقه خلیج فارس، آسیای جنوبی، بالکان، مدیترانه شرقی، شبه جزیره کره و ….
سازمان ساخت دولت های فاتح جنگ جهانی دوم که [روی کاغذ] هدف اصلی از تاسیس آن را حفظ صلح و به خاطر رسیدن به این هدف، حفظ حقوق ملل تعیین کرده اند هنوز نتوانسته است [نخواسته و به مصلحت سازندگانش نبوده] به چند ضعف بزرگ ملل از جمله «کودتا»، «خروج دمکراسی از اصالت»، «قاچاق مواد مخدر»، «تجارت و انتقال انسان از این گوشه به آن گوشه برای سکس و نوکری» و … با وضع قوانین جهانی دارای ضمانت اجرایی پایان دهد. گینه بیسائو بمانند پاکستان و … به کشور کودتازده و وجود رقابت دائمی میان سران ارتش و دولت معروف بوده و انتظار وقوع کودتا و توطئه این بر ضد آن وجود داشت. «وی ایرا» دو دهه بر گینه بیسائو مستعمره سابق پرتغال حکومت کرده بود که از عمر استقلال آن سه دهه و اندی می گذرد و چند سال است که به معبر و واسطه انتقال کوکایین به اروپا مبدل شده و از این رهگذر پولی هم عاید برخی از مقامات می شود که بر سر این پول رقابت وجود دارد. گینه بیسائو در قرون 16 و 17 و 18 هم گذرگاه و محل انتقال برده سیاه به قاره آمریکا بود که پرتغالی ها عامل آن بودند. «وی ایرا» که خود با کودتا برسر کار آمده بود در طول حکومت چند بار با کودتا رو به رو شده بود. وی از قبیله اقلیت و رقیب نظامی اش ژنرال وایئه از قبیله اکثریت بود. گینه بیسائو تنها 27 هزار کیلومتر مربع وسعت دارد. وایئه هنگام خروج از ساختمان محل کار و در پلکان بر اثر انفجار بمب کشته شد. وی برای یک امر فوری به دفتر رئیس جمهور احضار شده بود و عازم آنجا بود که دچار انفجار بمب شد و جان سپرد. نظامیان هوادار این ژنرال این احضار فوری به دفتر رئیس جمهور و انفجار بمب در پلکان ساختمان را توطئه رقیب تصور کردند، به خانه اش هجوم بردند و پیش از آنکه بتواند فرار کند اورا کشتند. مسائل آفریقا که عمدتا ناشی از تقسیمات جغرافیایی «من درآوردی» اروپاییان در دوران استعمار ـ استعمار علن ـ است لاینحل رها شده است. نمونه اش وضعیت کنگو مستعمره پیشین بلژیک است که از زمان لومومبا ـ پنج دهه پیش ـ تغییر نکرده و در آنجا همچنان شورش، قتل و تجاوز و … ادامه دارد. کودتا و ضعف هایی که در بالا به آنها اشاره رفت اهانت هایی هستند به حیثیت و شئون بشریت.
2009م:میوتینی Mutiny (شورش نظامی) در قرارگاه واحدهای مرزبانی بنگلادش (BDR) در آخرین هفته فوریه سال 2009 از رویدادهایی است که تنها پیش از قرن بیستم به چشم می خورد!. این رویداد که ضمن آن نظامیان نافرمان برخی از فرماندهان خود و بیش از هشتاد تن را و عمدتا با سرنیزه کشتند عمق مسائل بنگلادش را در سی و هشت سالگی اش نشان می داد. تا چهارم مارس اجساد 78 تن و عمدتا افسر ارشد و برخی از اجساد در مسیر فاضلاب به دست آمده بود. این شورش نظامی «داخل پادگانی» در شهر داکا Dhaka پایتخت بنگلادش روی داد و تاچهارم مارس 2009 بیش از یک هزار تن از شورشیان و همدستان آنان دستگر نشده بودند. 668 شورشی با استفاده از مهلتی که شیخه حصینه رئیس 62 ساله دولت تعیین کرده بود و آخر وقت 28 فوریه منقضی شد خودرا تسلیم کرده بودند. گفته شده است این شورش نظامی که27 فوریه روی داد و بخشی از شهر داکا را به میدان جنگ تبدیل کرد در پی ردّ درخواست افزایش مواجب و مزایای نظامیان صورت گرفته بود. نظامیان شورشی فرمانده قرارگاه و زنش را به همان شکل کشتند که کودتاگران در سال 1975 شیخ مجیب الرحمن بنیادگذار بنگلادش و رئیس این کشور با زن و سه پسرش را کشته بودند ـ قتلی فجیع. در زمان آن کودتا، دو دختر شیخ مجیب از جمله «شیخه حصینه Hasineh» رئیس فعلی دولت در خارج از بنگلادش بودند. بانو حصینه که حزب او (عوامی لیگ) برنده انتخابات اخیر شد از دو ماه پیش از این شورش نظامی باردیگر امور دولت را به دست گرفته است. وی قبلا از 1996 تا 2001 نخست وزیر بنگلادش بود. حصینه یکم مارس 2009 از اف بی آی آمریکا و اینتلیجنس سرویس انگلستان برای یافتن و دستگیری شورشیان فراری استمداد کرد که تفسیرنگاران ضمن ابراز تعجب بسیار از این حرکت، این اقدام بانو حصینه را یک ضعف بزرگ و باقی ماندنی در تاریخ بنگلادش اعلام کرده اند.
پاکستان شرقی در سال 1971 و با کمک نظامی هند و در پی یک بپاخیزی مسلحانه و پرتلفات و جنگی داخلی استقلال یافت و نام بنگلادش برخود گذارد. مجیب الرحمن رهبری استقلال طلبان را برعهده داشت. این سرزمین در دوران استعمار انگلستان، بنگال شرقی خوانده می شد.
1291: پاره ای از تاریخ نگاران اروپاپی قتل سعد الدوله «بزرگ وزیر» یهودی ایران را در این روز ( 5 مارس ) نوشته اند که برخی دیگر زمان این رویداد را چند هفته پیشتر رقم زده اند.
1836: سمیوئل کلت صنعتگر آمریکایی چند روز بعد از ثبت صنعتی ساخت کلت کالیبر 34 (رولور) از این روز کار تولید انبوه آن را آغاز کرد. این تپانچه در طول عمر 174 ساله خود تکامل و شهرت جهانی یافته است. کلت که در تاسیسات صنعتی خود جنگ افزار هم تولید می کرد در 19 ژوئیه 1814 در شهر هارتفورد ایالت کانکتیکت متولد و دهم ژوئیه 1862 درگذشت.
1845: دستور داده شد شترانی را که به مبلغ 30 هزار دلار برای استفاده ارتش امریکا خریده بودند چون مفید واقع نشدند در جنوب غربی این کشور رها سازند که هنوز در این مناطق به صورت وحشی دیده می شوند.
1918: کمونیستها که در پی انقلاب بلشویکی، حکومت روسیه را به دست گرفته بودند در این روز پایتخت را از پتروگراد (سن پترزبورگ) به مسکو انتقال دادند. پیش از پتر یکم، شهر مسکو پایتخت روسیه بود. سن پترزبورگ به دست پتر یکم ساخته شد تا پایتخت او به قلب اروپا نزدیکتر باشد.
1942: تیتو ایجاد سومین بریگاد پرولتاریا را در بوسنی اعلام داشت.
1959: میان دولت وقت ایران و دولت آمریکا معاهدات نظامی و اقتصادی امضاء شد.
1964: طبق دستاوردهای باستانشناسان از منطقه «حسنلو» که جزئیات آن 14اسفند 1342 اعلام شد جهانیان متوجه شدند که ایرانیان از 770 سال پیش از میلاد باساختن دژ نظامی و فلزکاری پیشرفته آشنا بودند. این کشفیات همچنین نظرات سابق را تایید کرد که ایرانیان در جنگها از اسب استفاده می کردند و تمدن پیشرفته ای داشتند.