بامیه با داشتن مواد مغذی با ارزشی مانند ویتامین های C ,A و گروه B و عناصری از قبیل منگنز، کبالت، کلسیم، فسفر و پتاسیم، فیبر و ماده لزج خواص فراوانی بر سلامت انسان دارد.
25کالری دارد؛ پس کم کالری است.
2 گرم فیبر دارد؛ منبع خوبی از فیبر است.
460 واحد ویتامینA دارد؛ منبع خوبی از ویتامینA است.
130 میلی گرم ویتامینC دارد.
50 میلی گرم کلسیم دارد؛ منبع خوب کلسیم که ضد پوکی استخوان است.
256میلی گرم پتاسیم دارد؛ که ضد فشار خون است.
1) فیبر موجود در بامیه به حفظ قند خون کمک می کند؛ بدین ترتیب که سرعت جذب قند را کاهش می دهد، پس برای افراد مبتلا به دیابت مفید است.
2) موسیلاژ(یک نوع فیبر) موجود در بامیه به کلسترول غذا متصل شده و جذب آنرا کاهش می دهد. همچنین باعث دفع سموم از بدن می شود. اثر بامیه درکاهش کلسترول خون، یکی از خصوصیات بسیار مفید این سبزی است زیرا مثل داروهای کاهنده کلسترول اثرات جانبی ندارد.
3) بسیاری از متخصصان معتقدند که بیشتر بیماری ها از روده شروع می شوند. فیبر موجود در بامیه با جذب آب کافی، از بروز یبوست جلوگیری کرده و ابتلا به بیماری هایی چون بواسیر و دیورتیکولیت* را بشدت کاهش می دهد.
معمولاً برای افزایش حجم مدفوع و رفع یبوست،مصرف سبوس گندم توصیه می شود که امکان دارد دیواره روده را حساس کند. ولی موسیلاژ موجود در بامیه روده را نرم کرده و خروج مدفوع را آسان می سازد.
4) اسید فولیک باعث کاهش هموسیستئین خون می شود که این ماده رگهای خونی را مسدود می کند. ویتامینC نیز یکی از آنتی اکسیدان های مهم می باشد. در مجموع به علت دارا بودن این مواد مغذی و نیز فیبرهای محلول و املاح باعث پیشگیری از بیماری های قلبی نیز می شود.
5) برای حفظ اثرات مفید بامیه و آنزیمهای هضمی آن، باید آن را خیلی کم بپزید یعنی با حرارت کم یا با بخار ملایم پخته شود. بعضی افراد بامیه را خام مصرف می کنند. ولی اگر خواستید آن را سرخ کنید، از مقدار کمی روغن زیتون یا روغن گیاهی برای سرخ کردن آن استفاده کنید.
دیورتیکولیت : التهاب دیورتیکول ها( کیسه های گرد فتق مانند در دیواره مخاط روده بزرگ) است که در اثر تجمع باکتری ها و سایر محرک های داخل دیورتیکول ها ایجاد می شود و باعث درد، نفخ، تهوع، یبوست، اسهال و تب می شود.
بامیه گیاهی است گل دار از خانواده پنیرکیان که زادگاهش آسیا یا آفریقاست. مصری ها در قرن 12 یا 13 میلادی این گیاه را می کاشتند.
خواص بامیه
مفید برای دیابتی ها
فیبر موجود در بامیه، نمایه گلایسمی پایینی به آن می دهد، یعنی به سرعت قند خون را بالا نمی برد. بدین ترتیب که سرعت جذب قند را کاهش داده و به حفظ قند خون کمک می کند، بنابراین برای افراد مبتلا به دیابت مفید است.
موسیلاژ یک نوع فیبر موجود در بامیه است که از طریق متصل شدن با نمک های صفراوی و اسیدهای چرب، موجب کاهش کلسترول و پروفایل لیپیدی خون می شود و برای بیماران قلبی و هایپرلیپیدمی توصیه می شود. اثر بامیه در کاهش کلسترول خون، یکی از خصوصیات بسیار مفید این سبزی است، زیرا مانند داروهای کاهنده کلسترول اثرات جانبی ندارد.اسیدفولیک باعث کاهش هموسیستئین خون می شود.
افزایش این ماده از طریق انسداد رگ های خونی، یکی از عوامل خطرساز ابتلا به بیماری های قلبی- عروقی است. همچنین می تواند در خون سازی موثر باشد.ویتامین C نیز یکی از آنتی اکسیدان های مهم است که کمبود آن می تواند باعث اختلال در جذب اسیدفولیک شود.در مجموع به علت دارا بودن این مواد مغذی و نیز فیبرهای محلول و املاح باعث پیشگیری از بیماری های قلبی می شود.
دوستداران پرش از روی مانع به بازی مسابقات اتومبیلرانی خوش آمدید!با این بازی تجربه ی فوق العاده ی پرش از روی رمپ را خواهید داشت! این بازی برای بازیکنانی طراحی شده است که از بازی های پارک ماشین ساده و یکنواخت ماشین خسته شده اند.
با این بازی شبیه ساز ساعت ها سرگرم خواهید شد و تجربه ی منحصر به فردی از پرش ها خواهید داشت چرا که این بازی جلوه ی لرزش و ارتعاش فوق العاده ای دارد.
این بازی را دانلود کنید و لذت ببرید!
سماق یکی از ادویه ها و طعم دهنده هایی است که افراد بسیاری با شنیدن نام آن به یاد کباب می افتند.در این مطلب قصد داریم شما را با خواص اعجاب انگیز این ادویه آشنا نماییم.تحقیقات محققان نشان می دهد سماق دارای خواص ضد تومور است.به طوریکه از عصاره ی آن در درمان سرطان سینه استفاده می شود.
از این رو این ادویه یکی از ادویه های موثر در پیشگیری و درمان سرطان ها به شمار می آید. این خاصیت سماق ناشی از سطح بالای آنتی اکسیدان ها در آن می باشد. سماق
سماق یکی از ادویه های پرکاربرد در سراسر جهان است که در طبخ بسیاری از غذاها نیز کاربرد دارد. این ادویه یکی از ادویه های دارویی نیز به شمار می رود, چرا که دارای ترکیبات بسیار قدرتمند است که با بسیاری از بیماری ها مقابله می کند. خواص ضد قارچی, ضد میکروبی, ضد التهابی و آنتی اکسیدانی از جمله مهمترین خواص سماق محسوب می شوند. در ادامه خواص این ادویه به طور کامل شرح داده می شود.
سماق سرشار از ویتامین C و دیگر ترکیبات شیمیایی گیاهی است که جزء آنتی اکسیدان های قوی در طبیعت به شمار می روند. آنتی اکسیدان ها از ترکیباتی هستند که صدمات ناشی از رادیکال های آزاد در بدن را خنثی می کنند. از این رو در پیشگیری و درمان بسیاری از بیماری ها از جمله بیماری های قلبی, سکته مغزی و دیابت نقش دارند. از آن جایی که سماق مانندزردچوبه دارای بالاترین سطح از این ترکیبات می باشد, یکی از مهمترین خواص سماق, خواص آنتی اکسیدانی آن است.
بروز التهابات در بخش های مختلف بدن مسبب بسیاری از بیماری ها است. بنابراین در صورتی که از این التهابات پیشگیری شود, خطر ابتلا به بسیاری از بیماری ها کاهش پیدا می کند. سماق و عصاره آن دارای خواص ضد التهابی می باشند. این ادویه به کاهش تب کمک می کند. سماق تاثیرات بزرگ مثبتی در تسکین ورم مفاصل, کاهش التهاب پوست و رفع مشکلات تنفسی مانند برونشیت، سرماخوردگی، و آنفولانزا دارد. ضماد ساخته شده از برگ های سماق برای درمان خارش پوست استفاده می شود. جویدن برگ های این ادویه برای درمان گلو درد, التهاب لثه و لب موثر است.
خواص سماق برای ضد عفونی کردن سبزیجات و میوه ها
سماق دارای خواص ضد میکروبی است. این خاصیت سماق می تواند با باکتری هایی نظیر باکتری سالمونلا مبارزه کند. شستشوی سبزیجات و میوه ها با آب مخلوط شده با عصاره سماق یکی از روش های پاکسازی آن ها از باکتری ها و میکروب ها می باشد. این خاصیت سماق ناشی از وجود اسید گالیک متیل در ان است. در طب سنتی یکی از مهمترین خواص سماق, خاصیت ضد عفونی کنندگی آن است.
برخی تحقیقات ثابت کرده اند دانه های سماق با قارچ آسپرژیلوس که موجب عفونت ریوی و عفونت سایر ارگان های بدن می شود, مبارزه می کنند. در واقع یکی از مهترین فواید سماق, خاصیت ضد قارچی آن می باشد.
تحقیقات بسیاری نشان داده است مصرف سماق, موجب بهبود قند خون و درمان دیابت و چاقی می شود. در واقع خواص آنتی اکسیدانی قوی سماق به کاهش قند خون و سطح کلسترول کمک می کند. از این رو مصرف این ادویه به افراد مبتلا به دیابت و چاقی توصیه می شود.
سماق دارای خواص ادرار آور است. از این رو این ادویه در تولید ادرار و دفع مواد سمی از بدن کمک می کند. همچنین سماق برای درمانالتهاب مثانه و دفع دردناک ادرار و ناراحتی های روده استفاده می شود. در طب سنتی این ادویه به منظور تسکین درد معده نیز کاربرد دارد.
محافظت در برابر سرطان ها با سماق
تحقیقات بسیاری در مورد خواص ضد تومور سماق صورت گرفته است. در یکی از این تحقیقات که عصاره سماق همراه با داروهای شیمی درمانی در درمان سرطان سینه مورد استفاده قرار گرفت, نشان داده شد که سماق تاثیر مثبتی در درمان ایجاد کرده است. از این رو این ادویه یکی از ادویه های موثر در پیشگیری و درمان سرطان ها به شمار می آید. این خاصیت سماق ناشی از سطح بالای آنتی اکسیدان ها در آن می باشد.
خواص سماق برای زنان
در طب سنتی از سماق برای درمان بسیاری از اختلالات زنان استفاده می شود. در برخی از این موارد به صورت موضعی از سماق استفاده می شود. سماق موجب بهبود و رفع ترشحات بیش از حد واژن می شود. همچنین مصرف سماق در زنان شیرده موجب افزایش شیر آن ها می شود. در واقع این ادویه رفتاری مانند هورمون استروژن در بدن زنان دارد و به همین دلیل به درمان اختلال قاعدگی وگرفتگی های آن کمک می کند.
با توجه به خواص سماق, این ادویه یکی از مهمترین و موثرترین ادویه های دارویی به شمار می رود که در پیشگیری و درمان بسیاری از بیماری ها کاربرد دارد. به همین دلیل توصیه می شود از این ادویه در برنامه غذایی خود استفاده نمایید.
عناب خواص دارویی و درمانی فراوانی دارد و قدمت کشت این میوه در ایران به 12 تا 14 میلیون سال می رسد. خواص عناب خشک بسیار است از جمله آرام بخش بوده و اضطراب را از بین می برد ، بی خوابی را بی طرف می کند ، حافظه را تقویت کرده ، مفید برای کبد و کلیه هاست.عناب خشک
عناب در کنار زرشک و زعفران از جمله طلاهای سرخ خراسان جنوبی محسوب می شود که از شهرتی خاص در کشور برخوردار هستند. خواص عناب خشک بسیار است.
در بریتانیا عناب را به صورت خشک شده و یا به صورت آب نبات های طعم دار همراه با چای عصر میل می نمایند. عناب خشک منبع خوبی از ویتامین C و حاوی مقادیر قابل ملاحظه ای مواد معدنی است.
عناب میوه ای است معتدل و مرطوب که از دیزباز از نظر طب سنتی حائز اهمیت بوده است برگ های درخت عناب، کوچک، زیبا، شفاف، متناوب و دندانه دار است. گل های آن کوچک و به رنگ سبز مایل به زرد می باشد. میوه ی عناب به رنگ قرمز و به شکل تخم مرغ و دارای یک هسته است.
طعم عناب کمی شیرین است. این میوه قدرت ماهیچه ها و توان بدنی را افزایش می دهد. خواص عناب خشک بسیار است از جمله آرام بخش بوده و اضطراب را از بین می برد ، بی خوابی را بی طرف می کند ، حافظه را تقویت کرده ، مفید برای کبد و کلیه هاست.
1- کسانی که فشار خون آنها بالاست 50 گرم زرشک + 50 گرم عناب را خوب نرم کرده هسته عنابها را جدا کرده با پودر زرشک مخلوط کرده بعد از هر غذا یک قاشق مرباخوری میل کنند.
2- کسانی که سردرد یا سرگیجه دارند به مدت 14 روز، روزی 5 دانه عناب میل کنند.
3- برای درمان کهیر و خارش های پوستی 10 تا 50 عدد عناب (بستگی به سن فرد و شدت بیماری آن دارد) کمی کوبیده در آب جوشانده صاف نموده صبح ناشتا میل شود.
4- آنهایی که مبتلا به ورم کیسه صفرا می باشند عناب را خیس کرده صاف نموده صبح ناشتا میل کنند. (10 دانه در یک استکان آب)
5- کسانی که کمر درد دارند به مدت 7 روز، روزی ده دانه عناب ابتدا مکیده سپس میل کنند.
6- شربت عناب برای حصبه، درد سینه، سرفه و فشار خون مفید می باشد. طرز تهیه شربت عناب:200 گرم عناب در یک لیتر آب پخته سپس دانه های آن را گرفته با 750 گرم شکر مخلوط نموده بپزید تا شربت شود.
7- خاکستر درخت عناب و سرکه را به صورت ضماد می توان روی جراحت مارگزیده گذاشت.
8- عناب برای سردردهای ناشی از صفرا مفید می باشد. طرز تهیه :هلیله زرد + هلیله کابلی + تمر هندی + عناب + بنفشه + سپستان + تخم خیار. از هرکدام 5 گرم در یک لیتر آب به مدت 10 دقیقه جوشانده صاف کنید و روزی سه فنجان میل کنید.
9- عناب دفع کننده بلغم است.
10- زیاده روی در خوردن عناب باعث کم شدن شهوت و غرایز جنسی می شود.
11- کسانی که زخم معده و ورم روده دارند عناب را با هسته سائیده بعد از غذا یک قاشق چای خوری میل کنند.
12- برگ خشک عناب جهت درمان زخم های خوره ای مفید است بدین صورت که گرد برگ درخت عناب را روی زخم بپاشید.
وارد دنیای جذاب بازی هیولا ها شوید!
تجربه ی جنگ های 3تا 5 دقیقه ای هیولا ها را در این بازی کسب کنید.اگر شما در زندگی واقعی رقابت جو هستید این بازی رقابتی فوق العاده را از دست ندهید.
با استراتژی منحصر به فرد خود دشمن را شکست دهید!
Tactical Monsters Rumble Arena android game
امکانات
– سبک بازی آسان بدون هیچگونه مزاحمت در گوشی همراه شما
– نبرد در حالت ماجراجویی برای کشف هیولاهای جدید و منحصر به فرد.
– ارتقا هیولاها برای بدست آوردن مهارت های حرفه ای
– دشمنان بی پایان خود را شکست دهید
– در بخش آموزشی تکنیک های جنگی خود را ارتقا دهید
– جنگ های چند نفره انجام دهید و در جنگ های دوئل پیروز مسابقه باشید
– نیرو های دفاعی خود را با نظم مورد علاقه ی خود بچینید و قدرت خود را افزایش دهید
– نقشه بازی را تغییر دهید و با هم قبیله ای های خود نقشه طراحی کنید
زمانیکه دولت های مختلف بر سر منابع می جنگند نیاز به قهرمانان جنگ و ربات ها دارند.
شما یکی از آن قهرمانان هستید!
با بازیکنان آنلاین سراسر دنیا به صورت آنلاین بجنگید و به قبیله های مختلف بپیوندید و برای کسب قدرت به جنگ بروید.
Warzone: Clash of Generals android game
ویژگی ها:
• بازی آنلاین چند نفره با بازیکنان سراسر دنیا
• از سرزمین های خود در برابر دشمنان قدرتمند محافظت کنید
• نیرو ها و سلاح های جنگی مختلف جمع آوری کنید و آنها را ارتقا دهید
• یکی از هفت قهرمان جنگی و ژنرال را انتخاب کنید، هر کدام یک قدرت ویژه و یک نیروی فوق العاده منحصر به فرد دارد
• در جنگ های چند نفره از استراتژی خاص خود برای پیروزی استفاده کنید
• از سه حالت مختلف بازی لذت ببرید
•در رتبه بندی جهانی رکورد بزنید
• از گرافیک سه بعدی پیشرفته و جلوه های بصری بازی لذت ببرید
● از تولد تا آغاز جوانی کوروش کبیر
دوران خردسالی کوروش کبیر را هاله ای از افسانه ها در برگرفته است. افسانه هایی که گاه چندان سر به ناسازگاری برآورده اند که تحقیق در راستی و ناراستی جزئیات آنها ناممکن می نماید. لیکن خوشبختانه در کلیات ، ناهمگونی روایات بدین مقدار نیست. تقریباً تمامی این افسانه ها تصویر مشابهی از آغاز زندگی کوروش کبیر ارائه می دهند،تصویری که استیاگ ( آژی دهاک )، پادشاه قوم ماد و نیای مادری او را در مقام نخستین دشمنش قرار داده است.
استیاگ – سلطان مغرور، قدرت پرست و صد البته ستمکار ماد – آنچنان دل در قدرت و ثروت خویش بسته است که به هیچ وجه حاضر نیست حتی فکر از دست دادنشان را از سر بگذراند. از این روی هیچ چیز استیاگ را به اندازه ی دخترش ماندانا نمی هراساند. این اندیشه که روزی ممکن است ماندانا صاحب فرزندی شود که آهنگ تاج و تخت او کند ، استیاگ را برآن می دارد که دخترش را به همسری کمبوجیه ی پارسی – که از جانب او بر انزان حکم می راند – درآورد.
مردم ماد همواره پارسیان را به دیده ی تحقیر نگریسته اند و چنین نگرشی استیاگ را مطمئن می ساخت که فرزند ماندانا ، به واسطه ی پارسی بودنش ، هرگز به چنان مقام و موقعیتی نخواهد رسید که در اندیشه ی تسخیر سلطنت برآید و تهدیدی متوجه تاج و تختش کند. ولی این اطمینان چندان دوام نمی آورد. درست در همان روزی که فرزند ماندانا دیده می گشاید ، استیاگ را وحشت یک کابوس متلاطم می سازد. او در خواب ، ماندانا را می بیند که به جای فرزند بوته ی تاکی زاییده است که شاخ و برگهایش سرتاسر خاک آسیا را می پوشاند. معبرین درباره ی در تعبیر این خواب می گویند کودکی که ماندانا زاییده است امپراتوری ماد را نابود خواهد کرد، بر سراسر آسیا مسلط گشته و قوم ماد را به بندگی خواهد کشاند.
وحشت استیاگ دوچندان می شود. بچه را از ماندانا می ستاند و به یکی از نزدیکان خود به نام هارپاگ می دهد. بنا به آنچه هرودوت نقل کرده است ، استیاگ به هارپاگ دستور می دهد که بچه را به خانه ی خود ببرد و سر به نیست کند. کوروش کودک را برای کشتن زینت می کنند و تحویل هارپاگ می دهند اما از آنجا که هارپاگ نمی دانست چگونه از پس این مأموریت ناخواسته برآید ، چوپانی به نام میتراداتس ( مهرداد ) را فراخوانده ، با هزار تهدید و ترعیب ، این وظیفه ی شوم را به او محول می کند. هارپاگ به او می گوید شاه دستور داده این بچه را به بیابانی که حیوانات درنده زیاد داشته باشد ببری و درآنجا رها کنی ؛ در غیر این صورت خودت به فجیع ترین وضع کشته خواهی شد. چوپان بی نوا ، ناچار بچه را برمی دارد و روانه ی خانه اش می شود در حالی که می داند هیچ راهی برای نجات این کودک ندارد و جاسوسان هارپاگ روز و شب مراقبش خواهند بود تا زمانی که بچه را بکشد.
اما از طالع مسعود کوروش کبیر و از آنجا که خداوند اراده ی خود را بالا تر از همه ی اراده های دیگر قرار داده ، زن میتراداتس در غیاب او پسری می زاید که مرده به دنیا می آید و هنگامی که میتراداتس به خانه می رسد و ماجرا را برای زنش باز می گوید ، زن و شوهر که هر دو دل به مهر این کودک زیبا بسته بودند ، تصمیم می گیرند کوروش را به جای فرزند خود بزرگ کنند. میتراداتس لباسهای کوروش را به تن کودک مرده ی خود می کند و او را ، بدانسان که هارپاگ دستور داده بود ، در بیابان رها می کند.
کوروش کبیر تا ده سالگی در دامن مادرخوانده ی خود پرورش می یابد. هرودوت دوران کودکی کوروش را اینچنین وصف می کند : « کوروش کودکی بود زبر و زرنگ و باهوش ، و هر وقت سؤالی از او می کردند با فراست و حضور ذهن کامل فوراً جواب می داد. در او نیز همچون همه ی کودکانی که به سرعت رشد می کنند و با این وصف احساس می شود که کم سن هستند حالتی از بچگی درک می شد که با وجود هوش و ذکاوت غیر عادی او از کمی سن و سالش حکایت می کرد. بر این مبنا در طرز صحبت کوروش نه تنها نشانی از خودبینی و کبر و غرور دیده نمی شد بلکه کلامش حاکی از نوعی سادگی و بی آلایشی و مهر و محبت بود.
بدین جهت همه بیشتر دوست داشتند کوروش کبیر را در صحبت و در گفتگو ببینند تا در سکوت و خاموشی.از وقتی که با گذشت زمان کم کم قد کشید و به سن بلوغ نزدیک شد در صحبت بیشتر رعایت اختصار می کرد ، و به لحنی آرامتر و موقرتر حرف می زد. کم کم چندان محجوب و مؤدب شد که وقتی خویشتن را در حضور اشخاص بزرگسالتر از خود می یافت سرخ می شد و آن جوش و خروشی که بچه ها را وا می دارد تا به پر و پای همه بپیچند و بگزند در او آن حدت و شدت خود را از دست می داد.
از آنجا اخلاقاً آرامتر شده بود نسبت به دوستانش بیشتر مهربانی از خود نشان می داد.کوروش کبیر در واقع به هنگام تمرین های ورزشی ، از قبیل سوارکاری و تیراندازی و غیره ، که جوانان هم سن و سال اغلب با هم رقابت می کنند ، او برای آنکه رقیبان خود را ناراحت و عصبی نکند آن مسابقه هایی را انتخاب نمی کرد که می دانست در آنها از ایشان قوی تر است و حتماً برنده خواهد شد ، بلکه آن تمرین هایی را انتخاب می نمود که در آنها خود را ضعیف تر از رقیبانش می دانست ، و ادعا می کرد که از ایشان پیش خواهد افتاد و از قضا در پرش با اسب از روی مانع و نبرد با تیر و کمان و نیزه اندازی از روی زین ، با اینکه هنوز بیش از اندازه ورزیده نبود ، اول می شد.
بیوگرافی کوروش کبیر
کوروش وقتی هم مغلوب می شد نخستین کسی بود که به خود می خندید. از آنجا که شکست های کوروش در مسابقات وی را از تمرین و تلاش در آن بازیها دلزده و نومید نمی کرد ، و برعکس با سماجت تمام می کوشید تا در دفعه ی بعد در آن بهتر کامیاب شود ؛ در اندک مدت به درجه ای رسید که در سوارکاری با رقیبان خویش برابر شد و بازهم چندان شور و حرارت به خرج می داد تا سرانجام از ایشان هم جلو زد. وقتی کوروش در این زمینه ها تعلیم و تربیت کافی یافت به طبقه ی جوانان هیجده تا بیست ساله درآمد ، و در میان ایشان با تلاش و کوشش در همه ی تمرین های اجباری ، با ثبات و پایداری ، با احترام و گذشت به سالخوردگان و با فرمانبردایش از استان انگشت نما گردید. »
زندگی کوروش جوان بدین حال ادامه یافت تا آنکه یک روز اتفاقی روی داد که مقدر بود زندگی کوروش را دگرگون سازد ؛ : « یک روز که کوروش در ده با یاران خود بازی می کرد و از طرف همه ی ایشان در بازی به عنوان پادشاه انتخاب شده بود پیشآمدی روی داد که هیچکس پی آمدهای آنرا پیش بینی نمی کرد. کوروش بر طبق اصول و مقررات بازی چند نفری را به عنوان نگهبانان شخصی و پیام رسانان خویش تعیین کرده بود. هر یک به وظایف خویش آشنا بود و همه می بایست از فرمانها و دستورهای فرمانروای خود در بازی اطاعت کنند.
یکی از بچه ها که در این بازی شرکت داشت و پسر یکی از نجیب زادگان ماد به نام آرتمبارس بود ، چون با جسارت تمام از فرمانبری از کوروش خودداری کرد توقیف شد و بر طبق اصول و مقررات واقعی جاری در دربار پادشاه اکباتان شلاقش زدند. وقتی پس از این تنبیه ، که جزو مقررات بازی بود ، ولش کردند پسرک بسیار خشمگین و ناراحت بود ، چون با او که فرزند یکی از نجبای قوم بود همان رفتار زننده و توهین آمیزی را کرده بودند که معمولاً با یک پسر روستایی حقیر می کنند.
رفت و شکایت به پدرش برد. آرتمبارس که احساس خجلت و اهانت فوق العاده ای نسبت به خود کرد از پادشاه بارخواست ، ماجرا را به استحضار او رسانید و از اهانت و بی حرمتی شدید و آشکاری که نسبت به طبقه ی نجبا شده بود شکوه نمود. پادشاه کوروش و پدرخوانده ی او را به حضور طلبید و عتاب و خطابش به آنان بسیار تند و خشن بود. به کوروش گفت: « این تویی ، پسر روستایی حقیری چون این مردک ، که به خود جرئت داده و پسر یکی از نجبای طراز اول مرا تنبیه کرده ای؟ » کوروش جواب داد:
« هان ای پادشاه ! من اگر چنین رفتاری با او کرده ام عملم درست و منطبق بر عدل و انصاف بوده است. بچه های ده مرا به عنوان شاه خود در بازی انتخاب کرده بودند ، چون به نظرشان بیش از همه ی بچه های دیگر شایستگی این عنوان را داشتم. باری ، در آن حال که همگان فرمان های مرا اجرا می کردند این یک به حرفهای من گوش نمی داد. »
استیاگ دانست که این یک چوپان زاده ی معمولی نیست که اینچنین حاضر جوابی می کند ! در خطوط چهره ی او خیره شد ، به نظرش شبیه به خطوط چهره ی خودش می آمد. بی درنگ شاکی و پسرش را مرخص کرد و آنگاه میتراداتس را خطاب قرار داده بی مقدمه گفت : « این بچه را از کجا آورده ای؟ ». چوپان بیچاره سخت جا خورد ، من من کنان سعی کرد قصه ای سر هم کند و به شاه بگوید ولی وقتی که استیاگ تهدیدش کرده که اگر راست نگوید همانجا پوستش را زنده زنده خواهد کند ، تمام ماجرا را آنسان که می دانست برایش بازگفت.
استیاگ بیش از آنکه از هارپاگ خشمگین شده باشد از کوروش ترسیده بود. بار دیگر مغان دربار و معبران خواب را برای رایزنی فراخواند. آنان پس از مدتی گفتگو و کنکاش اینچنین نظر دادند : « از آنجا این جوان با وجود حکم اعدامی که تو برایش صادر کرده بودی هنوز زنده است معلوم می شود که خدایان حامی و پشتیبان وی هستند و اگر تو بر وی خشم گیری خود را با آنان روی در رو کرده ای ، با این حال موجبات نگرانی نیز از بین رفته اند ، چون او در میان همسالان خود شاه شده پس خواب تو تعبیر گشته است و او دیگر شاه نخواهد شد به این معنی که دختر تو فرزندی زاییده که شاه شده. بنابرین دیگر لازم نیست که از او بترسی ، پس او را به پارس بفرست. »
تعبیر زیرکانه ی مغان در استیاگ اثر کرد و کوروش به سوی پدر و مادر واقعی خود در پارسومش فرستاده شد تا دوره ی تازه ای از زندگی خویش را آغاز نماید. دوره ای که مقدر بود دوره ی عظمت و اقتدار او و قوم پارس باشد.
● نخستین نبرد کوروش
بیوگرافی کوروش کبیر
میتراداتس ( ناپدری کوروش) پس از آنکه با تهدید استیاگ مواجه شد ، داستان کودکی کوروش و چگونگی زنده ماندن کوروش را آنگونه که می دانست برای استیاگ بازگو کرد و طبعاً در این میان از هارپاگ نیز نام برد. هرچند معبران خواب و مغان درباری با تفسیر زیرکانه ی خود توانستند استیاگ را قانع کنند که زنده ماندن کوروش و نجات یافتنش از حکم اعدام وی ، تنها در اثر حمایت خدایان بوده است ، اما این موضوع هرگز استیاگ را برآن نداشت که چشم بر گناه هارپاگ بپوشاند و او را به خاطر اهمال در انجام مسئولیتی که به وی سپرده بود به سخت ترین شکل مجازات نکند. استیاگ فرمان داد تا به عنوان مجازات پسر هارپاگ را بکشند. آنچه هرودوت در تشریح نحوه ی اجرای این حکم آورده است بسیار سخت و دردناک است:
پسر هارپاگ را به فرمان پادشاه ماد کشتند و در دیگ بزرگی پختند ، آشپزباشی شاه خوراکی از آن درست کرد که در یک مهمانی شاهانه – که البته هارپاگ نیز یکی از مهمانان آن بود – بر سر سفره آوردند ؛ پس صرف غذا و باده خواری مفصل ، استیاگ نظر هارپاگ را در مورد غذا پرسید و هارپاگ نیز پاسخ آورد که در کاخ خود هرگز چنین غذای لذیذ و شاهانه ای نخورده بود ؛ آنگاه استیاگ در مقابل چشمان حیرت زده ی مهمانان خویش فاش ساخت که آن غذای لذیذ گوشت پسر هارپاگ بوده است.
صرف نظر از اینکه آیا آنچه هرودوت برای ما نقل می کند واقعاً رخ داده است یا نه ، استیاگ با قتل پسر هارپاگ یک دشمن سرسخت بر دشمنان خود افزود. هرچند هارپاگ همواره می کوشید ظاهر آرام و خاضعانه اش را در مقابل استیاگ حفظ کند ولی در ورای این چهره ی آرام و فرمانبردار ، آتش انتقامی کینه توزانه را شعله ور نگاه می داشت ؛ به امید روزی که بتواند ستمهای استیاگ را تلافی کند. هارپاگ می دانست که به هیچ وجه در شرایطی نیست که توانایی اقدام بر علیه استیاگ را داشته باشد ، بنابرین ضمن پنهان کردن خشم و نفرتی که از استیاگ داشت تمام تلاشش را برای جلب نظر مثبت وی و تحکیم موقعیت خود در دستگاه ماد به کار گرفت. تا آنکه سرانجام با درگرفتن جنگ میان پارسیان( به رهبری کوروش ) و مادها ( به سرکردگی استیاگ ) فرصت فرونشاندن آتش انتقام فراهم آمد.
هنوز جزئیات فراوانی از این نبرد بر ما پوشیده است. مثلاً ما نمی دانیم که آیا این جنگ بخشی از برنامه ی کلی و از پیش طرح ریزی شده ی کوروش کبیر برای استیلا بر جهان آن زمان بوده است یا نه ؛ حتی دقیقاً نمی دانیم که کوروش ، خود این جنگ را آغاز کرده یا استیاگ او را به نبرد واداشته است. یک متن قدیمی بابلی به نام « سالنامه ی نبونید » به ما می گوید که نخست استیاگ – که از به قدرت رسیدن کوروش در میان پارسیان سخت نگران بوده است – برای از بین بردن خطر کوروش بر وی می تازد و به این ترتیب او را آغازگر جنگ معرفی می کند. در عین حال هرودوت ، برعکس بر این نکته اصرار دارد که خواست و اراده ی کوروش را دلیل آغاز جنگ بخواند.
باری ، میان پارسیان و مادها جنگ درگرفت. جنگی که به باور بسیاری از مورخین بسیار طولانی تر و توانفرساتر از آن چیزی بود که انتظار می رفت. استیاگ تدابیر امنیتی ویژه ای اتخاذ کرد ؛ همه ی فرماندهان را عزل کرد و شخصاً در رأس ارتش قرار گرفت و بدین ترتیب خیانت های هارپاگ را – که پیشتر فرماندهی ارتش را به او واگذار کرده بود – بی اثر ساخت. گفته می شود که این جنگ سه سال به درازا کشید و در طی این مدت ، دو طرف به دفعات با یکدیگر درگیر شدند. در شمار دفعات این درگیری ها اختلاف هست. هرودوت فقط به دو نبرد اشاره دارد که در نبرد اول استیاگ حضور نداشته و هارپاگ که فرماندهی سپاه را بر عهده دارد به همراه سربازانش میدان را خالی می کند و می گریزد. پس از آن استیاگ شخصاً فرماندهی نیروهایی را که هنوز به وی وفادار مانده اند بر عهده می گیرد و به جنگ پارسیان می رود ، لیکن شکست می خورد و اسیر می گردد. و اما سایر مورخان با تصویری که هرودوت از این نبرد ترسیم می کند موافقت چندانی نشان نمی دهند. از جمله ” پولی ین“ که چنین می نویسد :
« کوروش سه بار با مادی ها جنگید و هر سه بار شکست خورد. صحنه ی چهارمین نبرد پاسارگاد بود که در آنجا زنان و فرزندان پارسی می زیستند . پارسیان در اینجا بازهم به فرار پرداختند … اما بعد به سوی مادی ها – که در جریان تعقیب لشکر پارس پراکنده شده بودند – بازگشتند و فتحی چنان به کمال کردند که کوروش دیگر نیازی به پیکار مجدد ندید. »
نیکلای دمشقی نیز در روایتی که از این نبرد کوروش ثبت کرده است به عقب نشینی پارسیان به سوی پاسارگاد اشاره دارد و در این میان غیرتمندی زنان پارسی را که در بلندی پناه گرفته بودند ستایش می کند که با داد و فریادهایشان ، پدران ، برادران و شوهران خویش را ترغیب می کردند که دلاوری بیشتری به خرج دهند و به قبول شکست گردن ننهند و حتی این مسأله را از دلایل اصلی پیروزی نهایی پارسیان قلمداد می کند.
به هر روی فرجام جنگ ، پیروزی پارسیان و اسارت استیاگ بود. کوروش کبیر به سال ۵۵٠ ( ق.م ) وارد اکباتان ( هگمتانه – همدان ) شد ؛ بر تخت پادشاه مغلوب جلوس کرد و تاج او را به نشانه ی انقراض دولت ماد و آغاز حاکمیت پارسیان بر سر نهاد. خزانه ی عظیم ماد به تصرف پارسیان درآمد و به عنوان یک گنجینه ی بی همتا و یک ثروت لایزال – که بدون شک برای جنگ های آینده بی نهایت مفید خواهد بود – به انزان انتقال یافت.
کوروش کبیر پس از نخستین فتح بزرگ خویش ، نخستین جوانمردی بزرگ و گذشت تاریخی خود را نیز به نمایش گذاشت. استیاگ – همان کسی که از آغاز تولد کوروش همواره به دنبال کشتن وی بوده است–پس از شکست و خلع قدرتش نه تنها به هلاکت نرسید و رفتارهای رایجی که درآن زمان سرداران پیروز با پادشاهان مغلوب می کردند در مورد او اعمال نشد ، که به فرمان کوروش توانست تا پایان عمر در آسایش و امنیت کامل زندگی کند و در تمام این مدت مورد محبت و احترام کوروش بود. بعدها با ازدواج کوروش و آمیتیس ( دختر استیاگ و خاله ی کوروش ) ارتباط میان کوروش و استیاگ و به تبع آن ارتباط میان پارسیان و مادها ، نزدیک تر و صمیمی تر از گذشته شد. ( گفتنی است چنین ازدواجهای درون خانوادگی در دوران باستان – بویژه در خانواده های سلطنتی – بسیار معمول بوده است). پس از نبردی که امپراتوری ماد را منقرض ساخت ، در حدود سال ۵۴٧ ( ق.م ) ، کوروش به خود لقب پادشاه پارسیان داد و شهر پاسارگاد را برای یادبود این پیروزی بزرگ و برگزاری جشن و سرور پیروزمندانه ی قوم پارس بنا نهاد.
● نبرد سارد
سقوط امپراتوری قدرتمند ماد و سربرآوردن یک دولت نوپا ولی بسیار مقتدر به نام ” دولت پارس “ برای کرزوس ، پادشاه لیدی – همسایه ی باختری ایران ، سخت نگران کننده و باورنکردنی بود. گذشته از آنکه امپراتور خودکامه ی ماد ، برادر زن کرزوس بود و دو پادشاه روابط خویشاوندی بسیار نزدیکی با یکدیگر داشتند ، نگرانی کرزوس از آن جهت بود که مبادا پارسیان تازه به قدرت رسیده ، مطامعی خارج از مرزهای امپراتوری ماد داشته باشند و با تکیه بر حس ملی گرایی منحصر بفرد سربازان خود ، تهدیدی متوجه حکومت لیدی کنند. کرزوس خیلی زود برای دفع چنین تهدیدی وارد عمل گردید و دست به کار تشکیل ائتلاف مهیبی از بزرگترین ارتشهای جهان آن زمان شد ؛ ائتلافی که اگر به موقع شکل می گرفت بدون شک ادامه ی حیات دولت نوپای پارس را مشکل می ساخت.
فرستادگانی از جانب دولت لیدی به همراه انبوهی از هدایا و پیشکش های شاهانه به لاسدمون ( لاکدومنیا ، پایتخت اسپارت ) اعزام شدند تا از آن کشور بخواهند برای کمک به جنگ با امپراتوری جدید،سربازان و تجهیزات نظامی خود را در اختیار لیدی قرار دهد. از نبونید ( پادشاه بابل ) و آمیسیس ( فرعون مصر ) نیز درخواست های مشابهی به عمل آمد. واحدهایی از ارتش لیدی نیز ماموریت یافتند تا با گشت زنی در سرزمین تراکیه ، به استخدام نیروهای جنگی مزدور برای نبرد با پارسیان بپردازند. ناگفته پیداست که چنین ارتش متحدی تا چه اندازه می توانست قدرتمند و مرگبار باشد. در عین حال ، کرزوس برای محکم کاری کسانی را نیز به معابد شهرهای مختلف – از جمله معابد دلف ، فوسید و دودون – فرستاد تا از هاتفان غیبی معابد ، نظر خدایان را نیز در مورد این جنگ جویا شود. از آنچه در سایر معابد گذشت بی اطلاعیم ولی پاسخی که هاتف غیبی معبد دلف به سفیران کرزوس داد اینچنین بود :
« خدایان ، پیش پیش به کرزوس اعلام می کنند که در جنگ با پارسیان امپراتوری بزرگی را نابود خواهد کرد. خدایان به او توصیه می کنند که از نیرومندترین یونانیان کسانی را به عنوان متحد با خود همراه سازد. به او می گویند که وقتی قاطری پادشاه می شود کافی است که او کناره های شنزار رود هرمس را در پیش گیرد و بگریزد و از اینکه او را ترسو و بی غیرت بنامند خجالت نکشد.»
این پیشگویی کرزوس را در حیرت فرو برد. او به این نکته اندیشید که اصلاَ با عقل جور در نمی آید که قاطری پادشاه شود. بنابرین قسمت اول آن پیشگویی را – که می گفت کرزوس نابود کننده ی یک امپراتوری بزرگ خواهد بود – به فال نیک گرفت و آماده ی نبرد شد. ولی همه چیز بدانسان که کرزوس در نظر داشت پیش نمیرفت. اسپارتیها اگر چه سفیر کرزوس را به نیکی پذیرا شدند و از هدایای او به بهترین شکل تقدیر کردند ولی در مورد کمک نظامی در جنگ پاسخ روشنی ندادند. حاکمان بابل و مصر نیز وعده دادند که در سال آینده نیروهایشان را راهی جنگ خواهند کرد.
با این همه کرزوس تصمیم خود را گرفته بود و در سال ۵۴۶ پیش از میلاد ، با تمام نیروهایی که توانسته بود گرد آورد – از جمله سواره نظام معروف خود که در جهان آن زمان به عنوان بی باک ترین و کارآزموده ترین سواره نظام در تمام ارتش ها شهره بودند – از سارد خارج شد. سپاه لیدی از رود هالیس ( که مرز شناخته شده ی دولتین لیدی و ماد بود ) گذشت و وارد کاپادوکیه در خاک ایران گردید.
پس از آن نیز غارت کنان در خاک ایران پیش رفت و شهر پتریا را نیز متصرف شد. سپاهیان لیدیایی ، در حال پیشروی در خاک ایران دارایی های تمامی مناطقی را که اشغال می شد چپاول می نمودند و مردم آن مناطق را نیز به بردگی می گرفتند. ولیکن ناگهان سربازان لیدیایی با چیز غیر منتظره ای روبرو شدند ؛ ارتش ایران به فرماندهی کوروش کبیر به سوی آنها می آمد! ظاهراَ یک لیدیایی خائن که از جانب کرزوس مامور بود تا از سرزمین های تراکیه برای او سرباز اجیر کند ، به ایران آمده بود و کوروش را در جریان توطئه ی کرزوس قرار داده بود. نخستین بار ، سپاهیان ایرانی و لیدیایی در دشت پتریا درگیر شدند.
به گفته ی هرودوت هر دو لشکر تلفات سنگینی را متحمل شدند و شب هنگام در حالی که هیچ یک نتوانسته بودند به پیروزی برسند ، از یکدیگر جدا شدند. کرزوس که به سختی از سرعت عمل نیروهای پارسی جا خورده بود ، تصمیم گرفت شب هنگام میدان را خالی کند و به سمت سارد عقب نشید. به این امید که از یک سو پارسیان نخواهند توانست از کوههای پر برف و راههای صعب العبور لیدی بگذرند و به ناچار زمستان را در همان محل اردو خواهند زد و از سوی دیگر تا پایان فصل سرما ، نیروهای متحدین نیز در سارد به او خواهند پیوست و با تکیه بر قدرت آنان خواهد توانست کوروش را غافلگیر نموده ، از هر طرف به ایران حمله ور شود. پس از رسیدن به سارد ، کرزوس مجدداَ سفیرانی به اسپارت ، بابل و مصر فرستاد و به تاکید از آنان خواست حداکثر تا پنج ماه دیگر نیروهای کمکی خود را ارسال دارند.
صبح روز بعد ، چون کوروش از خواب برخواست و میدان نبرد را خالی دید ، بر خلاف پیش بینی های کرزوس ، تصمیمی گرفت که تمام نقشه های او را نقش برآب کرد. سربازان ایرانی نه تنها در اردوگاه خود متوقف نشدند ، بلکه با جسارت تمام راه سارد را در پیش گرفتند و با گذشتن از استپهای ناشناخته و کوهستان های صعب العبور کشور لیدی ، از دشت سارد سر درآوردند و در مقابل پایتخت اردو زدند. وقتی که کرزوس خبردار شد که سپاهیان کوروش بر سختی زمستان فائق آمده اند و بی هیچ مشکلی تا قلب مملکتش پیش روی کرده اند غرق در حیرت گردید. از یک طرف هیچ امیدی به رسیدن نیروهای کمکی از اسپارت ، بابل و مصر نمانده بود و از طرف دیگر کرزوس پس از رسیدن به سارد ، سربازان مزدوری را که به خدمت گرفته بود نیز مرخص کرده بود چون هرگز گمان نمی کرد که پارسی ها به این سرعت تعقیبش کنند و جنگ را به دروازه های سارد بکشانند. بنابرین تنها راه چاره ، سامان دادن به همان نیروهای باقی مانده در شهر و فرستادن آنان به نبرد پارسیان بود.
کوروش می دانست که جنگیدن در سرزمین بیگانه ، برای سربازان پارسی بسیار سخت تر از دفاع در داخل مرزهای کشور خواهد بود و از سوی دیگر فزونی نیروهای دشمن و توانایی مثال زدنی سواره نظام لیدی ، نگرانش می کرد. لذا به توصیه دوست مادی خود ، هارپاگ ( همان کسی که یکبار جانش را نجات داده بود ) تصمیم گرفت تا خط مقدم لشکرش را با صفی از سپاهیان شتر سوار بپوشاند. اسب ها از هیچ چیز به اندازه ی بوی شتر وحشت نمی کنند و به محض نزدیک شدن به شتران ، عنان اسب از اختیار صاحبش خارج می شود.
بنابرین سواره نظام لیدی ، هرچقدر هم که قدرتمند باشد ، به محض رسیدن به اولین گروه از سپاهیان پارس عملاَ از کار خواهد افتاد. پیاده نظام کوروش نیز دستور یافت تا پشت سر شتران حرکت کند و پس از آنان نیز سواره نظام اسب سوار قرار گرفتند. آنگاه با این فریاد کوروش که « خدا ما را به سوی پیروزی راهنمایی می کند » سپاهیان ایران و لیدی رو در روی یکدیگر قرار گرفتند. جنگ بسیار خونین بود ولی در نهایت آنانکه به پیروزی رسیدند لشکریان پارس بودند. از میان لیدیایی ها ، آنان که زنده مانده بودند – به جز معدودی که دوباره برای گرفتن کمک به کشورهای دیگر رفتند – به درون شهر عقب نشستند و دروازه های شهر را مسدود کردند. به این امید که بالاخره متحدین اسپارتی ، بابلی و مصری از راه می رسند و کار ایرانی ها را یکسره می کنند. پس از شکست و عقب نشینی لیدیایی ها ، پارسیان شهر سارد را به محاصره درآوردند.
شهر سارد از هر طرف دیوار داشت بجز ناحیه ای که به کوه بلندی بر می خورد و به خاطر ارتفاع زیاد و شیب بسیار تند آن لازم ندیده بودند که در آن محل استحکاماتی بنا کنند. پس از چهارده روز محاصره ی نافرجام کوروش اعلام کرد به هر کس که بتوانند راه نفوذی به درون شهر بیابد پاداش بسیار بزرگی خواهد داد. بر اثر این وعده بسیاری از سپاهیان در صدد یافتن رخنه ای در استحکامات شهر برآمدند تا آنکه روزی یک نفر پارسی به نام ” هی رویاس “ دید که کلاه خود یک سرباز لیدیایی از بالای دیوار به پایین افتاد. او چست و چالاک پایین آمد ، کلاهش را برداشت و از همان راهی که آمده بود بازگشت. ” هی رویاس “ دیگران را در جریان این اکتشاف قرار داد و پس از بررسی محل ، گروه کوچکی از سپاهیان کوروش به همراه وی از آن مسیر بالا رفته و داخل شهر شدند و پس از مدتی دروازه های شهر را بروی همرزمان خود گشودند.
در مورد آنچه پس از ورود پارسیان به داخل شهر سارد روی داد نمی توانیم به درستی و با اطمینان سخن بگوییم ؛ اگر چه در این مورد نیز هر یک از مورخان ، روایتی نقل کرده اند ولی متاسفانه هیچ کدام از این روایات قابل اعتماد نیستند. حتی هرودوت که نوشته های او معمولاَ بیش از سایرین به واقعیت نزدیک است ، آنچه در این مورد خاص می گوید ، حقیقی به نظر نمی رسد. ابتدا روایت گزنفون را می آوریم و سپس به سراغ هرودوت خواهیم رفت :
« وقتی کرزوس را به حضور فاتح آوردند سر به تعظیم فرود آورد و به او گفت : من ، ای ارباب ، به تو سلام می کنم ، زیرا بخت و اقبال از این پس عنوان اربابی را به تو بخشیده است و مرا مجبور ساخته است که آنرا به تو واگذارم. کوروش گفت : من هم به تو سلام می کنم ، چون تو مردی هستی به خوبی خودم و سپس به گفته افزود : آیا حاضری به من توصیه ای بکنی ؟ من می دانم که سربازانم خستگیها و خطرهای بیشماری را متحمل شده و در این فکرند که عنی ترین شهر آسیا پس از بابل یعنی سارد را به تصرف خود درآورند.
بدین جهت من درست و عادلانه می دانم که ایشان اجر زحمات خود را بگیرند چون می دانم که اگر ثمره ای از آن همه رنج و زحمت خود نبرند من مدت زیادی نخواهم توانست ایشان را به زیر فرمان خود داشته باشم. در عین حال ، این کار را هم نمی توانم بکنم که به ایشان اجازه دهم شهر را غارت کنند. کرزوس پاسخ داد : بسیار خوب ، پس بگذار بگویم اکنون که از تو قول گرفتم که نخواهی گذاشت سربازانت شهر را غارت کنند و زنان و کودکان ما را نخواهی ربود ، من هم در عوض به تو قول می دهم که لیدیایی ها هر چیز خوب و گرانبها و زیبایی در شهر سارد باشد بیاورند و به طیب خاطر به تو تقدیم کنند.
تو اگر شهر سارد را دست نخورده و سالم باقی بگذاری سال دیگر دوباره شهر را مملو از چیزهای خوب و گرانبها خواهی یافت. برعکس ، اگر شهر را به باد نهب و غارت بگیری همه چیز حتی صنایعی را که می گویند منبع نعمت و رفاه مردم است از بین خواهی برد. گنجهای مرا بگیر ولی بگذار که نگهبانانت آن را از دست عاملان من بگیرند. من بیش از حد از خدایان سلب اعتماد کرده ام . البته نمی خواهم بگویم که ایشان مرا فریب داده اند ولی هیچ بهره ای از قول ایشان نبرده ام. بر سردر معبد دلف نوشته شده است:
« تو خودت خودت را بشناس!» باری ، من پیش از خودم همواره تصور می کردم که خدایان همیشه باید نسبت به من نر مساعد داشته باشند. ادم ممکن است که دیگران برا بشناسد و هم نشناسد ، و لیکن کسی نیست که خودش را نشناسد. من به سبب ثروتهای سرشاری که داشتم و به پیروی از حرفهای کسانی که از من می خواستند در رأس ایشان قرار بگیرم و نیز تحت تاثیر چاپلوسیهای کسانی که به من می گفتند اگر دلم را راضی کنم و فرماندهی بر ایشان را بپذیرم همه از من اطاعت خواهند کرد و من بزرگترین موجود بشری خواهم بود ضایع شدم و از این حرفها باد کردم و به تصور اینکه شایستگی آن را دارم که بالاتر از همه باشم ، فرماندهی و پیشوایی جنگ را پذیرفتم ولیکن اکنون معلوم می شود که من خودم را نمی شناختم و بیخود به خود می بالیدم که می توانم فاتحانه جنگ با تو را رهبری کنم ، تویی که محبوب خدایانی و به خط مستقیم نسب به پادشاهان می رسانی. امروز حیات من و سرنوشت من تنها به تو بستگی دارد. کوروش گفت :
من وقتی به خوشبختی گذشته ی تو می اندیشم نسبت به تو احساس ترحم در خود می کنم و دلم به حالت می سوزد. بنابرین من از هم اکنون زنت و دخترانت را که می گویند داری و دوستان و خدمتکاران و سفره گسترده همچون گذشته ات را به تو پس می دهم. فقط قدغن می کنم که دیگر نباید بجنگی. »
و اما اینک به نقل گفته ی هرودوت می پردازیم و پس از آن خواهیم گفت که چرا این روایت نمی تواند با حقیقت منطبق باشد ؛ « کرزوس به خاطرغم و اندوه زیاد در جایی ایستاده بود و حرکت نمی کرد و خود را نمی شناساند. در این حال یکی از سپاهیان پارسی به قصد کشتن او به وی نزدیک گردید که ناگهان پسر کر و لال کرزوس زبان باز کرد و فریاد زد:
” ای مرد ! کرزوس را نکش “ بدینگونه سرباز پارسی از کشتن کرزوس منصرف شد و او را دستگیر کرد. به فرمان کوروش ، کرزوس را به همراه ١۴ تن دیگر از نجبای لیدی ، به روی توده ای از هیزم قرار دادند تا در آتش بسوزانند. چون آتش را روشن کردند کرزوس فریاد زد ” آه ! سولون ، سولون “ . کوروش توسط مترجم خود ، معنی این کلمات را پرسید. کرزوس پس از مدتی سکوت گفت: « ای کاش شخصی که اسمش را بردم با تمام پادشاهان صحبت می کرد » کوروش باز هم متوجه منظور کرزوس نشد و دوباره توضیح خواست. سپس کرزوس گفت :
« زمانیکه سولون در پایتخت من بود ، خزانه و تجملات و اشیاء قیمتی خود را به او نشان دادم و پرسیدم چه کسی را از همه سعاتمندتر می داند ، در حالی که یقین داشتم که اسم مرا خواهد برد. ولی او گفت تا کسی نمرده نمی توان گفت که سعادتمند بوده یا نه ! » کوروش از شنیدن این سخن متاثر شد و بی درنگ حکم کرد که آتش را خاموش کنند ولی آتش از هر طرف زبانه می کشید و موقع خاموش کردن آن گذشته بود. آنگاه کرزوس گریست و ندا داد « ای آپلن! تو را به بزرگواری خودت سوگند می دهم که اگر هدایای من را پسندیده ای بیا و مرا نجات بده » پس از دعای کرزوس به درگاه آپلن ، باران شدیدی باریدن گرفت و آتش را خاموش کرد. پارسیان که سخت وحشت زده بودند ، در حالی که زرتشت را به یاری می طلبیدند از آنجا گریختند. »
این بود روایت هرودوت از آنچه بر پادشاه سارد گذشت. ولی ما دلایلی داریم که باور کردن این روایت را برایمان مشکل می سازند. نخستین دلیل بر نادرست بودن این روایت ، مقدس بودن آتش نزد ایرانیان است که به آنها اجازه نمی داد با سوزاندن پادشاه دشمن ، به آتش – یعنی مقدس ترین چیزی که در تمام عالم وجود دارد – بی حرمتی کرده ، آن را آلوده سازند. دلیل دوم آنست که در سایر مواردی که کوروش بر کشوری فائق آمده ، هرگز چنین رفتاری سراغ نداریم و هرودوت نیز خود اذعان می کند به این که رفتار کوروش با ملل مغلوب و بویژه با پادشاهان آنان بسیار جوانمردانه و مهربانانه بوده است. و بالاخره سومین و مهمترین دلیل آنکه امروز مشخص شده است که اصولاَ در زمان سلطنت کرزوس ، سولون هرگز به سارد سفر نکرده بود بنابرین داستانی که هرودوت نقل می کند به هیچ عنوان رنگی از واقعیت ندارد. چهارمین نکته ی شک برانگیزی که در این روایت وجود دارد آن است که آپولن ، خدای یونانیان بوده و این مسأله یک احتمال قوی پیش می آورد که هرودوت – به عنوان یک یونانی – کوشیده است باورهای مذهبی خود را در این مسأله دخالت دهد.
در مورد آنچه در شهر سارد رخ داد نیز روایت های مشابهی نقل شده است که اگر چه در پایان به این نکته می رسند که سربازان پارسی ، شهر را غارت نکرده و با مردم سارد به عطوفت رفتار کرده اند ولی می کوشند به نوعی این رفتار سپاهیان پارس را به عملکرد کرزوس و تاثیر سخنان وی در پادشاه جوان هخامنشی مربوط کنند تا آنکه مستقیماَ دستور کوروش را عامل رفتار جوانمردانه ی سپاهیان ایران بدانند. پس از تسخیر سارد ، تمام کشور لیدیه به همراه سرزمینهایی که پادشاهان آن سابقاَ فتح کرده بودند ، به کشور ایران الحاق شد و بدین ترتیب مرز ایران به مستعمرات یونانی در آسیای صغیر رسید.
پس از بدست آوردن سارد ، تمام لیدیه با شهرهای وابسته اش ، به دست کوروش افتاد و حدود ایران به مستعمرات یونانی در آسیای صغیر رسید. این مستعمرات را چنانکه در جای خود خواهد آمد اقوام یونانی بر اثر فشاری که مردم دریایی به اهالی یونان وارد آوردند ، بنا کرده بودند. کوچ کنندگان از سه قوم بودند : ینانها ، الیانها و دریانها. نام یونان به زبان پارسی از نام قوم یکمی آمده است زیرا اهمیت آنها در این دست آورده ها (مستعمرات) بیشتر بود.
هرودوت اوضاع این مستعمرات را چنین می نویسد: ینانهایی که شهر پانیوم وابسته به آنهاست شهرهای خود را در جاهایی بنا کرده اند که از حیث خوبی آب و هوا در هیچ جا مانند ندارد. نه شهرهای بالا می توانند با این شهرها برابری کنند و نه شهرهای پایین ، نه کرانه های خاوری و نه کرانه های باختری .
ینانها به چهار لهجه سخن می گویند شهر ینانی ملیطه که در باختر واقع است پس از ان می نویت و پری ین است . این شهرها در کاریه قرار دارند و اهالی آنها به یک زبان سخن می گویند. شهرهای ینانی واقع در لیدیه اینهاست : افس ، کل فن ، لیدوس ، تئوس ، کلازمن ، فوسه. اینها به یک زبان سخن می گویند ولی زبان آنها همانند زبان شهرهای یاد شده در بالا نیست. از سه شهر دیگر ینانی دو شهر در جزیده سامس و خیوس واقع است و سومی ارتیر است که که در خشکی بنا شده است. اهالی خیوس و ارتیر به یک زبان سخن می وین دو اهالی سامس به زبانی دیگر. این است چهار لهجه ینانی .
پس از آن هرودوت می گوید : ینانهای هم پیمان زمانی از دیگر ینانها جدا شده بودند و جدایی آها از اینجا بود که در آن زمان ملت یونانی به تمامی ناتوان به دید می آمد و ینانها در میان اقوام یونانی از همه ناتوانتر بودند و به جز شهر آتن شهر مهمی نداشتند. بنابرین چه آتنیها و چه دیگر ینانیها پرهیز داشتند از اینکه خود را ینانی بنامند و گمان می رود که اکنون هم بیشتر ینانها این نام را شرم آور می دانند.
دوازده شهر همی پیمان ینانی برعکس به نام خود سربلند بودند. آنها معبدی برای خود ساختند که آن را پانیونیوم نامیدند از ینانهای دیگر کسی را به آنجا راه نمی دادند و کسی هم جز اهالی ازمیر خواهند آن نبود که در پیمان آنها وارد شود. پانیوم در دماغه ی میکال قرار دارد این معبد برای خدای دریاها ، پوسیدون هلی *** ، ساخته شده است. در نوروزها ینانها ی شهرهای هم پیمان در اینجا گرد می آیند و این جشن را جشن پانیونیوم می نامند.
در مورد آنچه کوروش پس از فتح بابل انجام داده است ، سند ی به دست آمده که به استوانه ی کوروش معروف است. استوانه ی کوروش کبیر در خرابه های بابل پیدا شده و اصل آن در موزه ی بریتانیا نگهداری می شود. این استوانه را باستانشناسی به نام هرمزد « رسام » در سال ۱۸۷۹ میلادی پیدا کرده است. بخش بزرگی از این استوانه اینک از بین رفته است ولی بخشی از آن که سالم مانده است سندی مهم و تاریخی است مبنی بر رفتار جوانمردانه ی کوروش کبیر با مردم شهر تسخیر شده ی بابل و نیز یهودیانی که در اسارت آنان بودند. گوینده ی خط های آغازین این نوشته نامعلوم است ولی از خط بیست به بعد را کوروش کبیر گفته است.
بیوگرافی کوروش کبیر
و اینک متن استوانه :
۱) « کوروش» شاه جهان ، شاه بزرگ ، شاه توانا ، شاه بابل ، شاه سومر و اکد.
٢) شاه نواحی جهان.
۳) چهار[ …… ] من هستم [ …… ] به جای بزرگی ، ناتوانی برای پادشاهی کشورش معین شده بود.
۴) نبونید تندیس های کهن خدایان را از میان برد [ …… ] و شبیه آنان را به جای آنان گذاشت.
۵) شبیه تندیسی از ( پرستشگاه ) ازاگیلا ساخت [ …… ] برای « اور» و دیگر شهرها.
۶) آیین پرستشی که بر آنان ناروا بود [ …… ] هر روز ستیزه گری می جست. همچنین با خصمانه ترین روش.
۷) قربانی روزانه را حذف کرد [ …… ] او قوانین ناروایی در شهرها وضع کرد و ستایش مردوک ، شاه خدایان را به کلی به فراموشی سپرد.
۸) او همواره به شهر وی بدی می کرد. هر روز به مردم خود آزار می رسانید. با اسارت ، بدون ملایمت همه را به نیستی کشاند.
۹) بر اثر دادخواهی آنان « الیل » خدا ( مردوک ) خشمگین گشت و او مرزهایشان. خدایانی که در میانشان زندگی می کردند ماوایشان را راه کردند.
۱۰) او ( مردوک ) در خشم خویش ، آنها را به بابل آورد ، مردم به مردوک چنین گفتند : بشود که توجه وی به همه ی مردم که خانه هایشان ویران شده معطوف گردد.
۱۱) مردم سومر و اکد که شبیه مردگان شده بودند ، او توجه خود را به آنان معطوف کرد. این موجب همدردی او شد ، او به همه ی سرزمین ها نگریست.
۱٢) آنگاه وی جستجوکنان فرمانروای دادگری یافت ، کسی که آرزو شده ، کسی که وی دستش را گرفت. کوروش پادشاه شهر انشان. پس نام او را بر زبان آورد ، نامش را به عنوان فرمانروای سراسر جهان ذکر کرد.
۱۳) سرزمین « گوتیان » سراسر اقوام « مانداء» را مردوک در پیش پای او به تعظیم واداشت. مردمان و سپاه سران را که وی به دست او ( کوروش ) داده بود.
۱۴) با عدل و داد پذیرفت. مردوک ، سرور بزرگ ، پشتیبان مردم خویش ، کارهای پارسایانه و قلب شریف او را با شادی نگریست.
۱۵) به سوی بابل ، شهر خویش ، فرمان پیش روی داد و او را واداشت تا راه بابل در پیش گیرد. همچون یک دوست و یار در کنارش او را همراهی کرد.
۱۶) سپاه بی کرانش که شمار آن چون آب رود برشمردنی نبود با سلاح های آماده در کنار هم پیش می رفتند.
۱۷) او ( پروردگار) گذاشت تا بی جنگ و کشمکش وارد شهر بابل شود و شهر بابل را از هر نیازی برهاند. او نبونید شاه را که وی را ستایش نمی کرد به دست او ( کوروش ) تسلیم کرد.
۱۸) مردم بابل ، همگی سراسر سرزمین سومر و اکد ، فرمانروایان و حاکمان پیش وی سر تعظیم فرود آوردند و شادمان از پادشاهی وی با چهره های درخشان به پایش بوسه زدند.
۱۹) خداوندگاری ( مردوک ) را که با یاریش مردگان به زندگی بازگشتند ، که همگی را از نیاز و رنج به دور داشت به خوبی ستایش کردند و یادش را گرامی داشتند.
٢۰) من کوروش هستم ، شاه جهان ، شاه بزرگ ، شاه نیرومند ، شاه بابل ، شاه سرزمین سومر و اکد ، شاه چهار گوشه ی جهان.
٢۱) پسر شاه بزرگ کمبوجیه ، شاه شهر انشان ، نوه ی شاه بزرگ کوروش ، شاه شهر انشان ، نبیره ی شاه بزرگ چیش پیش ، شاه انشان.
٢٢) از دودمانی که همیشه از شاهی برخوردار بوده است که فرمانروائیش را « بعل » و « نبو » گرامی می دارند و پادشاهیش را برای خرسندی قلبی شان خواستارند. آنگاه که من با صلح به بابل درآمدم
٢۳) با خرسندی و شادمانی به کاخ فرمانروایان و تخت پادشاهی قدم گذاشتم. آنگاه مردوک سرور بزرگ ، قلب بزرگوار مردم بابل را به من منعطف داشت و من هر روز به ستایش او کوشیدم.
٢۴) سپاهیان بی شمار من با صلح به بابل درآمدند. من نگذاشتم در سراسر سرزمین سومر و اکد تهدید کننده ی دیگری پیدا شود.
٢۵) من در بابل و همه ی شهرهایش برای سعادت ساکنان بابل که خانه هایشان مطابق خواست خدایان نبود کوشیدم [ …… ] مانند یک یوغ که بر آنها روا نبود.
٢۶) من ویرانه هایشان را ترمیم کردم و دشواری های آنان را آسان کردم. مردوک خدای بزرگ از کردار پارسایانه ی من خوشنود گشت.
٢۷) بر من ، کوروش شاه که او را ستایش کردم و بر کمبوجیه پسر تنی من و همچنین بر همه ی سپاهیان من
٢۸) او عنایت و برکتش را ارزانی داشت ، ما با شادمانی ستایش کردیم ، مقام والای ( الهی ) او را . همه ی پادشاهان بر تخت نشسته
٢۹) از سراسر گوشه و کنار جهان ، از دریای زیرین تا دریای زبرین شهرهای مسکون و همه ی پادشاهان « امورو » که در چادرها زندگی می کنند.
۳۰) باج های گران برای من آوردند و به پاهایم در بابل بوسه زدند. از [ …… ] نینوا ، آشور و نیز شوش
۳۱) اکد ، اشنونه ، زمیان ، مه تورنو ، در ، تا سرزمین گوتیوم شهرهای آن سوی دجله که پرستشگاه هایشان از زمان های قدیم ساخته شده بود.
۳٢) خدایانی که در آنها زندگی می کردند ، من آنها را به جایگاه هایشان بازگردانیدم و پرستشگاه های بزرگ برای ابدیت ساختم. من همه ی مردمان را گرد آوردم و آنها را به موطنشان باز گردانیدم.
۳۳) همچنین خدایان سومر و اکد که نبونید آنها را به رغم خشم خدای خدایان ( مردوک ) به بابل آورده بود ، فرمان دادم که برای خشنودی مردوک خدای بزرگ
۳۴) در جایشان در منزلگاهی که شادی در آن هست بر پای دارند. بشود که همه ی خدایانی که من به شهرهایشان بازگردانده ام
۳۵) روزانه در پیشگاه « بعل » و « نبو » درازای زندگی مرا خواستار باشند ، بشود که سخنان برکت آمیز برایم بیایند ، بشود که آنان به مردوک سرور من بگویند : کوروش شاه ستایشگر توست و کمبوجیه پسرش
۳۶) بشود که روزهای [ …… ] من همه ی آنها را در جای با آرامش سکونت دادم.
۳۷) [ …… ] برای قربانی ، اردکان و فربه کبوتران.
۳۸) [ …… ] محل سکونتشان را مستحکم گردانیدم.
۳۹) [ …… ] و محل کارش را.
۴۰) [ …… ] بابل.
۴۱) [ …… ] ۴٢) [ …… ] ۴۳) [ …… ] ۴۴) [ …… ] ۴۵) [ …… ] تا ابدیت .
● شفقت کوروش بر گرفته از کتاب یهودیان باستان اثر ژوزف فوکه
در دنیای باستان رسم بر آن بود که چون قومی بر قوم دیگر فائق می آمدند ، قوم مغلوب ناچار می شدند که به دین مردم پیروز درآیند و از باورهای مذهبی خود دست بکشند. چه بسیار مردمی که به خاطر سر باز زدن از پذیرش دین بیگانه ، بدست اقوام پیروز تاریخ به خاک افتاده اند و چه بسیار معابدی که توسط فاتحان با خاک یکسان گشته اند. در چنین دنیایی بود که کوروش پرچم آزادی ادیان را برافراشت و مردم را ( از ایرانی و انیرانی و از بت پرست و خورشید پرست و یکتا پرست ) در انجام فرائض دینی خود آزاد گذاشت و حتی معابدی را که در جریان جنگهای مختلف آسیب دیده بودند از نو ساخت. بهترین نمونه های این جوانمردی را در جریان تسخیر بابل می بینیم.
در حالی که مردم بابل خود را برای دیدن صحنه های ویران شدن معابدشان به دست سپاهیان پارسی آماده می کردند ، کوروش در میان آنان حاضر شد و در مقابل چشمان حیرت زده ی آنان ، مردوک خدای خدایان بابل را به گرمی ستود و فرمان آزادی مذهبی را در سراسر کشور بابل صادر کرد. این فرمان از جمله شامل یهودیانی می شد که بختنصر همه چیزشان را گرفته بود ، کشورشان را در شعله های آتش ویران کرده بود و خودشان را به اسارت به بابل آورده بود. اندکی پس از ورود به بابل ، کوروش به یهودیان اجازه داد تا پس از هفتاد سال زندگی در اسارت و بندگی به فلسطین بازگردند و درآنجا به بازسازی اورشلیم بپردازند.
کوروش به خزانه دار خود « مهرداد » دستور داد تا هر چه از ظروف طلا و نقره و اسباب و اثاث مذهبی که در دوره ی بختنصر از معابد اورشلیم غارت شده و در معبد های بابل باقی مانده است را به یهودیان بازگرداند و او نیز همه ی آن اثاث را که مشتمل بر پنج هزار و چهارصد تکه بود به آنان مسترد داشت. سپس کوروش از مردمانی که یهودیان در میان آنان می زیستند خواست تا آذوقه و خواربار و مواد لازم برای سفر را برایشان فراهم آورند و آنان نیز چنین کردند. باری ! هزاران یهودی پس از صدور فرمان آزادیشان از جانب کوروش ، به سوی شهر و دیار خود روانه شدند و با کمک ایرانیان موفق شدند شهر خود را از نو بسازند و حیات ملی خود را احیا کنند.
به خاطر این محبت بزرگ و ستودنی ، از کوروش در کتاب های مقدس یهودیان به نیکی یاد شده است. این ستایش چنان است که تورات کوروش کبیر را « مسیح خدا » نامیده است. بدین صورت از دیر باز کودکان یهودی از همان نخستین روزهای زندگی خود از طریق کتب مذهبی با این ابر مرد بشر دوست آشنا گشته و مردانگی و فتوت او را می ستایند. مسیحیان نیز که به گمان بسیاری پایه و شالوده ی دینشان ، تورات یهود است ، کوروش را فراوان احترام می کنند و مقامی بالاتر از یک پادشاه و یک کشورگشای بزرگ برای وی قائلند. در قرآن مجید نیز چناکه به پیوست آمده است از کوروش کبیر ( یا همان ذوالقرنین ) به نیکی یاد شده و بدین ترتیب کوروش تنها پادشاهی است که در هر سه کتاب آسمانی مورد ستایش پروردگار قرار گرفته است.
مرگ کوروش نیز چون تولدش به تاریخ تعلق ندارد. هیچ روایت قابل اعتمادی که از چگونگی مرگ کوروش سخن گفته باشد در دست نداریم و لیکن از شواهد چنین پیداست که کوروش در اواخر عمر برای آرام کردن نواحی شرقی کشور که در جریان فتوحاتی که کوروش در مغرب زمین داشت ناآرام شده بودند و هدف تهاجم همسایگان شرقی قرار گرفته بودند به آن مناطق رفته است و شش سال در شرق جنگیده است. بسیاری از مورخین ، علت مرگ کوروش را کشته شدنش در جنگی که با قبیله ی ماساژتها ( یا به قولی سکاها ) کرده است دانسته اند. ابراهیم باستانی پاریزی در مقدمه ای که بر ترجمه ی کتاب « ذوالقرنین یا کوروش کبیر » نوشته است ، آنچه بر پیکر کوروش پس از مرگ می گذرد را اینچنین شرح می دهد :
سرنوشت جسد کوروش در سرزمین سکاها خود بحثی دیگر دارد. بر اثر حمله ی کمبوجیه به مصر و قتل او در راه مصر ، اوضاع پایتخت پریشان شد تا داریوش روی کار آمد و با شورش های داخلی جنگید و همه ی شهرهای مهم یعنی بابل و همدان و پارس و ولایات شمالی و غربی و مصر را آرام کرد. روایتی بس موثر هست که پس از بیست سال که از مرگ کوروش می گذشت به فرمان داریوش ، جنازه ی کوروش را بدینگونه به پارس نقل کردند.
شش ساعت قبل از ورود جنازه به شهر پرسپولیس ( تخت جمشید ) ، داریوش با درباریان تا بیرون شهر به استقبال جنازه کوروش رفتند و جنازه را آوردند. نوزاندگان در پیشاپیش مشایعین جنازه ، آهنگهای غم انگیزی می نواختند ، پشت سر آنان پیلان و شتران سپاه و سپس سه هزارتن از سربازان بدون سلاح راه می پیمودند ، در این جمع سرداران پیری که در جنگهای کوروش شرکت داشته بودند نیز حرکت می کردند. پشت سر آنان گردونه ی باشکوه سلطنتی کوروش که دارای چهار مال بند بود و هشت اسب سپید با دهانه یراق طلا بدان بسته بودند پیش می آمدند.
جسد بر روی این ردونه قرار داشت. محافظان جسد و قراولان خاصه بر گرد جنازه حرکت می کردند. سرودهای خاص خورشید و بهرام می خواندند و هر چند قدم یک بار می ایستادند و بخور می سوزاندند. تابوت طلائی در وسط گردونه قرار داشت. تاج شاهنشاهی بر روی تابوت می درخشید ، خروسی بر بالای گردونه پر و بال زنان قرار داده شده بود – این علامت مخصوص و شعار نیروهای جنگی کوروش بوده است. پس از آن سپهسالار بر گردونه جنگی ( رتهه ) سوار بود و درفش خاص کوروش را در دست داشت. بعد از آن اشیا و اثاثیه ی زرین و نفایس و ذخایری که مخصوص کوروش بود – یک تاک از زر و مقداری ظروف و جامه های زرین – حرکت می دادند.
همین که نزدیک شهر رسیدند داریوش ایستاد و مشایعین را امر به توقف داد و خود با چهره ای اندوهناک ، آرام بر فراز گردونه رفت و بر تابوت بوسه زد ؛ همه ی حاضران خاموش بودند و نفس ها حبس گردیده بود. به فرمان داریوش دروازه های قصر شاهی ( تخت جمشید ) را گشودند و جنازه را به قصر خاص بردند. تا سه شبانه روز مردم با احترام از برابر پیکر کوروش می گذشتند و تاجهای گل نثار می کردند و موبدان سرودهای مذهبی می خواندند.
روز سوم که اشعه ی زرین آفتاب بر برج و باروهای کاخ باعظمت هخامنشی تابید ، با همان تشریفات جنازه را به طرف پاسارگاد – شهری که مورد علاقه ی خاص کوروش بود – حرکت دادند. بسیاری از مردم دهات و قبایل پارسی برای شرکت در این مراسم سوگواری بر سر راهها آمده بودند و گل و عود نثار می کردند.
در کنار رودخانه ی کوروش ( کر) مرغزاری مصفا و خرم بود. در میان شاخه های درختان سبز و خرم آن بنای چهار گوشی ساخته بودند که دیوارهای آن از سنگ بود.
هنگامی که پیکر کوروش به خاک می سپردند ، پیران سالخورده و جوانان دلیر ، یکصدا به عزای سردار خود پرداختند. در دخمه مسدود شد ، ولی هنوز چشمها بدان دوخته بود و کسی از فرط اندوه به خود نمی آمد که از آن جا دیده بردوزد. به اصرار داریوش ، مشایعین پس از اجرای مراسم مذهبی همگی بازگشتند و تنها چند موبد برای اجرای مراسم مذهبی باقی ماندند.
عاشق بازی دوچرخه سواری مسابقه ای هستید؟ می خواهید تبدیل به دوچرخه سوار حرفه ای شوید؟
این بازی برای دوستداران بازی های مسابقه ای دوچرخه سواری طراحی شده است.از دوچرخه سواری فوق العاده لذت ببرید.در محیط جذاب بازی دوچرخه سواری کنید و پرش های عظیم انجام دهید.
Stuntman Bike Race android game
ویژگی های مسابقه دوچرخه سواری:
فیزیک واقعی دوچرخه
گرافیک فوق العاده
پرش های شگفت انگیز
کنترل آسان
دوچرخه سواری شگفت انگیز
نمایش کامل کارت: مدل کارت ها دقیقا همانطور که چاپ می شوند نشان داده می شوند، بنابراین بازیکنان می توانند به راحتی و با اعتماد به نفس مشابه کارت های چاپ شده را ارجاع دهند.
• ایجاد ارتش: در اتاق های جنگی می توانید ارتش بسازید
• حالت جنگ: با گوشی خود به جنگ بروید. حالت های بازی عبارتند از Solo، Hot Seat و Linked Play و بازی چند نفره آنلاین.
• قوانین کامل PDF و قوانین مرجع: دسترسی به قوانین کامل PDF برای بخش WARMACHINE و HORDES به طور مستقیم از طریق دستگاه شما، همراه با مرجع قوانین قابل دسترسی است.
منصور غلامی (زاده ۱۳۳۲، همدان) سیاستمدار اصلاح طلب و رئیس و استاد تمام دانشکده کشاورزی دانشگاه بوعلی سینا همدان است. وی همچنین رئیس دانشگاه بوعلی سینا در دولت اصلاحات بود. او دارای مدرک دکتری علوم باغبانی از دانشگاه آدلاید استرالیا میباشد. وی گزینه تصدی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری دولت دوازدهم است.
منصور غلامی در سال ۱۳۳۲ در شهر همدان در خانواده ای مذهبی و متدین متولد شد. وی مدرک کارشناسی خود را در سال ۱۳۵۵ در رشته ترویج وآموزش کشاورزی از مدرسه عالی کشاورزی همدان گرفت و از سال ۱۳۵۹ تا ۱۳۶۰ عضو جهاد سازندگی همدان و مسئول اردوگاه روستایی قرار گرفت. وی همچنین از سال ۱۳۶۰ تا ۱۳۶۲سرپرست دانشکده کشاورزی شهرکرد وابسته به دانشگاه اصفهان و عضو جهاد دانشگاهی اصفهان بود.
منصور غلامی در سال ۱۳۶۴ مدرک کارشناسی ارشد خود را در رشته علوم باغبانی از دانشگاه تربیت مدرس اخذ نمود و در همان سال تا سال ۱۳۶۷ ریاست دانشکده کشاورزی دانشگاه بوعلی سینا را عهدهدار بود. وی پس از آن به مدت دو سال معاونت اداری و مالی دانشگاه بوعلی سینا را بر عهده داشت و بعد از آن مجدداً به مدت یک سال رئیس دانشکده کشاورزی دانشگاه بوعلی سینا شد.
او در سال ۱۳۷۰ برای تحصیل در مقطع دکتری به دانشگاه آدلاید استرالیا رفت و در سال ۱۳۷۴ در مقطع دکتری رشته علوم باغبانی از این دانشگاه فارغالتحصیل شد و به ایران بازگشت. غلامی پس از بازگشت به ایران مجدداً به مدت یک سال معاون اداری و مالی دانشگاه بوعلی سینا شد و پس از آن در دولت اصلاحات ریاست دانشگاه بوعلی سینا را عهدهدار بود. او هم اکنون نیز رئیس دانشگاه بوعلی سینا است.
سوابق اجرایی منصور غلامی
بیوگرافی منصور غلامی
عضو جهاد سازندگی همدان از سال ۱۳۵۹ تا ۱۳۶۰ و مسئول اردوگاه روستایی
سرپرست دانشکده کشاورزی شهرکرد وابسته به دانشگاه اصفهان از سال ۱۳۶۰ تا ۱۳۶۲ و عضو جهاد دانشگاهی اصفهان.
رئیس دانشکده کشاورزی دانشگاه بوعلی سینا از ۱۳۶۴ تا ۱۳۶۷
معاون اداری و مالی دانشگاه بوعلی سینا از سال ۱۳۶۷ تا ۱۳۶۹
رئیس دانشکده کشاورزی دانشگاه بوعلی سینا از ۱۳۶۹ تا ۱۳۷۰
معاون اداری و مالی دانشگاه بوعلی سینا از سال ۱۳۷۵ تا ۱۳۷۶
رئیس دانشگاه بوعلی سینا از سال ۱۳۷۶ تا ۱۳۸۳
رئیس مؤسسه آموزش عالی عمران و توسعه۱۳۹۰–۱۳۹۳
دبیر هیئت امنائ دانشگاه بوعلی سینا و دانشگاههای منطقه غرب کشور از سال ۱۳۷۶ تا سال ۱۳۸۳ و از ۱۳۹۳ تاکنون
رئیس هیئت ممیزه دانشگاه بوعلی سینا از ۱۳۷۶ لغایت ۱۳۸۴ و از ۱۳۹۳ تا کنون
مدیر مسئول مجله پژوهش کشاورزی و سر دبیر مجله تا ۱۳۹۳
عضو هیئت امنای دانشگاه کردستان
عضو هیئت امنای پارک علم و فناوری همدان
عضو هیئت امنای دانشگاه لرستان
رئیس کمیسیون دائمی هیئت امنای دانشگاه لرستان
عضو هیئت امنای مؤسسه آموزش عالی نور دانش
عضو هیئت ممیزه دانشگاه بوعلی سینا از سال ۱۳۹۳ تا کنون
رئیس دانشگاه بوعلی سینا از سال ۱۳۹۳ تا کنون
سوابق فرهنگی سیاسی و اجتماعی منصور غلامی
راه اندازی و عضویت در بخش امور فرهنگی بنیاد امور مهاجرین جنگ تحمیلی در سال ۱۳۵۹
عضویت و همکاری در جهاد دانشگاهی دانشگاه اصفهان ۱۳۶۰ تا ۱۳۶۲
عضو انجمن اسلامی مدرسین دانشکاههای کشور از ابتدای تأسیس
عضو شورای مرکزی انجمن اسلامی دانشجویان ایرانی در آدلاید استرالیا در دوره تحصیل دکتری
عضویت در شوراها و کارگروههای مختلف در دانشگاه بوعلی سینا و استان همدان در طول دورههای متوالی مسئولیتهای اجرایی.
سوابق علمی منصور غلامی
بیوگرافی منصور غلامی
منصور غلامی دارای بیش از ۳۰ عنوان مقاله چاپ شده در مجلات خارجی و بیش از ۳۰ عنوان مقاله چاپ شده در مجلات داخلی و همچنین بیش از ۲۰ عنوان مقاله ارائه شده در کنفرانسهای داخلی میباشد.
او همچنین داری ۴ عنوان ترجمه و تألیف کتاب میباشد :
ترجمهٔ کتاب فیزیولوژی درختان میوه مناطق معتدله انتشارات دانشگاه بوعلی سینا، ۱۳۸۰
ترجمهٔ کتاب روش تدریس اساتید دانشگاه در مراکز آموزش عالی انتشارات دانشگاه بوعلی سینا، ۱۳۸۴
ترجمهٔ کتاب بیولژی انگور (چاپ انتشارات دانشگاه بوعلی سینا، ۱۳۸۶
تألیف راهنمای کاشت، داشت و برداشت گردو، چاپ شده توسط سازمان تحقیقات و آموزش کشاورزی، معاونت آموزش و تجهیز نیروی انسانی، وزارت کشاورزی، ۱۳۸۵
وی در کارنامه علمی خود بررسی و همکاری در ۱۷ طرح پژوهشی را نیز دارد و استاد مشاور و راهنمای بیش از ۴۰ پایاننامه دکتری بودهاست.