رز سانگ

موزیک های مختلف | صفحه 187 از 474 | رز سانگ

رز سانگ | دانلود آهنگ جدید در ستاد ساماندهی ثبت شده و تمامی فعالیت ها مطابق با قوانین جمهوری اسلامی است.
جمعه 11 آبان 1403
دانلود آهنگ چارتار به نام در حسرت ماه
دانلود آهنگ چارتار به نام در حسرت ماه
دانلود آهنگ چارتار به نام دریا کجاست
دانلود آهنگ چارتار به نام دریا کجاست
دانلود آهنگ جواد سنگونی به نام امام
دانلود آهنگ جواد سنگونی به نام امام
دانلود ورژن پیانو آهنگ یوسف زمانی به نام پریزاد
دانلود ورژن پیانو آهنگ یوسف زمانی به نام پریزاد
دانلود آلبوم جدید سیروان خسروی بنام مونولوگ
سیروان خسروی - مونولوگ

اس ام اس صبح بخیر عاشقانه جدید

دسته بندی : موزیک های مختلف تاریخ : جمعه 29 ژوئن 2018

اس ام اس صبح بخیر عاشقانه جدید

اس ام اس  عاشقانه صبح بخیر

من به تو سلام میکنم تو که تک ستاره دمادم غروبی
ای مهوش غزالها ای ترانه ساز هستی
ای که جادوی کلماتت قلمها را سرنگون میکند سلام

————————————————————-

سلام بر تو که عاشق سلام بر تو که شیدا
سلام بر تو که خوابی سلام بر تو که رویا
سلام شعر فریبا سلام دلبر زیبا
سلام راوی غم ها سلام عاشق شیدا

***اس ام اس صبح بخیر عاشقانه***

باز هم صبح فرا رسید
صبحی بهتر از صبح های دیگر,
زیرا ک امروز
یک روز بیشتر صبح های گذشته با عشق تو زیسته ام
صبحت بخیر عزیزم

———————————————————————————

سلام بر تو که عاشق سلام بر تو که شیدا
سلام بر تو که خوابی سلام بر تو که رویا
سلام شعر فریبا سلام دلبر زیبا
سلام راوی غم ها سلام عاشق شیدا

***اس ام اس عاشقانه صبح بخیر***

صبحی که شروعش با توست، خورشید دیگر اضافیست!
سلام قربون چشمات، صبح بخیر گرما بخش زندگیم…

منبع:اس ام اس صبح بخیر عاشقانه جدید

اس ام اس صبح بخیر عاشقانه جدید

1,143 بار مشاهده

عکس کیک تولد پسرانه

دسته بندی : موزیک های مختلف تاریخ : جمعه 29 ژوئن 2018

عکس کیک تولد پسرانه

 

عکس کیک تولد پسرانه

 

عکس کیک تولد پسرانه

عکس کیک تولد پسرانه

عکس کیک تولد پسرانه

 

عکس کیک تولد پسرانه

منبع:

عکس کیک تولد پسرانه

عکس کیک تولد پسرانه

 

1,326 بار مشاهده

اسم اصیل ایرانی دختر

دسته بندی : موزیک های مختلف تاریخ : پنج‌شنبه 28 ژوئن 2018

فهرستی از اسامی دخترایرانی

 

اسم اصیل ایرانی دختر

نام های اصیل ایرانی با معنی (الف)

اختر : ستاره، شهاب
ارغوان : نام گلی است
ارمغان : پیشکشی، هدیه
ارنواز : نیکو سخن و خوش گفتار. نام یکی از خواهران جمشید
اروس : سپید، درخشان و زیبا
اشااونی : زن پاک و راست
اشوچهر : از نام های برگزیده
اشودخت : از نام های برگزیده
اشوروی : از نام های برگزیده
اشوزاد : از نام های برگزیده
اشومهر : از نام های برگزیده
افروز : روشن، روشن کننده
افسانه : داستان، خاطره و یادمان
افسر : بالا و سرور
افسون : از نام های برگزیده
افشان : از نام های برگزیده
اَمُرداد : کمال و رسایی جاودانی
انارام : روشنایی بی فروغ و بی پایان
انگبین : عسل، شهد
انوش : جاویدان
انوشک : انوشه، جاودان
انوشه : بی‌مرگ و جاودان
انیران : روشنایی بی پایان
اَهونَوَر : نگهبان تن
ایران : آزادگان و سرزمین آزادی
ایرانبانو : بانوی ایرانی
ایراندخت : دختر ایران
ایشتار : ستاره باران و آب، تشتر(تیر)
نام های اصیل ایرانی با معنی (آ)

آباندخت : نام زن داریوش سوم
آبگینه : شیشه، بلور
آپامه : خوشرنگ و آب؛ دختر اردشیر دوم هخامنشی
آتری : آذر
آتشگون : سرخ فام، سرخ رنگ
آتوسا : نام دختر کورش، زن داریوش
آدخت : خجسته و نیکو
آذر : آتش، فروغ، روشنایی
آذربانو : بانوی آتش‌گون
آذرچهر : همانند روشنایی
آذرگون : گل همیشه بهار و نام دختری در ویس و رامین
آراسته : با نظم و ترتیب
آرام : قرار، سکون
آرام دخت : از نام‌های برگزیده
آرام دل : از نام‌های برگزیده
آرامش : آرمیدن
آرمیتا : آرمان، عشق پاک
آرمیتی : فروتنی و پاکی و محبت
آرمیدخت : از نام‌های برگزیده
آزادچهر : آزاده نژاد
آزاده : نام مادر گشتاسب
آزیتا : از نام‌های برگزیده
آژند : نام گلی است
آشتی : مهر و دوستی، یکرنگی
آشنا : یار، دوست
آشوب : شور، انقلاب
آشیان : لانه و کاشانه
آفتاب : گرمی، روشنایی
آفرین : درود و سپاس
آلاله : نام گلی است
آمی‌تیس : نام دختر آستیاک، پادشاه ماد، نام زن کورش
آناهیتا : بانوی پاک و بیگناه، پاکبانو
آندیا : نام زن اردشیر ساسانی
آنیتا : آناهیتا، ازبین برنده ناپاکی و پلیدی
آهنگ : قصد، سرود و نغمه
آوا : آواز، آهنگ
آوازه : شهرت و نام آوری
آویشن : گیاهی خوشبو
نام های اصیل ایرانی با معنی (ب)

باستیان : بردبار، شکیبا
بانو : خانم، کلمه احترام درباره بانوان
برسومه : برسم، شاخه‌های گیاه
برومند : خوش قامت، نام مادر بابک خرمدین
بنفشه : نام گلی است
به آفرید : آفریده بهتر، نام دختر کی گشتاسب
به نگار : خوب چهره، نیکو صورت
به‌آفرین : نیک آفریده شده
بهار : نخستین فصل سال
بهاره : از آن بهار
بهدخت : نیک ترین دوشیزه
بهرخ : نیک چهره
بهرو : نیکو چهره
بهشت : پردیس، بهترین
بهگل : نیکوترین گل
بهناز : نیکوترین کرشمه
بهنوش : نیکوترین نوشیدنی
بهین : بهترین، نیکوترین
بوته : گیاه، ساقه جوان
بوستان : باغ پر گل
بی تا : یکتا، بی‌مانند
بینا : روشن، دل آگاه
نام های اصیل ایرانی با معنی (پ)

پاداش : هدیه و پاداش
پارمیدا : از نام های برگزیده
پارمیس : نام دختر بردیا پسر کورش بزرگ
پارند : نیک بختی و فرارونی؛ نگهبان گنج و خواسته
پاک سیما : از نام‌های برگزیده
پاکبانو : آناهیتا، بانوی پاک
پاکچهر : خوش صورت
پاکدل : پاکیزه دل، دلپاک، خوش قلب
پاکرخ : پاکیزه روی، زیبا روی
پاکروی : پاکیزه روی، زیبا روی
پاکفر : باشکوه پاک
پاکناز : دارای ناز خوش
پاکیزه : بدون آلودگی، پاک
پانته‌آ : پایدار، نگهبان نیرومند، نام همسر آبرداتاس که در زمان کوروش، پادشاه شوش بود
پرتو : فروغ، روشنایی
پرخیده : سخن سربسته،‌از لغات اساطیری
پردیس : باغ بهشت
پرند : پارچه ابریشمی
پرنیان : حریر، دیبا
پروانه : حشره ای زیبا، فرمان، گوشه‌ای در موسیقی
پروین : نام ستاره‌ای
پری : زن زیبا
پری بانو : از نام های برگزیده
پری سیما : زیبا روی
پریچهر : پری رخسار، خوشگل، زیبا روی
پریدخت : دختر پری چهره و زیبارو
پریرخ : پری رو، پری رخسار، خوبروی
پریروی : خوشگل، زیبا رو
پریزاد : فرزند پری، فرزند زیبا
پریسا : مانند پری
پریسان : مانند پری
پریفام : زیبا چهره
پریگون : مانند پری
پریماه : زیبا چون ماه و پری
پریناز : دارای ناز و کرشمه‌ای چون پری
پریوش : پری مانند
پگاه : سحر، بامداد
پوپک : پرنده‌ای است، هدهد
پودینه : پونه
پوران : سرخ، گلگون؛ نام یکی از دختران خسرو پرویز شاه ساسانی
پوروچیستا : نام کوچکترین دختر زرتشت، پر بینش
پونه : بوته و گلی خوشبو
پیراسته : با نظم، با آرایش
پیرایه : آراسته، آرایش
پیروزه : فیروزه،‌ از سنگ‌های قیمتی
نام های اصیل ایرانی با معنی (ت)

تابان : نورانی، فروغمند
تابانروی : دارای روی درخشان
تابانمهر : خورشید تابان
تابش : نورافشان
تابناک : پرتو، نورانی
تابنده : تابیدن
تازه : جدید، پرتراوت، لطیف
تاژ : لطیف و نازک
تخشک : خوبرو و زیبا
تذرو : قرقاول
ترانه : تر و تازه، لطیف، قطعه آوازی
ترگل : گل تازه
تُرنج : بالنگ، طرحی مرکّب از طرح‌های اسلیمی که معمولًا در وسط نقش قالی، تذهیب، و مانند آنها به کار می‌رود.
ترنگ : آواز تارهای ساز، صدای زه کمان هنگام تیرانداختن، قرقاول، خوش و زیبا
تَرَنُم : آواز خوش
تریتی : نام دختر میانه زرتشت
تشتر : نام ستاره تیر. نگهبان باران
تکاو : نام یکی از آهنگ های نامی باربد، زمین آبکند
تمیس : گیاهی بالا رونده، الهه ٔ عدالت در اساطیر یونان
تناز : نام مادر لهراسب، دختر آرش،‌ نازنین
تنبور : نوعی ساز، دنبره
تندیس : پیکره، تصویر
تهمینه : زن رستم و مادر سهراب، نیرومند قوی
توران : از نام‌های برگزیده، سرزمین تورانیان
تورانبانو : ملکه سرزمین توران
توراندخت : دختر سرزمین توران
تِیتَک : از نام‌های زرتشتیان، شبکیه چشم به زبان پهلوی
تیهو : پرنده‌ای خوش رنگ
نام های اصیل ایرانی با معنی (ث)
نام های اصیل ایرانی با معنی (ج)

جانا : ای جان، ای عزیز
جان پرور : آنچه باعث تیمار جان شود
جانانه : دوست داشتنی
جهاندخت : دختر شهره در عالم
جوانه : جوان، جوانی، روی
جویبار : کنار جوی آب

نام های اصیل ایرانی با معنی (چ)

چام : ناز و عشوه
چشمه : آب طبیعی از کوه
چکاو : نام پرنده‌ای خوش آواز
چکاوک : نام پرنده‌ای خوش آواز، آهنگی از موسیقی ایرانی
چَمان : خرامان
چهرزاد : اصیل، لقب هما دختر بهمن در شاهنامه
چیترا : نژاد، الهه مهتاب
چیستا : دانش و دانایی؛ نام جوانترین دختر زرتشت، ایزد دانش

نام های اصیل ایرانی با معنی (ح)
نام های اصیل ایرانی با معنی (خ)

خاور : جای خورشید یا سرزدن خورشید
خجسته : شادباش، مبارک
خجیر : زیبا روی و پسندیده
خرامان : با ناز و وقار راه رفتن
خرم چهر : دارای چهره با طراوت
خرمدل : خوشدل، خوشحال، شادمان
خندان : خندیدن، با لبخند
خوب چهر : از نام‌های برگزیده
خوبرخ : خوب چهره
خوبروی :زیبا و خوب چهره
خوردخت : دختر آفتاب
خورزاد : زاده خورشید
خورشاد : خورشید شاد
خورشید : هور، هورشید، آفتاب
خورشید چهر : دارای چهره تابان
خُوروَش : همانند خورشید
خوشبوی : دارای بوی خوش
خوشچهر : نیکو روی
خوشخو : نیک رفتار، با صفا
خوشدل : شاد، شادمان، خوشنود، خوشحال
خوشروی : خوشرو، خوش صورت، خوشگل
خوشگو : خوش سخن
خوشنوا : خوش آواز، خوش آهنگ
خوشه : چند دانه که در کنار هم آویزان باشند
نام های اصیل ایرانی با معنی (د)

دراج : نام پرنده‌ای است، بدرجات بالا رونده
دُرافشان : روشن، تابان، شیرین سخن
درخشان : درخشنده، روشنایی دهنده
دُردانه : دانه در، مروارید بزرگ
درسا : مانند مروارید،‌ ارزشمند
دِرمنَه : گیاهی خوشبو
دُرنا : نام پرنده‌ای است
درناز: زیبا رو و گران بها
دریا : توده‌ی بسیار بزرگی از آب، در تصوف ذات حق
دل آرا : مایه نشاط و خرمی
دل آسا : موجب تسکین و آسایش دل
دل آرام : آرامش دهنده دل
دل افروز : روشن کننده دل
دل انگیز : نشاط آور
دلاویز : دلپسند، مرغوب، دلخواه
دلبر : یار و معشوق
دلپذیر : دلخواه، پسندیده
دلپسند : پسندیده، مرغوب
دلجو : نوازش کننده
دلخوش : خوشدل، خوشحال ،شادمان
دلدار : دلبر، معشوق، دلیر، دلاور، شجاع
دلشاد : خوشحال، شادمان
دلکش : دلربا، دلپذیر، دلفریب
دلگرم : خشنود، امیدوار
دلنواز : دلارام، دلجو، دلپذیر
دمساز : همدم، همراز، هم صحبت
دنبره : نوعی ساز، تنبور
دنیا : گیتی، جهان
دیبا : نوعی پارچه ابریشمی
دیبارخ : دارای چهره ابریشمی
دینا : داور، داوری، دین
دیناز : خالق زیبایی
نام های اصیل ایرانی با معنی (ذ)
نام های اصیل ایرانی با معنی (ر)

رادنوش : (پسرانه و دخترانه) مرکب از راد (جوانمرد، بخشنده) + نوش (نیوشنده)
راددخت: دختر بخشنده یا خردمند
رام افزون : شادی افزون، آرامش بخش
رام دخت : دختر آرام
رامش : خوشی، نغمه
رامک : رام و آرام، آرامش دهنده
رایکا : پسندیده و دوست داشتنی
رایومند : دارنده فروغ و شکوه
رخسار : روی، چهره، صورت، سیما
رخشا : رخشان، درخشان
رخشانه : رخشان و درخشنده
رخشنده : درخشان، نورانی
ردیمه : نام زن کمبوجیه و دختر هوتن
رسا : بالغ، بلند
رَسابانو : بانوی برگزیده و بلند بالا
رَسادخت : دختر برگزیده و بلند بالا
رُکسانا : نام دختر داریوش سوم هخامنشی
رودابه : فرزند تابان و مادر رستم دستان
روژین : منسوب به روز، تابناک و درخشنده؛ زیبا
روشنک : روشن، دختر دارا
روناک : روشنایی، تابناک
رُونیا: آن که چهره‌اش مثل نیاکان است؛ اصیل
نام های اصیل ایرانی با معنی (ز)

زرافشان : افشاننده سیم و زر
زراندام : خوش اندام،‌ زیبا
زربانو : نام دختر رستم و خواهر بانو گشتاسب،‌بانویی که چون زر می‌درخشد
زرتاج : زرین تاج
زرشام : نام دختری از خاندان جمشید
زرگیس : گیسو طلا،‌ زرین گیس
زرگیسو : زرین گیس،‌دارای مویی چون زر
زرمان : زرمانند و بسیار زیبا
زرنگار : منقش به زر، طلاکوب
زری : منسوب به زر، زر دار
زرین : طلایی
زرین بانو : بانوی طلایی، درخشان
زرین چهر : دارای چهره ای ارزشمند و درخشان
زُمرد : گوهر، از سنگ‌های قیمتی
زیبا : خوبروی، خوش چهره
زیبا دخت : دختر خوبروی و زیبا
زیباچهر : خوش رو
زیبارخ : خوش رو و خوش چهره
زیباروی : خوش چهره
زیبنده : شایسته، سزاوار
زیور : آرایش، پیرایه
نام های اصیل ایرانی با معنی (ژ)

ژاله : شبنم
ژامک : از نامهای باستانی، آینه
ژرفا : عمیق
ژیان دخت : دختر شجاع و خشمناک
نام های اصیل ایرانی با معنی (س)

ساتین: محبوب و دوست داشتنی
سارنیا : بانوی بی ریا، پاک
سانیا: سایه روشنِ جنگل
ساویس : با ارزش، گرانمایه
سایه : تاریکی نسبی در مقابل روشنی، پناه
سپیتا : سفیدترین و پاکترین
سپیته : سپید و درخشان
سپیده : آغاز بامداد
ستاره : اختر،کوکب
ستی : بانو، خانم، کلمه احترام
سداب : نام گیاهی است
سرور : شادمانی
سَروَر : رییس، پیشوا
سمن : نام گلی است، یاسمین
سمن چهر : دارای چهره‌ی سفید و لطیف
سمن رخ : دارای چهره‌ی سفید و لطیف
سمن روی : دارای چهره‌ی سفید و لطیف
سمن ناز : زیباروی دارای ناز و کرشمه، نام دختر کورنگ
سمنبر : لطیف، سفید و خوشبو
سمنزار : بوستان یاسمن
سنبل : نام گلی است
سهی : راست و بلند، نام زن ایرج
سودابه : دارنده‌ی آب روشنی بخش، نام زن کیکاووس
سوزان : دارای حرارت، سرشار از اشتیاق، نام زن رامشگر تورانی
سوسن : نام گلی خوشبو
سوگند : قسم، استواری بر پیوند
سیما : روی، چهره، صورت
سیمبر : دارنده اندام سفید
سیمروی : سپیدروی
سیمگون : نقره فام
سیمین : نقره فام، سفید
سیمین چهر : سپیدروی
سیمین دخت : دختر سپید و نقره فام، درخشنده
سیمین رخ : سپیدروی
سیندخت : نام دختر مهراب، پادشاه کابل
نام های اصیل ایرانی با معنی (ش)

شاد آفرید : آفریده شاد
شاداب : تر و تازه، خرم، نام سخنوری بوده است
شادبانو : بانوی شاد
شادپری : پری شاد
شاددل : خوش طبع و خوشحال
شادروز : نیک روز، خوشبخت
شادروی : داره چهره شاد
شادکام : شادمان، کامران، کامروا
شادمان : خوش، مسرور
شادی : سرور و شادمانی، خوشی
شادی آور : نشاط آفرین
شادی افزا : افزاینده شادی و نشاط
شاهدخت : دختر شاه، شاهزاده خانم
شاهرو : دارای چهره‌ای چون شاهزادگان، زیبا
شایسته : با ارزش، سزاوار
شب بو : نام گلی است
شبنم : ژاله
شراره : جرقه، ریزش آتش
شکربانو : بانوی شیرین
شکرناز : دارای ناز و غمزه دلپذیر
شکفته : شکوفا، خندان، تازه
شکوفه : گل‌های رنگارنگ میوه
شکوه : بلندجایگاه، با عظمت
شگون : خجستگی، با شانس
شنایا : همه چیز دان
شهربانو : نام زن رستم، ملکه
شهرخ : شاه رخ
شهرزاد : زاده‌ی شهر
شهرناز : نام خواهر جمشید، مایه فخر و مباهات دیار
شهرنواز : خواهر شاه جمشید پیشدادی
شهرو : نام مادر برزویه پزشک، شهرخ
شهگل : بهترین گل
شهلا : دارای چشمان سیاه، زیبا
شهناز : دارای ناز شاهانه
شهنواز : مورد نوازش شاه قرار گرفته
شهین : دارای ارزش و مقامِ شاهانه
شهین بانو : بانوی با ارزش
شورانگیز : هیجان انگیز؛ آشوب به پا کننده
شیدا : شیفته
شیدبانو : خانمی چون خورشید
شیددخت : دختر خورشید، زیبا
شیدرخ : دارای چهره‌ای درخشان
شیرین : مزه شادکامی
شیرین گل : گل زیبا
شیفته : عاشق، مجنون
شیوا : رسا، فصیح، بلند و کشیده
نام های اصیل ایرانی با معنی (ص)

صدپر : گل سرخ
نام های اصیل ایرانی با معنی (ض)
نام های اصیل ایرانی با معنی (ط)

طرفه : شگفت آور، جالب، عجیب
طوطی : پرنده‌ای که بیشتر در نواحی استوایی و جنگلها زندگی می‌کند.
طیلا : می پخته شده، شرابی که از جوشاندن فشرده انگور، مویز، یا خرما به دست می‌آید.
نام های اصیل ایرانی با معنی (ظ)
نام های اصیل ایرانی با معنی (ع)
نام های اصیل ایرانی با معنی (غ)

غنچه : گل نیمه باز

نام های اصیل ایرانی با معنی (ف)

فایدیم : گل نیلوفر، نام همسر داریوش، دختر هوتن
فراتاگون : نام دختر آرتان و همسر داریوش بزرگ
فرانک : پروانه، نام مادر شاه فریدون
فرخ ناز : با ناز فرخنده
فرخنده : مبارک، پرارج
فردخت : دختر باشکوه
فرزانه : گرامی، خردمند
فرسیما : دارای چهره‌ای باشکوه
فرشته : موجودی آسمانی،‌ ملک
فرگون : شکوه آسا، مانند روشنایی
فرمهر : دارای مهر و عشقی با شکوه
فرناز : دارای ناز و غمزه زیبا و با شکوه
فرنگیس : نام دختر افراسیاب، زن سیاوش، مادر شاه کیخسرو کیانی، دارای موی پرپشت
فرنوش : نوشنده شکوه و جلال
فرنی : بسیار، افزون و فروزان
فروردین : نخستین ماه هر سال
فروزان : نورانی، شعله ور
فروزش : روشن
فروزنده : تابان
فروغ : روشنایی، تابش
فروغبانو : بانوی روشنایی
فریبا : فریبنده
فریماه : ماه خجسته، زیبا
فرین : نام یکی از دختران زرتشت، دارای شکوه و جلال
فریناز : دارای ناز و غمزه زیبا و با شکوه
فیروزه : نگین انگشتر
نام های اصیل ایرانی با معنی (ق)

قشنگ : زیبا، خوشگل
قشنگ گل : گل زیبا، دختری که چهره‌اش مثل گل زیبا و لطیف است.
نام های اصیل ایرانی با معنی (ک)

کاساندان : نام زن کوروش بزرگ و مادر کمبوجیه و بردیا
کاناز : چوب ریشه خوشه خرما، اسم اصیل ایرانی
کاویش : پیمانه شیر
کبیتا : نوعی شیرینی
کتایون : نام زن کی گشتاسب در شاهنامه
کشور : سرزمینی دارای مرزهای مشخص
کشوربانو : بانوی سرزمین، ملکه
کی بانو : بانوی پادشاه
کی دخت : دختر پادشاه
کیارنگ : رنگ پاکیزه و لطیف (دخترانه و پسرانه)
کیانا : طبیعت،
کیانبانو : بانوی جهان
کیاندخت : دختر جهان
کیمیا : کمیاب
کیوان بانو : بانوی کیوان، بانوی بزرگ و بلندمرتبه
کیوانچهر : دارای چهره‌ای آسمانی
کیواندخت : دختری که چون کیوان مرتبه‌ای بلند دارد
کیوانرخ : دارای چهره‌ای آسمانی
کیوانزاد : زاده کیوان، به مجاز زاده ستارگان
نام های اصیل ایرانی با معنی (گ)

گاتا : سروده‌ای جاودانه از زرتشت
گردآفرید : نام دختر گژدهم و یکی از بانوان پهلوان
گردیه : نام خواهر بهرام چوبینه و زن خسرو پرویز
گل آذین : زینت گل
گل آرا : زینت دهنده گل، از شخصیتهای شاهنامه
گل آسا : همچون گل
گل آگین : آکنده از گل
گل آویز : گل آویخته شده
گل آیین : خوش سیرت
گل افروز : گل افروزنده،‌ لطیف و با طراوت
گل افسر : گل به سر
گل افشان : گل افشاننده، با طراوت
گل اندام : نازک بدن
گل برگ : برگ های رنگین گل و شکوفه
گل بیز : کلاله گل بیدمشک
گل پر : گیاهی خوشبو
گل پری : فرشته زیبا
گل پونه : نام گلی همانند نعنا
گل پیکر : دارای اندامی چون گل لطیف
گل تن : دارای اندامی چون گل لطیف
گل چین : برگزیده
گل خند : دارای خنده‌ای چون گل
گل دخت : دختری چون گل، زیبا
گل دوست : دوستار گل، گل پسند
گل سان : همچون گل
گل سیما : دارای چهره‌ای چون گل
گل شاد : شادان مثل گل،‌ زیبا و با طراوت
گل فشان : گل افشان
گل گون : سرخ رنگ، برنگ گل
گل گونه : مانند گل، به رنگ گل
گل نوش : شهد گل
گل وش : همچون گل
گلاب : مایع خوشبویی که از تقطیر گل سرخ و آب به دست می‌آید.
گلاله : موی پیچیده
گلباش : از نام‌های رایج زنان کرد
گلبان : گلِ درخت بان، زیبا
گلبانو : بانویی همانند گل
گلبن : درخت یا بوته گل
گلبهار : گل بهاری
گلبو : کسی که بوی گل می‌دهد
گلپاد : نگهبان گل، باغبان
گلچهر : چهره‌ای چون گل دارد
گلچهره : زیبا، دارای چهره‌ای چون گل
گلدسته : دسته گل، زیبا
گلدیس : همچون گل
گلرخ : خوبرو، خوشگل
گلرخسار : زیبا، خوش چهره
گلرنگ : به رنگ گل
گلروی : خوشگل، زیبا
گلریز : دارای نقش گل
گلزاد : زاده گل
گلزار : گلستان، محل رویش گل‌های فراوان
گلستان : زمینی پر از گل
گلشن : گلزار، گلستان
گلشید : گلی که چون خورشید می‌درخشد
گلفام : به رنگ گل سرخ
گلنار : گل انار
گلناز : دارای ناز و عشوه‌ای چون گل
گلنام : دارای نامی زیبا چون گل
گلنواز : نوازش کننده گل
گلی : چون گل
گلی ناز : دارای ناز و عشوه‌ای چون گل
گهر : گوهر، سنگ قیمتی
گهربانو : بانوی چون گوهر گرانبها
گهرچهر : چهره‌ی گوهرین، ارزشمند
گهردخت : دختر ارزشمند چون گوهر
گهرناز : آنکه نازش چون گوهر قیمتی است
گهرنگار : گوهرآگین، مرصع
گوهر : جواهری با ارزش
گوهربانو : بانوی گرانقدر
گوهرچهر : چهره‌ی گوهرین، ارزشمند
گوهردخت : دختر ارزشمند چون گوهر
گوهرزاد : زاده در و گوهر
گوهرسان : همچون گوهر
گوهرشاد : آن‌‌که ارزشمند و ارجمند و خوشحال است
گوهرشید : گوهر درخشان
گوهرفشان : زر افشان
گوهرناز : آنکه نازش چون گوهر قیمتی است
گیتی : جهان هستی
گیسو : زلف نگار
نام های اصیل ایرانی با معنی (ل)

لادن : نام گلی است
لاله : نام گلی است
لاله رو : چهره‌ای چون لاله دارد، زیبا
لاله گون : همچون لاله
لاله وش : مانند لاله
لبخند : احساس شادی بر لبان
لیان : درخشنده
لیو : خورشید، آفتاب

نام های اصیل ایرانی با معنی (م)

مارتا : در اوستا به معنای نوع انسان آمده است، دنیایی
مانترَه : سخن منش انگیز و مقدس، کلام اندیشه برانگیز
ماندانا : عنبر سیاه، نام دختر پادشاه ماد و مادر کورش
ماه آفرید : آفریده‌ ماه، نام زن ایرج مادر منوچهر
ماه بانو : زنی که چون ماه می‌درخشد
ماه دیس : همچون ماه
ماهرُخ : خوشگل، زیبا
ماهرو : آنکه چهره‌ای همچون ماه دارد،‌ زیبارو
ماهوار : مانند ماه
ماهوش : مانند ماه
مرجان : از گیاهان دریایی
مرمر : سنگ خوشرنگ و قیمتی
مروارید : گوهر باارزش دریایی
مژده : نوید، خبر شادی
مژگان : مژه‌ها، چشم پوش
مَشیانه : نخستین آفریده، نام نخستین زن (حوا)
منیژه : خواهر فرنگیس، دختر افراسیاب
مه پیکر : آن که پیکرش چون ماه زیبا و دل انگیز است
مه سیما : ماه رو, ماهرخ، زیبا
مهتاب : نور آرام ماه
مهدخت : دختری که مانند ماه است
مهر رخسار : آن که صورتش چون ماه زیبا است
مهرآگین : آکنده از محبت
مهرآمیز : دوستانه، همدل
مهرآور : دوستی ورزنده، ابراز محبت کننده
مهراسا : مانند خورشید
مهرافروز : افروزنده‌ی مهربانی، مهربان
مهرافزا : آنکه مهر و محبت بیفزاید
مهرافزون : آنکه مهر و محبت بیفزاید
مهرافشان : مهربان
مهرانگیز : برانگیزاننده‌ی محبت و دوستی
مهربانو : بانوی مهربان و با محبت
مهرچهر : آنکه چهره‌ای مهربان دارد
مهرچین : برگزیننده مهر یا نور
مهرخ : آن که دارای رخساری چون ماه است
مهرناز : نام خواهر کیکاووس که وی را به همسری رستم داده بودند، خورشید ناز
مهرنگار : خورشید زیباروی
مهروی : ماه رو، زیبارو
مهری : منسوب به مهر
مهسان : مانند ماه
مهستی : ماه خانم
مهشید : مهتاب، روشنایی ماه
مهناز : ماه ناز
مهوش : مانند ماه، خوشگل
مهین : بزرگ، بزرگتر
مُوژان : چشم خمار و پر کرشمه، غنچه نرگس
میترا : خورشید، مظهر دوستی و محبت و روشنایی
مینا : نام گلی است
مینو : جهان معنوی، بهشت
نام های اصیل ایرانی با معنی (ن)

نارگل : گل سرخ انار
نارگون : همانند انار، سرخ و آتش
ناز : دوست داشتنی، کرشمه، نام گلی است
نازآفرید : آفریده ناز و زیبا
نازآفرین : آنکه خوشی پدید آورد، نازآفریده، پدید گشته از ناز و فخر
نازبانو : بانوی زیبا و عشوه گر
نازپری : آنکه مانند پری زیباست، نام دخترپادشاه خوارزم
نازمهر : زیبا چون خورشید
نازنین : دارای ناز، نازک اندام، دوست داشتنی
نازیاب : یابنده ناز،‌از شخصیت‌های شاهنامه
ناهید : آناهیتا، پاک بانو
نایریکا : برگزیده و پسندیده
نخستین : آغازین، اولین
نرگس : نام گلی است
نساک :نام همسر سیامک پسر کیومرث پادشاه پیشدادی
نسترن : گلی سپید رنگ
نسرین : نام گلی است
نکوزاد : زاده نیکویی
نکویار : یار نیکو
نگار : چهره زیبا
نگین : جواهر انگشتری
نورسته : جوانه تازه
نوشین : شیرین و گوارا
نوگل : گلی که تازه شکفته شده است
نونهال : نهال تازه، درخت جوان
نیایش : نماز بردن، عبادت
نیکچهره : او که دارای چهره‌ای نیکوست
نیکدخت : دختر نیک و شایسته
نیکرخ : نیک رو
نیکروی : خوش صورت
نیلوفر : نام گلی است
نینا : زیبایی، خوش اندامی و ظرافت
نیوشا : شنونده، یادگیرنده
نام های اصیل ایرانی با معنی (و)

واپسین : آخرین، بازپسین
واژه : کلمه، لغت
وانیا : هدیه باشکوه خداوند
وَرد : گل سرخ
وِستا : دانش، کتاب مقدس زردشتیان
ویدا : پیدا و آشکار،‌ یابنده
ویستا : دانش و فرهنگ، برخوردار
نام های اصیل ایرانی با معنی (ه)

هما : مرغ خوش پرواز و مایه سلامت، از شخصیت‌های شاهنامه
هماچهر : آنکه چهره‌ای چون هما دارد، خوش سیما
همافر : دارای شکوه همایی
همدم : همنشین، مونس
همراز : محرم اسرار
هنگامه : شورش و فتنه، وقت و زمان، شگفت انگیز
هوآفرید : خوش ستوده، خوش آمرزیده
هوپاد : نگهبان خوب، نیک سرشت
هور : خورشید
هورام : پیرو خوبی، انسان شاد و خنده رو، هنگام طلوع آفتاب،‌ مرتفع
هوربانو : زیبا همچون خورشید
هورتن : آن که تن و بدنی پاک و درخشان چون خورشید دارد
هورچهر : زیبا همچون خورشید
هورداد : داده‌ی خورشید، تابنده و پر حرارت
هوردخت : دختر خورشید
هورزاد : زاده خورشید
هورسان : مانند خورشید
هورشید : خورشید
هورفَر : دارای فر و شکوه مانند خورشید
هورمهر : مهربان همانند خورشید
هوروَش : زیبا و تابناک همچون خورشید
هوزاد : خوب زاده، اصیل
هوزان : نرگس نوشکفته و نیک دان
هوشبام : سپیده دم
هوگون : خوب گون، خوش رنگ، ممتاز
هُووی : نام زن زرتشت، دختر فرشوشتر
نام های اصیل ایرانی با معنی (ی)

یارناز : یار زیبا
یارنوش : دوست و یاری که چون عسل شیرین و دلنشین است
یاس : نام گلی است
یاس رخ : آنکه چهره ای چون گل یاس دارد
یاس گل : آنکه مانند گل یاس خوش چهره و زیباست
یاسمن : نام گلی است
یاسمین : گل یاسمن
یگانه : بی همتا
یَسنا : پرستش، از بخش‌های اوستا

منبع:اسم اصیل ایرانی دختر

اسم اصیل ایرانی دختر

936 بار مشاهده

اسم دختر کردی

دسته بندی : موزیک های مختلف تاریخ : پنج‌شنبه 28 ژوئن 2018

اسم دختر کردی

اسامی دخترانه کردی

اَسرین
معنی: اشک، سرشک.

ارینا
معنی: آرینا، آریایی نژاد، از نسل آریایی

اوینار
معنی: عشق و دوست داشتن در حد کمال، عشق آتشین

ایوان
معنی: ایوان، تراس

آروا
معنی: نام فرشته‌ای در آیین زرتشت

آرینا
معنی: آریایی نژاد، از نسل آریایی

آسکی
معنی: آهو،کنایه از زیبایی و دلفریبی

آسو
معنی: شفق، افق طلایی، هنگام طلوع خورشید، همچنین نام شرابی مست کننده که از قند سیاه درست می‌کنند.

آگرین
معنی: آتشین، به رنگ آتش

آلند
معنی: اولین پرتو خورشید

آوات
معنی: آرزو، خواسته

آوین
معنی: عشق

آوینا
معنی: عشق

آیرین
معنی: ایل زیبا

باروشه
معنی: بادبزن

بالین
معنی: کمکی دیوار و ستون، چوبی که ‏پشت در نهند، کلون

بانواز
معنی: باخبر ساختن مردم با صدای بلند

باوان
معنی: خانه‌ی پدری؛ جگر گوشه و عزیز

بریا
معنی: واژه ایکاش

بریار
معنی: قرار، عهد

بلواژ
معنی: آبگینه

بیریوان
معنی: شیردوش، زن یا دختری که در شیردوشگاه شیر گوسفندان را می‌دوشد.

بیژه
معنی: ویژه، خالص

بیکژ
معنی: هموار، صاف

پرژین
معنی: پرچین، حصار، پرچینی از گلهای ریز به دور باغات.

پژال
معنی: جوانه نازک، شاخه‌های ریز درختان، جوانه نازک، شاخه‌های تازه روییده و ریز درختان

ترلان
معنی: زیبا؛ نام نوعی اسب است.

تَوار
معنی: پرنده؛ نوعی ریسمان؛ نام کوهی در شمال ایران، شهرستان چالوس

چنور
معنی: گیاهی خوشبو شبیه به شوید، که در بعضی از مناطق کردستان می‌روید.

چوک
معنی: چشمه

دانژه
معنی: غنچه گل نیمه باز

دلنیا
معنی: آسوده خاطر، مطمئن، فارغ البال؛ اطمینان، تضمین.

دلینا
معنی: مطمئن

دیلان
معنی: رقص گروهی، نوعی آهنگ؛ نام منطقهای در کردستان.

راژان
معنی: خوابیدن، جنبیدن گهواره؛ روستایی در بخش سلوانا، شهرستان ارومیه

روجا
معنی: منسوب به روج (روز،آفتاب)؛ (به مجاز) زیباروی و آفتاب چهره؛ روجا نام دهی در تنکابن

روجیار
معنی: روزگار؛ آفتاب، روژیار.

روژا
معنی: روزها، آفتاب

روژان
معنی: روزها

روژبین
معنی: (روژ = روز + بین = جزء پسین بعضی از کلمه‌های مرکب، به معنی بیننده و نشان دهنده)، بیننده‌ی روز؛ نشان دهنده‌ی روز؛ (به مجاز) راهنما و هدایت کننده به روز و روشنایی.

روژدا
معنی: عمر و زندگی مادر؛ (به مجاز) فرزند عزیز و گرانمایه برای مادر

روژیا
معنی: روز و روشنایی

روژیار
معنی: روزگار

روژین
معنی: منسوب به روزT تابناک و درخشنده؛ (به مجاز) زیبا

روژینا
معنی: منسوب به روز

روناک
معنی: روشن، تابناک

رویسا
معنی: چشمه آب روشن

زریان
معنی: باد جنوب، باد دبور، باد سرد.

زیوین
معنی: نقره‌ای، نقره گون

ژالانه
معنی: گیاهی زیبا و خودرو

ژاوه
معنی: نوعی گیاه وحشی از تیره کاکوتی

ژوان
معنی: زمان، میعاد، ملاقات

ژیکان
معنی: قطره‌ی باران (به مجاز) زلال و شفاف، زیبا و آرامش بخش

ژینا
معنی: منسوب به زندگی، (به مجاز) زندگی، حیات

ژینو
معنی: دارای زندگی؛ (به مجاز) زنده، زندگی، دارای حیات

ژیوار
معنی: معنی: نام کوهی در اورامان

سَروه
معنی: نسیم، باد ملایم، باد خنک، ایاز.

سارال
معنی: نام روستایی در نزدیکی سنندج

ساریسا
معنی: کوشا

سایان
معنی: منسوب به سایه، نام رشته کوهی در آسیای مرکزی

سایدا
معنی: سایه مادر

سروین
معنی: روسری و چارقد

سولین
معنی: غنچه گل

شانا
معنی: باد ملایم

شوانه
معنی: گله بان، چوپان

فرمیسک
معنی: اشک چشم

کازیوه
معنی: سپیدی صبح که همه افق را فرا گیرد

کانیاو
معنی: آب چشمه؛ زمینی که با آب چشمه آبیاری شود؛ گیاهی که با آب چشمه سیراب شود.

کژال
معنی: غزال، دختری با چشمان زیبا

کوچیار
معنی: یار کوتاه قد (نگارش کردی: کۆیار)

کیژان
معنی: دختران

گلاره
معنی: مردمک چشم، به معنی هر دو چشم هم بکار می‌رود.

گلاریس
معنی: زلف تابیده، مویی که به زیبایی بافته شده است.

گلاویژ
معنی: ستاره سهیل، به کسر گاف

گلباش
معنی: از نامهای رایج میان زنان کرد

گولی
معنی: یک گل

لار
معنی: طناز

لاوین
معنی: نوازشگر، درخت بید مجنون، منطقه‌ای در کردستان

ناریا
معنی: قاصدک

نازار
معنی: دوست داشتنی

نشمیل
معنی: زیبا

نیان
معنی: رفیق، شریک زندگی

نیشا
معنی: نشانه

نینا
معنی: اینها

وانیار
معنی: با سواد

وچان
معنی: زمان استراحت کوتاه

وردی
معنی: کوچک، ریز‏نقش

وریشه
معنی: درخشش، برق

وش
معنی: خواستن

وشان
معنی: افشان، کاشتن، تکان شدید

وشن
معنی: خوب است.

ولان
معنی: مکانی که گل زرد بسیار داشته باشد

وناز
معنی: با وقار، متین

وندا
معنی: زن و دختر باسواد

ونوش
معنی: گل بنفشه

وهار
معنی: فصل بهار

ویان
معنی: دلربا، علاقه، محبت، عشق

وینا
معنی: بینا، شناخت، شناسایی

هانا
معنی: زنهار، دادخواهی؛ امید؛ بینایی؛ خواهش

هستنوه
معنی: قیام توده مردم

هفدن
معنی: وزن شعر

هفیان
معنی: آرام گرفتن

هگبه
معنی: ره آورد، هدیه سفر، خورجین

هلاله
معنی: گلی زرد رنگ خوشبو، آلاله، جارزدن، با خبر ساختن

هلپرین
معنی: رقصیدن

هموند
معنی: اعضاء

هنار
معنی: انار

هناو
معنی: زهره، شجاعت

هورا
معنی: هورا به معنی غوغا است؛ (در اوستایی) مستی آور، نوشیدنی مست کننده، آشام مستی آور.

هوران
معنی: آفتاب

هورشید
معنی: خورشید

هوری
معنی: نور خورشید

هوزان
معنی: یاد گرفتن

هوژان
معنی: یاد گرفتن

هوژین
معنی: آموختن

هوما
معنی: مرغ سعادت، فرخنده

هومان
معنی: خودمان

هونراوه
معنی: کنایه از کلام منظوم

هونیا
معنی: شعر

هیدی
معنی: آرام، آهسته، بردبار

هیدیکا
معنی: آرام، به آهستگی، یواش

هیران
معنی: قرار

هیرو
معنی: منسوب به آتش؛ آتشی و سرخ گون؛ (به مجاز) زیبارو.

هیزان
معنی: نیرومند، توانا

هیژان
معنی: ارزیدن، جنبیدن

هیلان
معنی: آشیانه، مکان آرامش

هیمو
معنی: پاک دامن

هینا
معنی: ماهر

هینان
معنی: آوردن

هیوان
معنی: ایوان، تراس

یکمال
معنی: ثروت تقسیم نشده، دوست جان‏جانی (بسیار صمیمی)

یکیتی
معنی: اتحاد، همبستگی

منبع:اسم دختر کردی

اسم دختر کردی

792 بار مشاهده

اسم پسر با م

دسته بندی : موزیک های مختلف تاریخ : پنج‌شنبه 28 ژوئن 2018

اسامی فارسی پسرانه با حرف م

 

اسم پسر با م

مازیار

ماه ایزدیار، مازدیار، صاحبِ کوه ماز

مانا

(صفت از ماندن) ماندنی، پایدار؛ (در پهلوی) مانند و مانند بودن.

مانی

اندیشمند

ماهان

نام پسر کیخسرو، پسر اردشیر، پسر قباد، نام یکی از شهرهای استان کرمان

ماهیار

یکی از دو وزیر دارا و از قاتلان او، که خود او هم به فرمان اسکندر کشته شد.

مزدک

(تلفظ: mazdak) (= مژدک)، از شخصیتهای شاهنامه، نام مردی خردمند و آورنده آیین مزدکی؛ از انقلابیون زمان قباد ساسانی که ادعای پیامبری کرد و به دستور انوشیروان او و پیروانش را کشتند.

منوچهر

از نژاد و پشت منوش، منوچهر شاه اساطیری ایران

مَهبد

مهبود

مِهداد

(مِه = مِهتر، بزرگتر + داد = داده) (به مجاز) بزرگزاده

مهرآزاد

نام یکی از اجداد رستم – مرکب از مهر (محبت یا خورشید) + آزاد (رها)

مهرآیین

دارای مهر و محبت و دوستی، دارای مهربانی، دارای آیین و روش دوستی و مهربانی.

مِهراب

دارنده‌ی جلوه‌ی آفتاب و کسی که تابش مهر دارد.

مِهراد

(مِه = مِهتر، بزرگتر + راد = جوانمرد)، جوانمرد مِهتر و بزرگتر

مَهرام

(مَه + رام) 1- آن که ماه رام اوست؛ 2- (به مجاز) خوشبخت.

مِهران

به معنی دارنده‌ی مهر

مِهربُد

محافظ یا نگهبان مهربانی و محبت؛ (به مجاز) شخصِ مهربان

مِهرتاش

(مِهر = مهربانی، محبت + تاش (ترکی))، روی هم به معنای هم مهر؛ (به مجاز) با محبت و مهربان

مِهرداد

داده‌ی مهر، آفریده شده‌ی مهر؛ نام چهار تن از شاهان اشکانی

مِهرزاد

زاده‌ی مهر

مهرسام

پسر خونگرم و مهربان، مرکب از مهربه معنای مهربانی یا خورشید و سام به معنای آتش است.

مهرشاد

خورشاد، شادمهر، خورشید هدایت کننده

مِهزاد

بزرگ زاده، شاهزاده

مَهزیار

مازیار

مَهنام

نشان، صورت، نشان و اثرِ ماه، دارای صورت و ظاهر ماه

مِهیاد

(مِه = مِهتر، بزرگتر + یاد)، تداعیگر مِهتری و بزرگی؛ (به مجاز) مِهتر و بزرگتر

مَهیار

ماهیار

میران

(میر = امیر + ان (پسوند نسبت))، منسوب به امیر، امیرانه، شاهانه

میشا

همیشه جوان، همیشه بهار

اسامی عربی
مؤمن

آن که به خدا و پیغمبر ایمان دارد و اصول دینی را رعایت میکند، دیندار، متدین

مؤید

تأیید کننده

ماجد

دارای مجد و بزرگی، بزرگوار

ماشاءالله

(شبه جمله) آنچه خداوند بخواهد، (برگرفته از قرآن کریم)

ماکان

آنچه بوده است.

مالِک

آن که صاحب مِلک یا املاکی است؛ آن که دارنده و صاحب اختیار چیزی یا کسی باشد؛ از نامها و صفات خداوند

ماهِد

گسترنده، گستراننده؛ نامی از نامهای باری تعالی.

ماهر

آن که در انجام کار و فن هنری استاد باشد و آن را بخوبی انجام دهد، حاذق، چیره دست

مبارک

دارای آثار یا تأثیرات خوب، دارای برکت و خیر و خوشی، خوش یمن، خجسته، فرخنده

مُبشر

آن که خبر خوش و مژده میدهد، نوید دهنده

مبین

روشنگر، آشکار کننده؛ آشکار، هویدا، روشن، نورانی

متین

دارای پختگی، خردمندی و وقار، دارای متانت؛ استوار، محکم؛ از نامها و صفات خداوند

مجاهد

ویژگی آن که به خاطر وصول به هدفهای غیر شخصی مانند اشاعه‌ی دین و آزادی به جنگ و مبارزه میپردازد؛ (در قدیم) کوشش و جد و جهد کننده.

مجتبی

برگزیده شده، انتخاب شده؛ لقب حسن ابن علی امام دوم شیعیان

مَجدالدین

سبب عزت و بزرگی دین؛ مایه‌ی شوکت و بزرگی دین

مُجیب

جواب دهنده؛ پاسخگو، اجابت کننده، روا کننده حاجت؛ از نامها و صفات خداوند

مَجید

دارای قدر و مرتبه‌ی عالی، گرامی؛ از نامها و صفات خداوند

مُجیر

پناه دهنده، فریادرس؛ از نامها و صفات خداوند

مُحب

محبت ورزنده به کسی یا به چیزی، دوست دارنده، دوستدار

محب الله

دوستدار و دوست دارنده‌ی خدا

محبت

دوست داشتنِ کسی یا چیزی، مهربان بودن نسبت به کسی یا چیزی، مِهر، دوستی

محبوب

آنکه یا آنچه که مورد علاقه و توجه دیگران است، دوست داشتنی، مورد محبت، (در تصوف) خداوند

محتشم

دارای حشمت و شکوه، با حشمت؛ (به مجاز) بزرگ و توانگر و ثروتمند

محجوب

با حجب و حیا و مؤدب؛ در حجاب شده، پوشیده، پنهان

محراب

جایی از مسجد (معمولًا با معماری خاص) در سمت قبله که امام جماعت هنگام نماز خواندن در آنجا میایستد؛ بخشی از یک عبادتگاه که هنگام عبادت در آنجا میایستند یا رو به آن قرار میگیرند؛ (به مجاز) عبادتگاه، قبله؛ در عرفان هر مطلوب و مقصودی که دل متوجه بدان باشد آن را محراب گویند.

محسن

نیکوکار، احسان کننده؛ 2- از نامها و صفات خداوند

محمّد

ستوده، بسیار تحسین شده؛ آنکه خصال پسندیده‌اش بسیار است؛ نام پیامبر اسلام حضرت محمّد(ص)

مقصود

آنچه کسی قصد انجام آن را دارد، منظور، مقصد

مُکَرم

گرامی و عزیز کرده، عزیز و محترم

ممتاز

دارای امتیاز، برتر، برجسته؛ عالی، خوب، مرغوب؛ مشخص، جدا، متمایز

مَنال

مال، دارایی، مِلک، ثروت

مُنتَظِر

آن که در حال صبر کردن برای آمدن کسی یا انجام یافتن کاری یا روی دادنِ اتفاقی است، چشم به راه

منصور

یاری داده شده، پیروز شده، پیروز و موفق

مُنعم

دارای مال و نعمت بسیار، ثروتمند، توانگر؛ آن که به دیگران احسان می کند، بسیار بخشنده

مُنیب

بازگشت کننده به سوی حق

موحد

آن که به یگانگی خداوند ایمان دارد، یکتا پرست

موعود

وعده داده شده یا از پیش تعیین شده

مُهاجر

آن که برای اقامت دائم از وطن خود به جای دیگری سفر میکند.

مهدی

هدایت شده؛ نام قائم منتظَر(ع)

مُهنّد

ساخته شده در هندوستان به ویژه نوعی شمشیر، هندوانی، شمشیر هندی

میثاق

پیمان و عهد

میثم

پای و سپل شتر که محکم به زمین کوبیده شود؛ نام یکی از اصحاب امیرالمؤمنین علی(ع).

میعاد

محل قرار ملاقات، وعده‌گاه؛ زمان قرار ملاقات، زمان وعده

میلاد

زمان تولد؛ تولد؛ از پهلوانان ایران باستان

اسامی اوستایی – پهلوی
مارتیا

آدمی، انسان

میثم

میثم از ریشه واژه اوستایی مَئیثن به معنای ماندن است و میثم یعنی آنکه می‌ماند، در فارسی میثم یعنی دونده‌ای که ردّ پایش به روشنی بر زمین بماند، کسی که با استواری گام بر می‌دارد.

اسامی کردی
ماردین

نام یکی از شهرهای کردستان ترکیه است که در دامنه‌ی جنوبی قراجه داغ واقع است.

ماهور

تابناک

اسامی عبری
مِهراس

نام پدر الیاس پیغمبر(ع)

میکائیل

مقرب، نام فرشته‌ی روزی‌ها

موسی

به معنی از آب کشیده؛ موسی ابن عمران(ع) پیغمبر معروف بنی اسرائیل

اسامی سنسکریت
مهراج

مهاراجه، عنوان هر یک از افراد طبقه‌ای ممتاز در هند، شاه، امیر

اسامی عربی – فارسی
مَهدیار

(مَهد = (به مجاز) سرزمین، کشور، میهن + یار (پسوند محافظ و مسئول))، محافظ و نگهبانِ سرزمین و میهن

مهدی یار

(عربی – فارسی) یاور مهدی؛ (به مجاز) دوستدار و محب مهدی منتظر قائم آل محمّد(ع)

اسامی یونانی
مانیا

(پسرانه و دخترانه) (در پارسی باستان) خانه، سرای، (در پهلوی) برابر با واژه ی مان به معنی خانه و مسکن، معرب از یونانی، دیوانگی، جنون

منبع:اسم پسر با م

اسم پسر با م

1,131 بار مشاهده

اسم پسر ترکی همراه با معنی

دسته بندی : موزیک های مختلف تاریخ : پنج‌شنبه 28 ژوئن 2018

اسم پسر ترکی همراه با معنی

اسم پسر ترکی

اَرحام
معنی: خویشان، کسان، بستگان، منسوبان به ویژه منسوبان نَسَبی، مهربانی کردن، مهر ورزیدن، بخشایش آوردن است.

اَرسلان
معنی: شیر، شیر درنده، اسد؛ از نامهای خاص ترکی؛ مرد شجاع و دلیر.

اَصلان
معنی: برابر با اسلان به معنی شیر، شیر بیشه.

اُکتای
معنی: نام پسر چنگیز؛ در ترکمنی به معنی نامدار، مشهور، بزرگ زاده، بزرگ منش.

اُلدوز
معنی: اولدوز

اِلشن
معنی: شادی ایل، حاکم، رهبر، حکمران یک منطقه.

اتابک
معنی: پدربزرگ؛ در دورهی قاجار, لقبی که به وزیران داده میشد؛ لقب هر یک از پادشاهان مستقل که حکومتهای محلی داشتند؛ کسی که پرورش فرزندان پادشاه و بزرگان را بر عهده داشت.

اختای
معنی: همانند نیزه، تیز

ارسمان
معنی: نام پهلوانی در کتاب سیرت جلال الدین

الچین
معنی: ال (ترکی) + چین (فارسی)، ایلچین، برگزیده ایل

الدنیز
معنی: اقیانوس

الیار
معنی: یار و یاور ایل، دوست و رفیق ایل، یار شهر و ولایت، یاور خویشان.

امیرارسلان
معنی: (عربی – ترکی) امیر و پادشاه شجاع و دلیر؛ 2امیر ارسلان رومی پسر پادشاه روم و قهرمان داستان مشهور فارسی از نقیب الممالک، داستان سرای دربار ناصرالدین شاه.

امیراصلان
معنی: (عربی – ترکی) پادشاه چون شیر، حاکم دلاور، فرمانده و سردار چون شیر.

امیربهادر
معنی: (عربی – ترکی) پادشاه شجاع و دلاور، امیر دلیر، سردار شجاع؛ لقب حسین پاشاخان قراباغی.

امیرپاشا
معنی: (عربی – ترکی) از نامهای مرکب

ایلشَن
معنی: هم معنب با اِلشن.

ایلقار
معنی: عهد و پیمان.

ایلمان
معنی: سمبل ایل.

ایلیاد
معنی: (ترکی – فارسی) یاد ایل، به یاد ایل؛ در یونانی منظومه‌ی منسوب به هومر در شرح جنگ تروا

ایلیار
معنی: (ترکی ـ فارسی) دوست و رفیق ایل، یار و یاور ایل، کسی که همدم و مونس ایل و طایفه است، کمک کننده به ایل، محافظ خانواده

ائلمان
معنی: سنبل کشور و ملت، مانند مردم

آباقا
معنی: عمو، دوست، نخ و یا ریسمان بافته شده از گیاه کتان (از نام های کهن) – نام فرزند هلاکوخان مغول، دومین ایلخان مغول

آبرلی
معنی: آبر (فارسی، آبرو) + لی (ترکی) = دارای آبرو، آبرومند

آتا
معنی: پدربزرگ

آتاباللی
معنی: یادگار مانده از پدر بزرگ، مرد کوچک اندام

آتابای
معنی: آتا (ترکی) + بای (چینی) = پدربزرگ، اسم یکی از طوایف بزرگ ترکمن در ایران

آتابیک
معنی: پدر بزرگ، مربی کودکان و بالاخص شاهزادگان، اتابک

آتابیگ
معنی: لقب احترام برای خطاب کردن پیران، لقب مربیان شاهزادگان دربار سلاطین ترک

آتاش
معنی: آداش، همنام

آتاقلیچ
معنی: شمشیر پدری

آتاگلدی
معنی: پدر آمد، پدر بزرگ آمد، در بین ترکمن ها رسم است برای اولین پسری که بعد فوت پدربزرگ به دنیا می آید این اسم را بر می گزینند.

آتامکین
معنی: مانند پدرم

آتان
معنی: پرتاب کننده

آتجان
معنی: کسی که بدن استوار و اندام محکمی دارد.

آتسز
معنی: اسم سومین فرمانروای سلسه خوارزمشاهی

آتلی
معنی: سواره، صاحب اسب، اسب سوار

آتمش
معنی: عدد شصت که از اعداد مقدس است. همچنین پرتاب کردنی

آتیال
معنی: یال اسب، از اسامی مرسوم بین قبایل ترکمان

آتیجی
معنی: تیر انداز ماهر

آتیلا
معنی: (ترکی) (آت به معنی اسب + یلا (صفت))، به معنی چابک، شجاع؛ نامی

آداش
معنی: آتاش، همنام، هم اسم

آدی
معنی: امین تر، امانت دار تر

آدی گوزل
معنی: خوش نام، معمولا درباره حضرت محمد (ص) بکار برده می شود.

آدیش
معنی: (تلفظ: ādiš) آذر، آتش، (در عامیانه) آتیش – آتش، اخگر، شراره آتش

آذراوغلی
معنی: پسر آذر بایجان

آذرتاش
معنی: آذر (فارسی) + تاش (ترکی) دو تن که اجاق و بخت یکسانی دارند.

آراز
معنی: ارس؛ (اَعلام) قهرمان منسوب به طایفهی آس

آرخا
معنی: آرکا، مایه اطمینان و پیشتگرمی

آرکا
معنی: آرخ، مایه اطمینان و پیشتگرمی

آرویج
معنی: همیشه سبز، باطراوت، شاداب

آریتما
معنی: نام یکی از سران ماد

آلب
معنی: (سکون لام و ب) دلیر، پهلوان

آلب ارسلان
معنی: شیر شجاع، کنایه از مرد شجاع و نترس، نام یکی از پادشاهان مقتدر سلجوقی

آلب تکین
معنی: مرد دلیر، نام مؤسس سلسله غزنویان، نام یکی از امرای آل بویه

آلپ ارسلان
معنی: آلب ارسلان، شیر مرد، شیر شجاع، کنایه از مرد شجاع و نترس، نام یکی از پادشاهان مقتدر سلجوقی

آلپ تکین
معنی: آلب تکین، مرد دلیر، نام مؤسس سلسله غزنویان، نام یکی از امرای آل بویه

آلتونتاش
معنی: مرکب از آلتون (طلا) + تاش (پسوند شباهت) = همانند طلا، زیباروی، نام حاجب سلطان محمود غزنوی که به فرمان وی حاکم خوارزم شد.

آماندا
معنی: در امان تو، در پناه تو

آنیل
معنی: معروف، نامدار

آی بک
معنی: بت، صنم

آیتاش
معنی: همتای ماه، نام شخصی در دوره سامانیان

آیتغمش
معنی: زاده ماه

آیتکین
معنی: غلام ماه

آیتونا
معنی: در ترکی به معنای زیبا و درخشان مانند ماه و در فارسی به معنای حالا، در حال حاضر و همچنین است.

آیخان
معنی: آیخان (آی + خان) پادشاه ماه

آیدین
معنی: شفاف و روشن، درخشنده مانند ماه

آیکان
معنی: آیکان = آیقان (آی + قان) کسی که خونش مثل ماه شفاف و تمیز است اصیل، نجیب

آیهان
معنی: آیهان = آیخان (آی + خان) پادشاه ماه

بَکتاش
معنی: فرمانده‌ی یگ گروه، بزرگ ایل؛ هر یک از خادمان و همراهان یک امیر، بزرگ ایل و طایفه.

بِهتاش
معنی: (به = خوب، بهتر، خوبتر، شخص خوب و دارای اخلاق و رفتار نیکو + تاش (ترکی) (پسوند) = هم، شریک، صاحب به علاوه عنوانی برای امیران ترک) به معنی شریک خوب، صاحب اخلاق و رفتار نیکو، ویژگی امیری که دارای اخلاق و رفتار نیکو باشد.

بابر
معنی: ببر، لقب بعضی از پادشاهان ترک

بهادر
معنی: دلیر و شجاع

پارلا
معنی: به معنی درخشنده و نورانی.

تایماز
معنی: پابرجا، استوار

ترخان
معنی: در دوران مغول آنکه خان به او امتیاز ویژه میداده است.

تکش
معنی: نام یکی از پادشاخان ساسله خوارزمشاهیان

تکین
معنی: پهلوان دلاور

تگین
معنی: تکین، پهلوان، دلاور

تورال
معنی: جاوید، همیشه زنده

توسن
معنی: اسب سرکش

توماج
معنی: چرم دباغی شده؛ تیماج (چرمی رنگی که بوی خوشی دارد).

تیمور
معنی: آهن، فولاد؛ نام مؤسس سلسه‌ی تیموریان یا گورکانیان، مشهور به امیر تیمور گورکانی

تیمورتاش
معنی: نام یکی از طوایف ترک

چاووش
معنی: معنی: آن که پیشاپیش زائران با صدای بلند و به آواز اشعار مذهبی می‌خواند؛ مأمور تشریفات در دربار؛ نقیب لشکر و قافله.

خاقان
معنی: لقب پادشاهان چین و ترک، پادشاه

دایان
معنی: سرافرازی، تکیه گاه

دومان
معنی: مه، غبار

ساتکین
معنی: ساتگین، پیاله بزرگی که با آن شراب می‌خورده‌اند، شراب، محبوب، مطلوب

شانلی
معنی: افتخار آمیز؛ مشهور

شاهسون
معنی: شاه (فارسی) + سون (ترکی)، شاه دوست، نام چند طایفه از طوایف ترک در ایران

طرخان
معنی: از شخصیتهای شاهنامه، نام سردار چینی در سپاه افراسیاب تورانی

طغرل
معنی: پرنده شکاری از خانواده باز

نویان
معنی: امیر سپاه، شاهزاده، لقب سلاطین و بزرگان ترک

منبع:اسم پسر ترکی همراه با معنی

اسم پسر ترکی همراه با معنی

1,064 بار مشاهده

طرز تهیه ی ساندویچ میگو و آووکادو

دسته بندی : موزیک های مختلف تاریخ : پنج‌شنبه 28 ژوئن 2018

 

طرز تهیه ی ساندویچ میگو و آووکادو

 

آیا می خواهید یک ساندویچ کلاسیک درست کنید؟ ترفند ها به شما مراحل درست کردن ساندویچ فوق العاده خاص و خوشمزه میگو و آووکادو را آموزش می دهد.

ساندویچ میگو و آووکادو

 

مواد لازم برای تهیه ی ساندویچ میگو و آووکادو :

4 برش نان جو سیاه سبوس دار المانی

8 عدد میگو پخته شده، پوست کنده و خرد شده

1 قاشق غذاخوری سس مایونز

1 قاشق غذاخوری گشنیز خرد شده

1 عدد آووکادو رسیده، پوست کنده و له شده

2 قاشق غذاخوری آب لیمو

نمک و فلفل

کمی فلفل قرمز

 

مراحل :

 

  1. آووکادو له شده را درون کاسه بریزید.
  2. یک قاشق غذا خوری آب لیمو به آن اضافه کنید.
  3. کمی فلفل قرمز و نمک اضافه کنید.
  4. مواد را به خوبی با هم مخلوط کنید.
  5. میگو را در کاسه دیگری قرار دهید.
  6. سس مایونز، گشنیز خرد شده و نمک را به آن اضافه کنید.
  7. به خوبی هم بزنید.
  8. مخلوط آووکادو را روی دو برش نان بمالید.
  9. مخلوط میگو را نیز اضافه کنید.
  10. کمی با قاشق مواد را فشار دهید.
  11. برش نان دیگر را روی نان ها قرار دهید.
  12. ساندویچ را به دو قسمت تقسیم کنید و آن را نوش جان کنید. از طعم فوق العاده ی آن لذت ببرید!

 

 

منبع : طرز تهیه ی ساندویچ میگو و آووکادو

801 بار مشاهده

فهرست کامل اسم پسر مذهبی

دسته بندی : موزیک های مختلف تاریخ : پنج‌شنبه 28 ژوئن 2018

فهرست کامل اسم پسر مذهبی

اسم پسر مذهبی با حرف الف

اَباذر
معنی: ابوذر؛ نام یکی از صحابه پیامبر (ص)
ریشه: عربی

اَحد
معنی: یگانه، یکتا، بیمانند؛ از نام‌های خداوند؛ یکی
ریشه: عربی

اَحیا
معنی: زندگان، زندگی، زندگی از نو، خاندان‌ها، قبیله‌ها،نامی برای شبهای نوزدهم، بیست و یکم، و بیست وسوم ماه رمضان
ریشه: عربی

اَسد
معنی: شیر، شیر درنده؛ کنایه از شجاعت و بیباکی
ریشه: عربی

اَنصار
معنی: یاری دهندگان، یاران؛ یاران پیامبر اسلام (ص).
ریشه: عربی

اُسامه
معنی: اَعلام نام چند تن از صحابیان پیامبر اسلام(ص) از جمله اسامه ابن زید، به تعبیری این واژه به معنی شیر بیشه، اسد (به مجاز) دلیر و شجاع می باشد.
ریشه: عربی

اِبراهیم
معنی: پدر عالی، یکی از پیامبران اولوالعزم و نام فرزند حضرت محمد (ص) که در کودکی وفات یافت.
ریشه: عبری

اِحسان
معنی: خوبی، نیکی، نیکویی؛ (به مجاز) بخشش، انعام، نیکویی کردن؛ (در تصوف) نیکی کردن در مقابل بدی دیگران.
ریشه: عربی

اِحسان‌الله
معنی: بخشش خدا، آن که خداوند به او نیکوئی مرحمت کرده است.
ریشه: عربی

اِخلاص
معنی: دوستی خالص داشتن، خلوص نیت داشتن، عقیده داشتن، عقیده پاک داشتن، ارادت صادق داشتن، رها کردن، نجات دادن.
ریشه: عربی

اِدریس
معنی: نام یکی از پیامبران که در قرآن کریم نیز دو بار ذکرش آمده است.
ریشه: عربی

اِرمیا
معنی: بزرگ داشته شده، نام یکی از پیامبران بنی اسرائیل، همچنین لقب حضرت خضر نبی و لقب حضرت علی (ع)
ریشه: عبری

اِسحاق
معنی: نام پسر حضرت ابراهیم(ع) از ساره از زمره پیامبران بنی اسرائیل.
ریشه: عبری

اِسرافیل
معنی: درخشیدن مانند آتش؛ به باور مسلمانان و پیروان دیگر ادیان سامی، یکی از فرشتگان مقرب خداوند است که در روز قیامت با دمیدن در شیپور خود مردگان را زنده می‌کند.
ریشه: عبری

اِکرام
معنی: بزرگداشت، گرامی داشتن، احترام کردن، حرمت، احسان؛ از واژههای قرآنی.
ریشه: عربی

اِنتصار
معنی: یاری دادن، کمک کردن؛ یاری یافتن، نصرت یافتن، پیروزی یافتن، داد ستدن.
ریشه: عربی

ابوالحسن
معنی: پدر حسن؛ ابوالحسن علی ابن ابیطالب (ع)
ریشه: عربی

ابوالحسین
معنی: پدر حسین
ریشه: عربی

ابوالعباس
معنی: پدر عباس، کنیه شیر (حیوان درنده)
ریشه: عربی

ابوالعلا
معنی: پدر علا، کنیه پرستو
ریشه: عربی

ابوالفتح
معنی: پدرِ فتح؛ (اَعلام) ابوالفتح خان زند: شاه ایران
ریشه: عربی

ابوالفضل
معنی: پدر فضل؛ ابوالفضل عباس(ع) بن علی
ریشه: عربی

ابوالقاسم
معنی: پدر قاسم، کنیه‌ی حضرت رسول اکرم (ص)
ریشه: عربی

ابوتراب
معنی: پدرِ خاک؛ از کنیه‌های حضرت علی(ع)، امام اول شیعیان
ریشه: عربی

ابوذر
معنی: یکی از مشهورترین صحابه پیامبر اسلام (ص) که میگویند او پس از چهار کس ایمان آورده است و در زمان عثمان خلیفه به خاطر مخالفت با تجمل و ثروت اندوزی مسلمانان به روستای رَبَذه در بیرون شهر مدینه تبعید شد و در آنجا درگذشت.
ریشه: عربی

ابوطالب
معنی: پدرِ طالب؛ عمو، مرّبی و حامی پیامبر اسلام(ص) و پدر حضرت علی(ع).
ریشه: عربی

ابومسلم
معنی: نام رهبر سیاه جامگان که دولت بنی امیه را سرنگون کرد و بنی عباس را به قدرت رساند.
ریشه: عربی

اثیرالدین
معنی: شریف و کریم در دین، نام قصیده سرایی معروف در قرن ششم
ریشه: عربی

احمد
معنی: ستوده‌ترین؛ یکی از نامهای حضرت محمّد(ص) پیامبر اسلام
ریشه: عربی

احمدحسین
معنی: از نامهای مرکب، از احمد و حسین.
ریشه: عربی

احمدرضا
معنی: از نامهای مرکب؛ کسی که به اوصاف خشنودی و ستوده متصف است.
ریشه: عربی

احمدعلی
معنی: نامی مرکب از احمد و علی.
ریشه: عربی

اختیارالدین
معنی: آن که دین او را انتخاب کرده است.
ریشه: عربی

اسدالله
معنی: شیرخدا؛ از القاب حضرت علی(ع)؛ لقب حمزه سیدالشهدا عموی پیامبر اسلام(ص).
ریشه: عربی

اسلام
معنی: نام آئین مسلمانان که آورنده‌ی آن حضرت محمّد(ص) است، دین حق؛ مسلمان شدن؛ تسلیم شدن، گردن نهادن.
ریشه: عربی

اسماعیل
معنی: پیامبر بنی اسرائیل و پسر ابراهیم نبی(ع) و هاجر
ریشه: عبری

اشرس
معنی: مرد دلاور، دلیر، نام یکی از صحابه پیامبر (ص)
ریشه: عربی

اشرف الدین
معنی: شریف‌تر در دین
ریشه: عربی

اشعیا
معنی: نجات یهوه، نام یکی از پیامبران بزرگ بنی اسرائیل
ریشه: عربی

اصغر
معنی: کوچکتر، خردتر، کِهتر
ریشه: عربی

اصیل الدین
معنی: دارای اصالت در دین، نام پسر خواجه نصیرالدین طوسی
ریشه: عربی

افتخارالدین
معنی: موجب افتخار دین
ریشه: عربی

افضل الدین
معنی: برترین در دین
ریشه: عربی

اکبر
معنی: بزرگتر، مِهتر؛ سالمندتر، بزرگسالتر
ریشه: عربی

الله داد
معنی: الله (عربی) + داد (فارسی) داده خداوند
ریشه: عربی

الله نظر
معنی: کسی که نظرکرده خداست.
ریشه: عربی

اللهیار
معنی: دوست خدا
ریشه: عربی

الیا
معنی: الیاس، خدای من یهوه است، نام یکی از پیامبران بنی اسرائیل و در اسلام یکی از چهار پیامبر جاویدان
ریشه: عبری

الیاس
معنی: به معنی ایلیا، نام پیغمبری از یهود و بنی اسرائیل در زمان آخاب و ایزابل که نام وی در قرآن کریم به صورت‌های الیاس و الیاسین آمده است؛ وی یکی از چهار نبی جاویدان به شمار رفته است.
ریشه: عبری

امان الله
معنی: آن که در پناه و لطف وعنایت خداوند است.
ریشه: عربی

امرالله
معنی: فرمان خدا، دستور خدا؛ از واژههای قرآنی.
ریشه: عربی

امیر ابراهیم
معنی: (عربی – عبری) مرکب از امیر و ابراهیم
ریشه: عبری

امیر ابوالفضل
معنی: نام مرکب از امیر و ابوالفضل
ریشه: عربی

امیراحسان
معنی: امیر بخشنده، امیر نیکوکار.
ریشه: عربی

امیراحمد
معنی: امیر بسیار ستوده، پادشاه و حاکم ستوده شده، فرمانده و امیر ستودنی.
ریشه: عربی

امیراسماعیل
معنی: (عربی – عبری)، نام‌ مرکب از امیر و اسماعیل.
ریشه: عبری

امیرجواد
معنی: امیر جوانمرد، پادشاه راد و بخشنده، حاکم سخی.
ریشه: عربی

امیرحسن
معنی: پادشاه خوب و نیکو، فرمانده‌ی خوب
ریشه: عربی

امیرحمزه
معنی: نام مرکب از امیر و حمزه
ریشه: عربی

امیررضا
معنی: پادشاه راضی و خشنود، فرمانده و سردار خشنود و خوشدل.
ریشه: عربی

امیرسبحان
معنی: امیر و پادشاه پاک و منزه.
ریشه: عربی

امیرسجّاد
معنی: پادشاه و امیر نمازگزار و بسیار سجده کننده.
ریشه: عربی

امیرصادق
معنی: امیر و پادشاه راستگو، حاکم درستکار، حاکم و سردار راست کردار.
ریشه: عربی

امیرصالح
معنی: پادشاه و امیر نیکو رفتار، حاکم شایسته، امیر لایق.
ریشه: عربی

امیرطاها
معنی: نام مرکب از امیر و طاها
ریشه: عربی

امیرعباس
معنی: امیر شجاع و دلاور، پادشاه و حاکم چون شیر.
ریشه: عربی

امیرعبدالله
معنی: امیر و پادشاهی که بندهی خداست.
ریشه: عربی

امیرعرفان
معنی: فرمانروای آگاه، امیر و پادشاه عارف، حاکمی که اهل شناختن حق تعالی است.
ریشه: عربی

امیرعطا
معنی: امیر و پادشاه بخشنده، پادشاه و حاکم انعام دهنده.
ریشه: عربی

امیرعلی
معنی: امیر و حاکم بزرگ و بلند قدر، پادشاه شریف و توانا.
ریشه: عربی

امیرفاضل
معنی: نام مرکب از امیر و فاضل.
ریشه: عربی

امیرقاسم
معنی: نام مرکب از امیر و قاسم.
ریشه: عربی

امیرمجتبی
معنی: نام مرکب از امیر و مجتبی؛ امیر و پادشاه برگزیده و انتخاب شده.
ریشه: عربی

امیرمحسن
معنی: پادشاه و امیر احسان کننده و امیر نیکوکار و نیکو کردار.
ریشه: عربی

امیرمحمّد
معنی: امیر بسیار تحسین شده وپادشاه ستایش شده.
ریشه: عربی

امیرمحمود
معنی: امیر و پادشاه ستوده شده، امیر و پادشاه مورد پسند.
ریشه: عربی

امیرمختار
معنی: نام مرکب از امیر و مختار.
ریشه: عربی

امیرمرتضی
معنی: نام مرکب از امیر و مرتضی.
ریشه: عربی

امیرمصطفی
معنی: امیر و پادشاه برگزیده شده، حاکم انتخاب شده.
ریشه: عربی

امیرمهدی
معنی: امیر هدایت شده، فرمانروای ارشاد گردیده.
ریشه: عربی

امیرهادی
معنی: نام مرکب از امیر و هادی.
ریشه: عربی

امیرهاشم
معنی: امیر و پادشاه شکننده و خرد کننده، حاکم و فرمانده شکننده و خرد کننده.
ریشه: عربی

امیریاسین
معنی: نام مرکب از امیر و یاسین.
ریشه: عربی

امیریوسف
معنی: (عربی – عبری) نام مرکب از امیر و یوسف.
ریشه: عبری

امین
معنی: امانتدار، زنهاردار؛ طرف اعتماد، معتمد؛ از القاب پیامبر اسلام(ص) پیش از بعثت؛ لقب جبرئیل
ریشه: عربی

امین حسین
معنی: نام مرکب از امین و حسین؛ خوب و نیکو، درستکار و امانتدار، حسین درستکار و امانتدار.
ریشه: عربی

امین رضا
معنی: راضی و خشنود، درستکار و امانتدار؛ رضای درستکار و امانتدار.
ریشه: عربی

امین علی
معنی: بلند قدر و بزرگ و شریف، درستکار و امانتدار؛ علیِ درستکار و امانتدار.
ریشه: عربی

امین محمّد
معنی: محمّد درستکار و مورد اطمینان؛ امین ستودنی و تحسین شده؛ شخص ستوده و مورد اطمینان.
ریشه: عربی

امین مهدی
معنی: شخصی که درستکار و هدایت شده است.
ریشه: عربی

امین‌الدین
معنی: آن که در دین امانت نگاه دارد؛ هر کسی که دین خدا را چنان که هست به مردم بیاموزد؛ ولی کامل و مرشد راهدان.
ریشه: عربی

امین‌الله
معنی: مورد اعتماد خدا.
ریشه: عربی

ایّوب
معنی: برگشت به سوی خدا؛ از پیامبران بنی اسرائیل که گفته شده است دچار بلاهای زیاد شد، ولی تحّمل کرد تا نجات یافت.
ریشه: عبری

ایلیا
معنی: خداوند خدای من است؛ در تورات از انبیای بنی اسرائیل که در عهد عتیق، عهد جدید و قرآن (= الیاس) از او یاد شده است؛ (در سُریانی) نام امیرالمؤمنین علی ابن ابیطالب(ع)
ریشه: عبری

ایمان
معنی: اعتقاد به وجود خداوند و حقیقت رسولان و دین، در مقابل کفر.
ریشه: عربی

اسم پسر مذهبی با حرف آ
آباذر
معنی: عربی ابوذر
ریشه: عربی

آبرام
معنی: صورت دیگر ابراهیم، پدر جماعت بسیار یا پدر عالی مقام، اسم یکی از پیامبران بزرگ ملقب به خلیل الله، هم چنین نام سوره ای در قرآن کریم
ریشه: عبری

آبراهام
معنی: ابراهیم، پدر جماعت بسیار یا پدر عالی مقام
ریشه: عبری

آدم
معنی: نخستین بشری که خدا آفرید، مودب باتربیت، انسان گندم گون، آهوی سفیدی که روی پوستش خطهای خاکی رنگ دارد.
ریشه: عبری

آرمیا
معنی: ارمیا، بزرگ داشته شده؛ نام یکی از پیامبران بنی اسرائیل، همچنین لقب حضرت خضر نبی و لقب حضرت علی (ع)
ریشه: عبری

آزر
معنی: نام پدر ابراهیم خلیل (ع)، اسبی که ران دو پای عقبش مشکی و دستهایش به رنگ دیگر است.
ریشه: عربی

آزران
معنی: منسوب به آزر،آزر نام پدر یا عموی حضرت ابراهیم و همچنین نام نژادی از اسب است که پاهایش سیاه و دستانش به رنگی دیگر است.
ریشه: عبری

آلیا
معنی: الیاس
ریشه: عبری

آمین
معنی: اجابت کن، از نام‌های خداوند
ریشه: عربی

آیت
معنی: آیه، نشانه، شخص برجسته و شاخص، شخص بسیار زیبا رو
ریشه: عربی

اسم پسر مذهبی با حرف ب
آیت الله
معنی: نشانه خداوند
ریشه: عربی

بَشّار
معنی: بشارت دهنده؛ از اصحاب امام صادق(ع)
ریشه: عربی

بَشیر
معنی: مژده دهنده در مقابل نذیر، مژده آور، مژده رسان، بشارت دهنده؛ از القاب پیامبر اسلام(ص)
ریشه: عربی

بَصیر
معنی: بینا؛ (به مجاز) آگاه؛ از نامها و صفات خداوند؛ دانا، بیننده، روشن بین
ریشه: عربی

بَهاءالدین
معنی: آن که به آئین و دین خود ارزش دهد.
ریشه: عربی

بُرَیر
معنی: یکی از شهدای کربلا به روز عاشورا در رکاب امام حسین(ع) که او اول کسی است که بعد از حُر شهید شد.
ریشه: عربی

بُرهان‌الدین
معنی: برهان دین، دلیل دین، حجت دین
ریشه: عربی

بِلال
معنی: آب و هر آن چه که، گلو را تر کند؛ ابن رباح حبشی نام مؤذن و خازن و از یاران خاص و صمیمی پیامبر اسلام (ص).
ریشه: عربی

بِنیامین
معنی: یعنی پسر دست راستِ من؛ آخرین پسر حضرت یعقوب (ع) و برادر تنی حضرت یوسف (ع).
ریشه: عبری

باسِط
معنی: بسط دهنده، گسترش دهنده؛ از نامهای خداوند.
ریشه: عربی

باقر
معنی: شکافنده، گشاینده؛ لقب محمّد ابن علی امام پنجم شیعیان محمّد باقر(ع).
ریشه: عربی

بدیع
معنی: جدید، تازه، نوآیین؛ زیبا؛ جالب، شگفت انگیز، نادر
ریشه: عربی

بیان الله
معنی: سخن، گفتار؛ شرح و توضیح؛ زبان‌آوری، فصاحت و بلاغت
ریشه: عربی

اسم پسر مذهبی با حرف ت
تَمیم
معنی: تمام و کامل؛ استوار، سخت؛ نام چند تن از صحابه و اشخاص در جهان اسلام.
ریشه: عربی

تُراب
معنی: خاک
ریشه: عربی

تاج‌الدین
معنی: تاجِ دین؛ مورد افتخار برای دین؛ نام پادشاهی از اتابکان لرستان.
ریشه: عربی

تارخ
معنی: (= تارح) به معنی تنبل؛ نام پدر حضرت ابراهیم(ع)
ریشه: عبری

تقی
معنی: تقوا پیشه، پرهیزکار
ریشه: عربی

توحید
معنی: یگانه دانستن خدا؛ اقرار به یگانگی خداوند، یکتا پرستی؛ اخلاص
ریشه: عربی

توکل
معنی: یقین داشتن به رحمت خداوند و امید بستن به او؛ واگذار کردن کارها به خداوند در جایی که اراده و قدرت بشری کارساز نباشد.
ریشه: عربی

اسم پسر مذهبی با حرف ث
ثارالله
معنی: خون خدا، لقب امام حسین sarollah
ریشه: عربی

ثامن
معنی: (در قدیم) هشتم، هشتمین. [این نام به اعتبار ثامن الائمه، امام هشتم شیعیان، علی بن موسی الرضا(ع) انتخاب می شود]
ریشه: عربی

ثناءالله
معنی: ثنای خدا
ریشه: عربی

اسم پسر مذهبی با حرف ج
جابر
معنی: ظالم، ستمگر ، نام شیمیدانی معروف و شاگرد امام جعفر صادق(ع)
ریشه: عربی

جاسم
معنی: عامیانه قاسم
ریشه: عربی

جان محمد
معنی: جان ( روان) + محمد( ستوده شده)
ریشه: فارسی – عربی

جانعلی
معنی: جان( بلند مرتبه) + علی(عربی)
ریشه: فارسی – عربی

جبار
معنی: نام یکی از صورتهای فلکی به شکل مردی که با حمایل یا شمشیر ایستاده است و عصایی به دست راست دارد ، دارای سلطه و قدرت
ریشه: عربی

جبریل
معنی: جبرئیل، مرد خدا، نام یکی از چهار فرشته مقرب که حامل وحی الهی برای انبیاست.
ریشه: عبری

جبرئیل
معنی: جبریل، مرد خدا ، نام یکی از چهار فرشته مقرب که حامل وحی الهی برای انبیاست.
ریشه: عبری

جعفر
معنی: جوی بزرگ ، نام امام ششم شیعیان ، نام برادر علی(ع) ملقب به ذوالجناحین و معروف به جعفر طیار
ریشه: عربی

جلال
معنی: عظمت، بزرگی، شکوه
ریشه: عربی

جلال الدین
معنی: شکوه و جلال دین ، نام شاعر و عارف بزرگ قرن هفتم، مولانا جلال الدین بلخی
ریشه: عربی

جلیل
معنی: بلند مرتبه، بزرگوار، از نامهای خداوند
ریشه: عربی

جمال الدین
معنی: زیبایی دین
ریشه: عربی

جواد
معنی: بخشنده، از نامهای خدواند ، لقب امام نهم شیعیان
ریشه: عربی

اسم پسر مذهبی با حرف چ
چراغعلی
معنی: چراغ (فارسی) + علی (عربی) روشنایی ای که از علی می تابد
ریشه: فارس – عربی

اسم پسر مذهبی با حرف ح
حَسیب
معنی: دارای فضل و کمال اکتسابی یا ذاتی، بزرگوار؛ از اسامی خداوند
ریشه: عربی

حَمّاد
معنی: بسیار سپاسگزار، بسیار حمد کننده و ستاینده
ریشه: عربی

حَمود
معنی: ستوده و پسندیده؛ حمد کننده، بسیار سپاسگزار پروردگار
ریشه: عربی

حَنیف
معنی: درست و پاک، راستین؛ معتقد به یگانگی خداوند، خداپرست پیش از ظهور اسلام
ریشه: عربی

حُجت‌الله
معنی: برهان حق تعالی؛ انسان کامل که حجت حق بر خلق است.
ریشه: عربی

حُر
معنی: آزاد؛ دارای اعتقاد و رفتار شایسته و بزرگوارانه، جوانمرد، آزاده
ریشه: عربی

حِسام‌الدین
معنی: شمشیر دین
ریشه: عربی

حِکمت
معنی: معرفت به مسائل، خردمندی، فرزانگی؛ سخن اخلاقی، پند، اندرز؛ علم خداوند
ریشه: عربی

حافظ الدین
معنی: آن که محافظ و نگهبان دین است.
ریشه: عربی

حامد
معنی: سپاسگزار
ریشه: عربی

حانون
معنی: صاحب نعمت
ریشه: عبری

حبان
معنی: نام یکی از صحابه پیامبر (ص)
ریشه: عربی

حبیب الله
معنی: دوست و یار خداوند
ریشه: عربی

حجت الدین
معنی: آن که دلیل و برهان دین است.
ریشه: عربی

حسن
معنی: نیکو، خوب، زیبا، جمیل؛ نام دومین امام شیعیان
ریشه: عربی

حسن رضا
معنی: از نام های مرکب، حسن و رضا.
ریشه: عربی

حسنعلی
معنی: از نامهای مرکب، حسن و علی
ریشه: عربی

حسین
معنی: خوب، نیکو؛ نام سومین امام شیعیان
ریشه: عربی

حسین رضا
معنی: از نامهای مرکب، حسین و رضا
ریشه: عربی

حسینعلی
معنی: از نامهای مرکب، حسین و علی
ریشه: عربی

حشمت‌الله
معنی: بزرگی و عظمت خداوند
ریشه: عربی

حفیظ‌الله
معنی: کسی که خداوند نگهدار اوست.
ریشه: عربی

حکیم
معنی: پزشک، طبیعت، دانا، خردمند، فرزانه، دانا به چیزی (داننده‌ی امری)؛ از نامهای خداوند
ریشه: عربی

حلیم
معنی: خویشتن دار، با صبر و تحمل، بردبار؛ از نامها و صفات خداوند
ریشه: عربی

حمد
معنی: شکرگزاری کردن، سپاس و ستایش کردن، شکر، سپاس؛ 2الحمد، سوره‌ی اول از قرآن کریم دارای هفت آیه، فاتحۀالکتاب
ریشه: عربی

حمدالله
معنی: حمد و ستایش خداوند
ریشه: عربی

حمزه
معنی: شیر، شیر بیشه؛ حمزه ابن عبدالمطلب عموی پیامبر اسلام(ص)
ریشه: عربی

حمید
معنی: ستوده، از نامهای خداوند
ریشه: عربی

حمیدالدین
معنی: ستوده آیین، ستوده دین
ریشه: عربی

حمیدرضا
معنی: از نامهای مرکب، حمید و رضا
ریشه: عربی

حمیدعلی
معنی: از نامهای مرکب، حمید و علی
ریشه: عربی

حنان
معنی: بخشاینده، از صفات خداوند
ریشه: عربی

حیدر
معنی: شیر، اسد؛ لقب حضرت علی(ع).
ریشه: عربی

حیدرعلی
معنی: از نامهای مرکب، حیدر و علی
ریشه: عربی

اسم پسر مذهبی با حرف خ

خالق
معنی: به وجود آورنده، پدیدآورنده، از نامهای خداوند
ریشه: عربی

خداآفرید
معنی: آفریده خداوند
ریشه: فارسی

خدابخش
معنی: عطای الهی، بخشیده خداوند
ریشه: فارسی

خدابنده
معنی: بنده خداوند، لقب سلطان محمد اولجایتو پادشاه مغول
ریشه: فارسی

خداداد
معنی: عطا شده از سوی خداوند
ریشه: فارسی

خدادوست
معنی: دوستدار خداوند
ریشه: فارسی

خداطلب
معنی: خدا(فارسی) + طلب(عربی) خداجو
ریشه: عربی

خداکریم
معنی: خدا(فارسی)+ مراد(عربی) نام یکی از سرداران کریمخان زند
ریشه: عربی

خضر
معنی: نام یکی از پیامبران که طبق روایات چون به آب حیات دست یافت و از آن نوشید، عمرجاویدان پیدا کرد.
ریشه: عربی

خلیل
معنی: دوست یکدل، لقب ابراهیم(ع)
ریشه: عربی

خلیل الله
معنی: دوست خداوند، لقب ابراهیم(ع)
ریشه: عربی

خلیل‌الرحمان
معنی: خلیل الله
ریشه: عربی

خیرالدین
معنی: آن که در دین بهترین است.
ریشه: عربی

خیرالله
معنی: نیکی خداوند، خیر الهی
ریشه: عربی

خیرعلی
معنی: خیری که از علی(ع) رسیده است، آن که خبر و نیکی‌اش چون خیر و نیکی علی(ع) است.
ریشه: عربی

اسم پسر مذهبی با حرف د
دادعلی
معنی: داد (فارسی) + علی (عربی)، داده علی (ع)، آن که عدل و دادی چون علی (ع) دارد.
ریشه: فارسی – عربی

دانیال
معنی: قضاوت خدا، یا خدا حاکم من است؛ یکی از چهار پیغمبر بزرگ بنی‌اسرائیل
ریشه: عبری

داوود
معنی: محبوب؛ شاه عبرانیان که شاعر و پیغمبر بود.
ریشه: عبری

داوید
معنی: داوود
ریشه: عبری

دوست محمد
معنی: دوست (فارسی) + محمد (عربی) دوستدار محمد
ریشه: فارسی – عربی

دین محمد
معنی: دین (فارسی) + محمد (عربی)، دارای دین محمد (ص)، نام یکی از پادشاهان ازبک
ریشه: فارسی – عربی

اسم پسر مذهبی با حرف ذ

ذِکرالله
معنی: معنی: یاد خدا، ذکر خدا، یاد کردن از خدا.
ریشه: عربی

ذاکر
معنی: معنی: آنکه خدا را ستایش می‌کند، آن که ذکر خدا می‌گوید؛ یاد کننده‌ی خدا؛ یاد کننده.
ریشه: عربی

ذبیح الله
معنی: معنی: قربانی شده برای خدا، سر بریده برای خدا، لقب حضرت اسماعیل(ع) و به قولی لقب اسحاق نبی که هر دو فرزند ابراهیم خلیل(ع) بودند.
ریشه: عربی

ذوالفقار
معنی: معنی: در لغت به معنی صاحب فقرات، و فقره هر یک از مهره‌های پشت است که ستون فقرات از آن مرکب است، (به مجاز) شمشیر؛ در اصل نام شمشیر حضرت علی(ع) که پیامبر اسلام(ص) آن را در جنگ بدر به غنیمت گرفت و بعدها به آن حضرت داد.
ریشه: عربی

اسم پسر مذهبی با حرف ر

رَسول
معنی: پیغمبر، قاصد، پیامبر اسلام(ص)
ریشه: عربی

رَشاد
معنی: به راه راست بودن، هدایت یافتن، رستگاری
ریشه: عربی

راشد
معنی: آن که در راه راست است؛ دیندار، متدین
ریشه: عربی

رافع
معنی: رفع کننده، از میان برنده و نابود کننده؛ برپا دارنده، بلند کننده؛ رساننده؛ 4- از نام ها و صفات خداوند
ریشه: عربی

ربیع
معنی: فصل اول سا ل، بهار؛ در گاه شماری نام دو ماه از سال قمری
ریشه: عربی

رحمان
معنی: مهربان و بخشاینده (صفت خاص خداوند)
ریشه: عربی

رحمت
معنی: دلسوزی و مهربانی؛ مهربانی و بخشایندگی و عفو مخصوصِ خداوند
ریشه: عربی

رحمت‌الله
معنی: بخشایش و مهربانی خداوند
ریشه: عربی

رحیم
معنی: بسیار مهربان، مهربانی؛ از نامها و صفات خداوند
ریشه: عربی

رزاق
معنی: روزی دهنده؛ از نامهای خداوند
ریشه: عربی

رضا
معنی: رضایت، راضی، خشنود؛ رضا این است که بنده از مشیّت حق گله نکند و نامرادی را رضای حق بداند، هشتمین امام شیعیان
ریشه: عربی

رفیع
معنی: افراشته، مرتفع، بلند؛ با اهمیت، ارزشمند، عالی
ریشه: عربی

رکن‌الدین
معنی: ستون دین
ریشه: عربی

روح‌الامین
معنی: جبرائیل، روح نام جبرئیل است و امین صفت اوست.
ریشه: عربی

روح‌الدین
معنی: روان دین
ریشه: عربی

روح‌الله
معنی: روح خداوند، لقب عیسی (ع)
ریشه: عربی

رئوف
معنی: مهربان، بسیار مهربان، بخشنده، با محبت، از نامهای خداوند مهربان
ریشه: عربی

زُبید
معنی: عطیه و بخشش
ریشه: عربی

زُبیر
معنی: از خویشاوندان و از صحابه‌ی پیامبر اسلام(ص)
ریشه: عربی

زُهَیْر
معنی: شکوفه دار و درخت پر شکوفه؛ نام یکی از شهدای کربلا
ریشه: عربی

زِید
معنی: رشد، فزونی؛ نام فرزند امام زین‌العابدین(ع)
ریشه: عربی

زاهد
معنی: پارسا، پرهیزکار
ریشه: عربی

زائر، زایر
معنی: زیارت کننده
ریشه: عربی

زکریا
معنی: زکریای نبی از پیامبران بنی اسرائیل
ریشه: عبری

زکی الدین
معنی: پارسا در دین
ریشه: عربی

زینال
معنی: مخفف زین العابدین
ریشه: عربی

زین‌الدین
معنی: موجب آرایش دین؛ زینت دین
ریشه: عربی

زین‌العابدین
معنی: موجب آرایش پرستندگان؛ چهارمین امام شیعیان
ریشه: عربی

اسم پسر مذهبی با حرف س
سَتار
معنی: آنکه چیزی را پوشیده و در پرده میدارد، پوشنده؛ از نامهای خداوند
ریشه: عربی

سَجّاد
معنی: بسیار سجده کننده؛ لقب زینالعابدین ابن حسین(ع)، امام چهارم شیعیان ملقب به امام سجّاد(ع).
ریشه: عربی

سَدیف
معنی: نام چند تن از صحابه
ریشه: عربی

سَعدالدین
معنی: نیک بختی دین
ریشه: عربی

سَلمان
معنی: سالم و مبّرا از عیب و نقص و آفت؛ سلمان فارسی صحابی پیامبر اسلام(ص) نخستین مسلمان ایرانی
ریشه: عربی

سَمیع
معنی: از نامهای خداوند؛ شنوا
ریشه: عربی

سِراج‌الدین
معنی: چراغ دین
ریشه: عربی

سابق الدین
معنی: پیشی گیرنده در دین
ریشه: عربی

ساجد
معنی: آن که سجده میکند، سجده کننده
ریشه: عربی

سبحان
معنی: پاک، منزه؛ از نامهای خداوند
ریشه: عربی

سعید
معنی: خجسته، مبارک؛ خوشبخت، سعادتمند
ریشه: عربی

سعیدرضا
معنی: از نامهای مرکب، ، سعید و رضا
ریشه: عربی

سلیمان
معنی: پر از سلامتی؛ حضرت سلیمان(ع) شاه و پیامبر یهود
ریشه: عبری

سهام الدین
معنی: بهره‌ها و نصیبهای دین
ریشه: عربی

اسم پسر مذهبی با حرف ش
شَرف الدین
معنی: موجب آبروی و اعتبار دین و آیین
ریشه: عربی

شُبَیر
معنی: شیر کوچک؛ پیامبر اسلام(ص) امام حسین(ع) را در کودکی به این نام (شُبَیر) خوانده است.
ریشه: عربی

شُعَیب
معنی: پیامبری که بر اساس قرآن پس از هود و صالح در شهر مَدیَن میزیسته و احتمالا پدر زن حضرت موسی (ع) بوده است.
ریشه: عبری

شاکر
معنی: شکر کننده، سپاسگزار؛ در حال شکرگزاری
ریشه: عربی

شاهد
معنی: گواه، حاضر، مرد خوبروی؛ محبوب، خدای تعالی
ریشه: عربی

شجاع الدین
معنی: شجاع و دلیر در راه دین
ریشه: عربی

شریعت
معنی: شرع؛ طریقه، روش
ریشه: عربی

شریف الدین
معنی: دارای دین و آیین پاک
ریشه: عربی

شعبان
معنی: نام ماه هشتم از سال قمری
ریشه: عربی

شفیع
معنی: آن که تقاضای عفو و بخشش گناه کسی را از دیگری میکند، شفاعت کننده، شفاعتگر
ریشه: عربی

شفیع محمّد
معنی: از نامهای مرکب شفیع و محمّد
ریشه: عربی

شکرالله
معنی: ستایش خدا
ریشه: عربی

شکرعلی
معنی: مرکب از شکر (سپاس) + علی (بلندمرتبه)
ریشه: عربی

شکور
معنی: شکرکننده سپاسگزار؛ پاداش دهنده‌ی بندگان؛ از نامهای خداوند
ریشه: عربی

شمس الدین
معنی: آفتاب دین
ریشه: عربی

شمس الله
معنی: آفتاب خدا؛ کسی که منور شده است به نور دین خدا
ریشه: عربی

شهاب الدین
معنی: نورِ دین، آن که وجودش برای دین تابناک است.
ریشه: عربی

شیث
معنی: (تلفظ: šeys) نام سومین پسر آدم و حوا که به عقیده مسلمانان مقام نبوت داشت و مخترع حروف هجایی بود.
ریشه: عبری

شیدالله
معنی: (فارسی – عربی) خورشید خدا، نور خدا
ریشه: عربی

اسم پسر مذهبی با حرف ص
صَفی
معنی: خالص و یگانه (دوست)؛ برگزیده؛ صاف، پاک، روشن
ریشه: عربی

صَفی‌الدین
معنی: خالص و پاک در دین، برگزیده‌ی دین
ریشه: عربی

صَفی‌الله
معنی: برگزیده‌ی خداوند؛ لقب حضرت آدم(ع)
ریشه: عربی

صِدیق
معنی: بنده‌ی خاص خداوند؛ 2بسیار راستگو و درستکار
ریشه: عربی

صابر
معنی: صبور، صبر کننده، شکیبا؛ 2- از نامهای خداوند
ریشه: عربی

صادق
معنی: آن که گفتارش مطابق با واقعیت است، راستگو، راست و درست و راستین؛ لقب امام جعفر صادق(ع)
ریشه: عربی

صالح
معنی: شایسته و درستکار، نیک، خوب، درست؛ دارای اعتقاد و عمل درست دینی؛ پیامبر قوم ثمود
ریشه: عربی

صانع
معنی: سازنده، آفریننده؛ صنعتگر؛ آفریدگار، خداوند
ریشه: عربی

صاین
معنی: (تلفظ: sāyen) نگه دارنده، محافظ، (به مجاز) حفظ کننده‌ی خویشتن از گناه، پرهیزکار
ریشه: عربی

صبار
معنی: بسیار صبرکننده، صبور، از نامهای خداوند
ریشه: عربی

صبور
معنی: آنکه در برابر سختیها و رنجها بردبار است، صبر کننده، شکیبا؛ از نامهای خداوند
ریشه: عربی

صدرالدین
معنی: پیشوای دین (اسلام)؛ لقبی است که به بعضی از علمای اسلام داده‌اند.
ریشه: عربی

صدرالله
معنی: (به مجاز) کسی که برتری و مهتری او از سوی خداست؛ دارای باطن و روح خدایی
ریشه: عربی

صفا
معنی: یکرنگی، خلوص، صمیمیت، نام یکی از گوشه‌های موسیقی ایرانی، نام کوهی در مکه
ریشه: عربی

صفدر
معنی: صفشکن؛ (به مجاز) شجاع و دلیر؛ از القاب حضرت علی(ع)
ریشه: عربی

صلاح‌الدین
معنی: موجب نیکی دین و آیین
ریشه: عربی

صمد
معنی: آن که دیگران به او نیازمند هستند و او از دیگران بی‌نیاز است؛ (به مجاز) خداوند
ریشه: عربی

صیام
معنی: روزه گرفتن، روزه
ریشه: عربی

اسم پسر مذهبی با حرف ض
ضُحا
معنی: (تلفظ: zohā) زمانی پس از برآمدن آفتاب، چاشتگاه، آفتاب، خورشید، سوره نود و سوم قرآن کریم
ریشه: عربی

ضیاءالحق
معنی: روشنائی و نورِ حق
ریشه: عربی

ضیاءالدین
معنی: روشنایی دین؛ نام چندین شخص از مشاهیر تاریخی.
ریشه: عربی

اسم پسر مذهبی با حرف ط
طَهورا
معنی: از واژه‌های قرآنی به معنی پاک کننده، تطهیر کننده؛ (به مجاز) پاک و پاکیزه.
ریشه: عربی

طَیب
معنی: پاک، پاکیزه، مطهر
ریشه: عربی

طارِق
معنی: سوره‌ی هشتاد و ششم از قرآن کریم دارای هفده آیه، در قدیم به معنی هنگام شب آیندهف (به مجاز) به معنی وارد، عارض
ریشه: عربی

طاها
معنی: طه، نگارش فارسیانه طه می‌باشد.
ریشه: عربی

طاهر
معنی: پاک، پاکیزه؛ بیگناه، معصوم؛ (به مجاز) بی آلایش و بی غش
ریشه: عربی

طه
معنی: «یا محمّد» و به قولی نام پیامبر اسلام(ص) میباشد، بیستمین سوره از قرآن کریم
ریشه: عربی

اسم پسر مذهبی با حرف ظ
ظهیرالدین
معنی: یار و یاور دین، پشتیبان دین، نام شاعر نامدار ایرانی قرن ششم، ظهیرالدین فاریابی
ریشه: عربی

اسم پسر مذهبی با حرف ع
عابد
معنی: عبادت کننده، پرستنده چیزی یا کسی
ریشه: عربی

عادل
معنی: با انصاف
ریشه: عربی

عارف
معنی: آن که از راه تهذیب نفس و تفکر، به معرفت خداوند دست می‌یابد، دانا، آگاه، نام شاعر ایرانی قرن چهاردهم، عارف قزوینی
ریشه: عربی

عاشور
معنی: روز دهم از ماه محرم
ریشه: عربی

عاکِف
معنی: آن که در جایی مقدس برای عبادت اقامت دائم داشته باشد، معتکف؛ حاضر و مقیم.
ریشه: عربی

عباد
معنی: بندگان، نام چندتن از خاندان بنی عباد
ریشه: عربی

عبادالله
معنی: بندگان خداوند
ریشه: عربی

عباس
معنی: اخمو، عبوس؛ شیری که شیران از او بگریزند؛ بسیار شجاع و دلیر؛ عباسِ بن علی
ریشه: عربی

عباسعلی
معنی: نام مرکب از عباس و علی
ریشه: عربی

عبدالامین
معنی: بنده پروردگار که مورد اعتماد و امانت دار است.
ریشه: عربی

عبدالباسط
معنی: عبد (بنده) + باسط (گستراننده، گسترش دهنده و از نامهای خداوند)، نام قاری بزرگ مصری
ریشه: عربی

عبدالباقی
معنی: بنده پروردگار که باقی و پایدار است، نام خطاط معروف ایرانی در زمان شاه عباس صفوی
ریشه: عربی

عبدالجبار
معنی: بنده پروردگار که دارای جبروت است.
ریشه: عربی

عبدالجلیل
معنی: بنده پروردگار که جلیل و بزرگ است، نام دانشمند شیعه قرن ششم، عبدالجلیل رازی
ریشه: عربی

عبدالجواد
معنی: بنده پروردگار که بخشنده است.
ریشه: عربی

عبدالحسن
معنی: بنده حسن
ریشه: عربی

عبدالحسین
معنی: بنده حسین
ریشه: عربی

عبدالحق
معنی: بنده پروردگار
ریشه: عربی

عبدالحلیم
معنی: بنده پروردگار که حلیم و بردبار است.
ریشه: عربی

عبدالحمید
معنی: بنده پروردگار ستایش شده، نام دو نفر از پادشاهان عثمانی
ریشه: عربی

عبدالحی
معنی: بنده پروردگار همیشه زنده
ریشه: عربی

عبدالخالق
معنی: بنده پروردگار، نام پدر بیدل شاعر قرن یازدهم
ریشه: عربی

عبدالرحمان
معنی: عبد الرحمن
ریشه: عربی

عبدالرحمن
معنی: بنده پروردگار بخشاینده، نام نویسنده و شاعر نامدار قرن نهم، عبدالرحمن جامی
ریشه: عربی

عبدالرحیم
معنی: بنده پروردگار رحیم و مهربان
ریشه: عربی

عبدالرزاق
معنی: بنده پروردگار روزی دهنده
ریشه: عربی

عبدالرسول
معنی: بنده پیامبر
ریشه: عربی

عبدالرشید
معنی: بنده پروردگار هدایت کننده، نام پسر محمد غزنوی
ریشه: عربی

عبدالرضا
معنی: بنده رضا
ریشه: عربی

عبدالرفیع
معنی: بنده پروردگار بلندمرتبه
ریشه: عربی

عبدالستار
معنی: بنده پروردگار عیب پوشاننده
ریشه: عربی

عبدالصمد
معنی: بنده پروردگار بی نیاز
ریشه: عربی

عبدالعزیز
معنی: بنده پروردگار گرامی و باعزت
ریشه: عربی

عبدالعظیم
معنی: بنده پروردگار بزرگ، نام یکی از بزرگان و نوادگان امام حسن (ع) در قرن دوم که آرامگاه وی در شهر ری است.
ریشه: عربی

عبدالعلی
معنی: بنده علی
ریشه: عربی

عبدالغفار
معنی: بنده پروردگار بخشاینده گناه
ریشه: عربی

عبدالغفور
معنی: عبدالغفار
ریشه: عربی

عبدالغنی
معنی: بنده پروردگار بی نیاز
ریشه: عربی

عبدالفتاح
معنی: بنده پروردگار گشاینده دشواریها
ریشه: عربی

عبدالقادر
معنی: بنده پروردگار توانا
ریشه: عربی

عبدالقاهر
معنی: بنده پروردگار چیره و توانا
ریشه: عربی

عبدالکریم
معنی: بنده پروردگار بخشنده
ریشه: عربی

عبداللطیف
معنی: بنده پروردگار که دارای لطف است، نام یکی از پادشاهان تیموری
ریشه: عربی

عبدالله
معنی: بنده پروردگار، نام پدر پیامبر(ص)
ریشه: عربی

عبدالمُطلِّب
معنی: بنده مطلب، نیای پیامبر اسلام(ص)
ریشه: عربی

عبدالمُعید
معنی: بنده خدای بازگشت دهنده، بنده خدای بازگرداننده
ریشه: عربی

عبدالمجید
معنی: بنده پروردگار عالی مرتبه و گرامی، نام دو تن از پادشاهان عثمانی
ریشه: عربی

عبدالمحمد
معنی: بنده محمد
ریشه: عربی

عبدالملک
معنی: بنده یا پادشاه خداوند، نام دو تن از پادشاهان سامانی
ریشه: عربی

عبدالناصر
معنی: بنده پروردگار یاریگر
ریشه: عربی

عبدالنبی
معنی: بنده پیامبر
ریشه: عربی

عبدالواحد
معنی: بنده پروردگار یکتا
ریشه: عربی

عبدالوهاب
معنی: بنده پروردگار بخشنده
ریشه: عربی

عبدالهادی
معنی: بنده پروردگار هدایت کننده و راهنما
ریشه: عربی

عبیدالله
معنی: بنده کوچک خداوند، نام یکی از فرزندان امام جعفرصادق و مؤسس دولت علویان
ریشه: عربی

عدن
معنی: بهشت زمینی
ریشه: عبری

عدنان
معنی: نام یکی از اجداد پیامبر(ص)
ریشه: عربی

عرفان
معنی: یکی از مراحل سلوک، معرفت، شناخت خداوند
ریشه: عربی

عروج
معنی: بالا رفتن، پیشرفت کردن، ترقی
ریشه: عربی

عزالدین
معنی: آن که باعث عزت دین است.
ریشه: عربی

عزت الله
معنی: عظمت و بزرگی خداوند
ریشه: عربی

عزرا
معنی: نام کاهن و رهبر عبرانیان در زمان اردشیر پادشاه هخامنشی
ریشه: عبری

عزیز
معنی: گرامی، محبوب، گرانمایه، محترم، از نامهای خداوند
ریشه: عربی

عزیزالدین
معنی: گرامی در دین
ریشه: عربی

عزیزالله
معنی: گرامی نزد خداوند
ریشه: عربی

عضد
معنی: بازو، یار و یاور
ریشه: عربی

عضدالدین
معنی: یارو یاور دین
ریشه: عربی

عطاالله
معنی: داده و عطای خداوند
ریشه: عربی

عظیم
معنی: بزرگ، کلان، با اهمیت، بزرگ، فراوان، بسیار، از نامهای خداوند
ریشه: عربی

عفیف الدین
معنی: عفیف در دین، پرهیزکار
ریشه: عربی

عقیل
معنی: خردمند و بزرگوار، عاقل و گرامی، نام برادر علی (ع) و پسر موسی کاظم (ع)
ریشه: عربی

علاء الدین
معنی: سبب رفعت و بزرگی دین
ریشه: عربی

علی
معنی: بلند مرتبه، نام امام اول شیعیان
ریشه: عربی

علی اصغر
معنی: نام ترکیبی از علی و اصغر به معنی علی کوچکتر، نام پسر حسین (ع)
ریشه: عربی

علی اکبر
معنی: نام ترکیبی از علی و اکبر به معنی علی بزرگتر، نام پسر حسین (ع)
ریشه: عربی

علی رضا
معنی: کسی که علی علیه السلام از او راضی است مرکب از دو اسم علی و رضا
ریشه: عربی

عمران
معنی: نام پدر موسی پیامبر (ص)، نام سوره‌ای در قرآن کریم
ریشه: عبری

عمیدالدین
معنی: آن که در دین تسلط دارد.
ریشه: عربی

عنایت الله
معنی: لطف و عنایت خداوند
ریشه: عربی

عیسا
معنی: عیسی، معرب از عبری، نجات دهنده، نام پیامبر مسیحیت
ریشه: عبری

عیسی
معنی: معرب از عبری، نجات دهنده، نام پیامبر مسیحیت
ریشه: عبری

عین الدین
معنی: چشم دین، عزیز در دین
ریشه: عربی

عین الزمان
معنی: چشم زمان
ریشه: عربی

عین الله
معنی: چشم خداوند
ریشه: عربی

عینعلی
معنی: چشم علی، نام یکی از امامزادگان که مزار شریفش در تهران است.
ریشه: عربی

اسم پسر مذهبی با حرف غ
غَدیر
معنی: آبگیری است بین مکه و مدینه در ناحیه‌ی جحفه؛ روز یا واقعه غدیر که در میان مسلمانان حائز اهمیت است.
ریشه: عربی

غَفّار
معنی: آمرزنده و بخشاینده‌ی گناهان (خداوند)؛ از صفات و نامهای خداوند
ریشه: عربی

غَفور
معنی: بخشاینده و آمرزنده‌ی گناهان(خداوند)؛ از صفات و نامهای خداوند که قریب نود بار در قرآن کریم آن را یادآور شده است.
ریشه: عربی

غاثر
معنی: معرب از عبری، نام پسر ارم نوه نوح (ع)
ریشه: عبری

غازی
معنی: جنگجوی مذهبی، عنوان چندتن از پادشاهان و افراد تاریخی
ریشه: عربی

غالب
معنی: غلبه کننده بر دیگری در جنگ، فاتح، پیروز؛ مسلط، چیره؛ نام هشتمین جد پیامبر اسلام(ص)
ریشه: عربی

غلام
معنی: ارادتمند و فرمانبردار، به صورت پیشوند همراه با بعضی نامها می‌آید و نام جدید می‌سازد مانند غلامحسین، غلامرضا، غلامعلی
ریشه: عربی

غلام حسن
معنی: ارادتمند و فرمان بردار حسن (منظور امام حسن(ع))
ریشه: عربی

غلام حسین
معنی: ارادتمند و فرمان بردار حسین (منظور امام حسین(ع))
ریشه: عربی

غلام رضا
معنی: ارادتمند و فرمان بردار رضا (منظور امام رضا(ع))
ریشه: عربی

غلام عباس
معنی: ارادتمند و فرمان بردار عباس (منظور حضرت عباس(ع))
ریشه: عربی

غلام علی
معنی: ارادتمند و فرمان بردار علی (منظور امام علی(ع))
ریشه: عربی

غلام محمّد
معنی: ارادتمند و فرمان بردار محمّد، منظور حضرت محمّد(ص))
ریشه: عربی

غیاث
معنی: فریادرس؛ فریادخواهی؛ از صفات و نامهای خداوند
ریشه: عربی

غیاث‌الدین
معنی: پناه دین و آیین
ریشه: عربی

اسم پسر مذهبی با حرف ف
فایض
معنی: فیض رسان، فایده بخش
ریشه: عربی

فایق
معنی: فائق، دارای برتری، مسلط، چیره، عالی، برگزیده
ریشه: عربی

فائز
معنی: فایز، نایل، رستگار
ریشه: عربی

فائض
معنی: فایض، آنکه فیض و منفعت می آورد.
ریشه: عربی

فتاح
معنی: گشاینده، از نامهای خداوند
ریشه: عربی

فتح الدین
معنی: پیروزی در دین
ریشه: عربی

فتح الله
معنی: پیروزی خدا
ریشه: عربی

فتحعلی
معنی: مرکب از فتح (پیروزی) + علی (بلندمرتبه)، نام دومین پادشاه قاجار
ریشه: عربی

فخرالدین
معنی: سبب سربلندی و افتخار دین، نام شاعر و داستانسرای ایرانی قرن پنجم: فخرالدین اسع گرگانی
ریشه: عربی

فخرالملک
معنی: مایه سربلندی و افتخار سرزمین
ریشه: عربی

فرقان
معنی: جداکننده حق و باطل، نام سوره ای در قرآن کریم
ریشه: عربی

فریدالدین
معنی: آن که در دین یگانه و یکتا است، نام شاعر و عارف نامدار ایرانی قرن ششم و هفتم، عطار نیشاپوری
ریشه: عربی

فصیح الدین
معنی: دارای روشنی و فصاحت در دین
ریشه: عربی

اسم پسر مذهبی با حرف ق
قَوام الدین
معنی: موجب استواری و استحکام دین
ریشه: عربی

قَهار
معنی: نیرومند، پر زور؛ سلطه گر و غالب و چیره؛ از نامها و صفات خداوند
ریشه: عربی

قائم
معنی: ایستاده، به حالت عمودی قرار گرفته؛ لقب امام دوازدهم شیعیان که غایب است (عج)
ریشه: عربی

قدرت‌الله
معنی: قدرت خداوند
ریشه: عربی

قدوس
معنی: پاک و منزه؛ از نام‌ها و صفات خداوند.
ریشه: عربی

قدیر
معنی: توانا، قادر؛ از نامها و صفات خداوند.
ریشه: عربی

قطب الدین
معنی: محور آیین و کیش
ریشه: عربی

قنبر
معنی: نام یکی از تابعان علی (ع)
ریشه: عربی

قیوم
معنی: قائم به ذات، بسیار پایدار، از نامهای خداوند
ریشه: عربی

اسم پسر مذهبی با حرف ک
کاظم
معنی: فروبرنده خشم، حلیم، بردبار، لقب امام هفتم شیعیان
ریشه: عربی

کافی الدین
معنی: لایق و کارآمد در دین
ریشه: عربی

کرام الدین
معنی: بزرگوار دین
ریشه: عربی

کرم الله
معنی: بخشش و لطف خداوند
ریشه: عربی

کریم
معنی: بخشنده، سخاوتمند، از اسامی خداوند
ریشه: عربی

کلیم
معنی: هم سخن، سخنگو، لقب موسی (ع)
ریشه: عربی

کلیم الله
معنی: آن که خداوند با او سخن گفته است، لقب موسی (ع)
ریشه: عربی

کمال الدین
معنی: کامل در دین، سبب کمال دین، اسم یکی از نقاشان معروف اواخر دوره تیموری و اوایل دوره صفوی، کمال الدین بهزاد
ریشه: عربی

کمال الملک
معنی: آن که موجب کمال سرزمین و ملک است، لقب یکی از نقاشان اسطوره ای ایران در دوره قاجاریه، محمد غفاری
ریشه: عربی

کمیل
معنی: نام پسرزیاد ازیاران علی (ع) نام دعائی منسوب به کمیل پسر زیاد
ریشه: عربی

اسم پسر مذهبی با حرف ل
لسان الدین
معنی: زبان گویای دین
ریشه: عربی

لطف الدین
معنی: لطف دین
ریشه: عربی

لطف الله
معنی: مهربانی و لطف خدا
ریشه: عربی

لطفعلی
معنی: آن که دارای لطف و مهربانی ای چون لطف و مهربانی علی (ع) است.
ریشه: عربی

لطیف
معنی: نرم و خوشایند، ظریف و زیبا، ملایم و خوش آهنگ، (به مجاز) چابک و ماهر در نواختن، حساس، از نام ها و صفات خدا
ریشه: عربی

لقمان
معنی: نام مردی حکیم که بنا به روایت اسلامی حبشی بوده و در زمان داوود (ع) زندگی می کرده است، نام سوره‌ای در قرآن کریم
ریشه: عربی

اسم پسر مذهبی با حرف م
مَجدالدین
معنی: سبب عزت و بزرگی دین؛ مایه‌ی شوکت و بزرگی دین
ریشه: عربی

مَجید
معنی: دارای قدر و مرتبه‌ی عالی، گرامی؛ از نامها و صفات خداوند
ریشه: عربی

مُجیب
معنی: جواب دهنده؛ پاسخگو، اجابت کننده، روا کننده حاجت؛ از نامها و صفات خداوند
ریشه: عربی

مُجیر
معنی: پناه دهنده، فریادرس؛ از نامها و صفات خداوند
ریشه: عربی

مُنتَظِر
معنی: آن که در حال صبر کردن برای آمدن کسی یا انجام یافتن کاری یا روی دادنِ اتفاقی است، چشم به راه
ریشه: عربی

مُنعم
معنی: دارای مال و نعمت بسیار، ثروتمند، توانگر؛ آن که به دیگران احسان می کند، بسیار بخشنده
ریشه: عربی

مُنیب
معنی: بازگشت کننده به سوی حق
ریشه: عربی

مُهنّد
معنی: ساخته شده در هندوستان به ویژه نوعی شمشیر، هندوانی، شمشیر هندی
ریشه: عربی

ماجد
معنی: دارای مجد و بزرگی، بزرگوار
ریشه: عربی

ماشاءالله
معنی: (شبه جمله) آنچه خداوند بخواهد، (برگرفته از قرآن کریم)
ریشه: عربی

مالِک
معنی: آن که صاحب مِلک یا املاکی است؛ آن که دارنده و صاحب اختیار چیزی یا کسی باشد؛ از نامها و صفات خداوند
ریشه: عربی

ماهِد
معنی: گسترنده، گستراننده؛ نامی از نامهای باری تعالی.
ریشه: عربی

مبین
معنی: روشنگر، آشکار کننده؛ آشکار، هویدا، روشن، نورانی
ریشه: عربی

متین
معنی: دارای پختگی، خردمندی و وقار، دارای متانت؛ استوار، محکم؛ از نامها و صفات خداوند
ریشه: عربی

مجاهد
معنی: ویژگی آن که به خاطر وصول به هدفهای غیر شخصی مانند اشاعه‌ی دین و آزادی به جنگ و مبارزه میپردازد؛ (در قدیم) کوشش و جد و جهد کننده.
ریشه: عربی

مجتبی
معنی: برگزیده شده، انتخاب شده؛ لقب حسن ابن علی امام دوم شیعیان
ریشه: عربی

محب الله
معنی: دوستدار و دوست دارنده‌ی خدا
ریشه: عربی

محجوب
معنی: با حجب و حیا و مؤدب؛ در حجاب شده، پوشیده، پنهان
ریشه: عربی

محراب
معنی: جایی از مسجد (معمولًا با معماری خاص) در سمت قبله که امام جماعت هنگام نماز خواندن در آنجا میایستد؛ بخشی از یک عبادتگاه که هنگام عبادت در آنجا میایستند یا رو به آن قرار میگیرند؛ (به مجاز) عبادتگاه، قبله؛ درعرفان هر مطلوب و مقصودی که دل متوجه بدان باشد آن را محراب گویند.
ریشه: عربی

محسن
معنی: نیکوکار، احسان کننده؛ از نامها و صفات خداوند
ریشه: عربی

محمّد
معنی: ستوده، بسیار تحسین شده؛ آنکه خصال پسندیده‌اش بسیار است؛ نام پیامبر اسلام حضرت محمّد(ص)
ریشه: عربی

موحد
معنی: آن که به یگانگی خداوند ایمان دارد، یکتا پرست
ریشه: عربی

موسی
معنی: به معنی از آب کشیده؛ موسی ابن عمران(ع) پیغمبر معروف بنی اسرائیل
ریشه: عبری

مهدی
معنی: هدایت شده؛ نام قائم منتظَر(ع)
ریشه: عربی

مهدی یار
معنی: (عربی – فارسی) یاور مهدی؛ (به مجاز) دوستدار و محب مهدی منتظر قائم آل محمّد(ع)
ریشه: فارسی – عربی

مؤمن
معنی: آن که به خدا و پیغمبر ایمان دارد و اصول دینی را رعایت میکند، دیندار، متدین
ریشه: عربی

میثم
معنی: پای و سپل شتر که محکم به زمین کوبیده شود؛ نام یکی از اصحاب امیرالمؤمنین علی(ع).
ریشه: عربی

میعاد
معنی: محل قرار ملاقات، وعده‌گاه؛ زمان قرار ملاقات، زمان وعده
ریشه: عربی

میکائیل
معنی: مقرب، نام فرشته‌ی روزی‌ها
ریشه: عبری

اسم پسر مذهبی با حرف ن
نادعلی
معنی: علی را بخوان، نام دعایی
ریشه: عربی

ناصح الدین
معنی: پنددهنده در دین، نصیحت کننده در دین
ریشه: عربی

ناصرالدین
معنی: یاری کننده دین،اسم پسرمحمد شاه قاجار
ریشه: عربی

نبوت
معنی: رسالت، پیغمبری، مبعوث بودن کسی از سوی خداوند به راهنمایی مردم
ریشه: عربی

نبی
معنی: پیامبر خداوند، لقب پیامبر (ص)
ریشه: عربی

نجات الله
معنی: آن که خدا او را نجات داده است.
ریشه: عربی

نجم الدین
معنی: ستاره دین، آن که چون ستاره‌ای در دین می‌درخشد.
ریشه: عربی

نجیب
معنی: شریف، اصیل، عفیف، پاکدامن
ریشه: عربی

نجیب الدین
معنی: اصیل و شریف در دین
ریشه: عربی

نصرالدین
معنی: یاری دادن به دین، از شخصیتهای افسانه‌ای
ریشه: عربی

نصرالله
معنی: یاری خداوند، نام یکی از فضلای نامدار قرن ششم
ریشه: عربی

نصرت الله
معنی: یاری خداوند
ریشه: عربی

نصیر
معنی: یاری دهنده، یاور، از نامهای خداوند
ریشه: عربی

نصیرا
معنی: نام یکی از دانشمندان و شعرای قرن یازدهم
ریشه: عربی

نصیرالدین
معنی: یاری دهنده دین، نام یکی از علمای بزرگ ریاضی و نجوم و حکمت ایران در قرن هفتم، خواجه نصیرالدین طوسی
ریشه: عربی

نضیر
معنی: شاداب، سرسبز
ریشه: عربی

نظام
معنی: مجموعه قوانین، قواعد، سنن، یا نوامیسی که قوام و انتظام چیزی بر آنها نهاده شده است.
ریشه: عربی

نظام الدین
معنی: موجب نظم و انظباط در دین
ریشه: عربی

نظام الملک
معنی: باعث نظم و سرزمین، اسم وزیر معروف سلجوقیان در قرن پنجم
ریشه: عربی

نظرعلی
معنی: چشم و دیده علی (ع)
ریشه: عربی

نعمان
معنی: نام چندتن از پادشاهان حیره
ریشه: عربی

نعمت
معنی: آنچه باعث شادکامی و آسایش زندگی انسان شود، عطا و بخشش
ریشه: عربی

نعمت الله
معنی: بخشش خداوند
ریشه: عربی

نعیم
معنی: نعمت، نرم و لطیف، از اسامی بهشت
ریشه: عربی

نعیم الدین
معنی: نعمت دین
ریشه: عربی

نقدعلی
معنی: مرکب از نقد (ارزیابی و سنجش سره از ناسره) + علی
ریشه: عربی

نقی
معنی: پاکیزه، پاک، برگزیده، لقب امام دهم شیعیان
ریشه: عربی

نقی الدین
معنی: برگزیده در دین
ریشه: عربی

نوح
معنی: معرب از عبری، راحت، اسم پیامبری که به دستور خداوند کشتی بزرگی ساخت و یاران خود و از هر حیوان یک جفت را سوار بر کشتی کرد و از طوفان نجاتشان داد، نام سوره‌ای در قرآن کریم
ریشه: عبری

نورالدین
معنی: روشنایی و فروغ دین
ریشه: عربی

نورالله
معنی: نور و روشنایی و فروغ خداوند
ریشه: عربی

اسم پسر مذهبی با حرف و
واجد
معنی: دارنده، دارا، از نامهای خداوند
ریشه: عربی

واحد
معنی: یگانه، آن که در نوع خود بی نظیر و منحصر به فرد است.
ریشه: عربی

واصف
معنی: به اندازه لازم و مورد نیاز، کافی، وفاکننده
ریشه: عربی

وافی
معنی: به اندازه لازم و مورد نیاز، کافی، وفا کننده
ریشه: عربی

والا
معنی: بالا عزیز، گرامی، محترم، دارای ارج و اهمیت، اصیل، نژاده
ریشه: عربی

واهب
معنی: عطاکننده، بخشنده، از نامهای خداوند
ریشه: عربی

وحید
معنی: یگانه، یکتا، بی نظیر
ریشه: عربی

وحیدالدین
معنی: بی نظیر و یگانه در دین، نام دانشمندی از معاصران خاقانی
ریشه: عربی

ولی الله
معنی: دوست خداوند، لقب علی (ع)
ریشه: عربی

اسم پسر مذهبی با حرف ه
هابیل
معنی: معرب از عبری، نفس یا بخار، نام پسر آدم (ع)
ریشه: عبری

هادان
معنی: معرب از عبری، نام پدر ساوه همسر ابراهیم (ع)
ریشه: عبری

هادی
معنی: هدایت کننده، راهنما، از نامهای خداوند، از القاب پیامبر (ص) و امام علی نقی (ع)
ریشه: عربی

هاران
معنی: معرب از عبری، کوه نشین، برادر ابراهیم (ع)
ریشه: عبری

هارون
معنی: معرب از عبری کوه نشین، نام برادر موسی (ع)
ریشه: عبری

هاشم
معنی: شکننده، خرد کننده، (در اعلام) نام ابن عبد مناف از اجداد پیغمبر اکرم (ص) معروف به هاشم بن عبد مناف، هاشم نیز نام یکی از اصحاب حضرت رسول اکرم (ص) است.
ریشه: عربی

هبیهلله
معنی: بخشیده شده از جانب خداوند، نام چندتن از شخصیتهای ادبی و تاریخی
ریشه: عربی

هدایت
معنی: راهنمایی کردن به مسیر درست، ارشاد
ریشه: عربی

هدایت الله
معنی: هدایت شده توسط خداوند
ریشه: عربی

همام الدین
معنی: دارای مقام و منزلت در دین
ریشه: عربی

هود
معنی: نام پیامبر قوم عاد، نام سوره‌ای در قرآن کریم
ریشه: عربی

هیبت الله
معنی: شکوه و جلال خداوند
ریشه: عربی

اسم پسر مذهبی با حرف ی
یارعلی
معنی: یار (فارسی) + علی (عربی) یار و یاور علی (ع)
ریشه: فارسی – عربی

یارمحمد
معنی: یار (فارسی) + محمد (عربی) یار و یاور محمد (ص)
ریشه: فارسی – عربی

یاسان
معنی: نام یکی از پیغمبران باستانی ایران، در دساتیر کتابی به نام نامه شت و خشور به او نسبت داده شده است.
ریشه: فارسی – عربی

یاسر
معنی: شترکُش که گوشت قسمت کند، آسان، چپ، طرف چپ، نام پدر عمار، از یاران خاص پیامبر
ریشه: عربی

یاسین
معنی: نام سوره‌ای در قرآن کریم
ریشه: عربی

یحیی
معنی: تعمید دهنده، نام پسر زکریا از پیامبران بزرگ بنی اسرائیل
ریشه: عبری

یدالله
معنی: دست خداوند، قدرت خداوند
ریشه: عربی

یزدان
معنی: خداوند، ایزد، در مذاهب ثنوی، خدای خیر و نیکی، ایزد مقابلِ اهریمن است.
ریشه: فارسی

یزدانیار
معنی: آن که خداوند یار و یاور اوست.
ریشه: فارسی

یکتا
معنی: یگانه، بی نظیر، تنها، یکی از نامهای خداوند، بی‌همتا
ریشه: فارسی

یعقوب
معنی: آنکه پاشنه را می‌گیرد، نام پسر اسحاق (ع) و پدر یوسف (ع )، پیامبری که به آزمایشهای سخت مبتلا شد.
ریشه: عبری

یمین الدین
معنی: آن که به منزله دست راست دین است.
ریشه: عربی

یوحنا
معنی: انعام توفیقی خداوند، نام یکی از اجداد مسیح، نام یکی از حواریون مسیح (س)
ریشه: عبری

یوسف
معنی: به معنی خواهد افزود، نام پسر یعقوب (ع)
ریشه: عبری

یوشع
معنی: به معنی خداوند نجات است، نام پسر عمو و پیامبر بعد از حضرت موسی
ریشه: عبری

یونا
معنی: به معنی خداوند می‌دهد، نام دیگر حضرتِ یونس (ع)
ریشه: عبری

یونس
معنی: کبوتر، نام پسر امتای، یکی از پیامبران بنی اسرائیل، نام سوره‌ای در قرآن کریم
ریشه: عبری

یهودا
معنی: حمد، نام پسر یعقوب (ع)
ریشه: عبری

منبع:فهرست کامل اسم پسر مذهبی

فهرست کامل اسم پسر مذهبی

671 بار مشاهده

طرز تهیه ی ساندویچ ماهی  دودی

دسته بندی : موزیک های مختلف تاریخ : پنج‌شنبه 28 ژوئن 2018

 

طرز تهیه ی ساندویچ ماهی  دودی

 

آیا به دنبال یک دستور العمل ساندویچ کلاسیک هستید؟ حتما ساندویچ ماهی دودی را امتحان کنید.

ساندویچ ماهی  دودی

مواد لازم :

4 برش نان سفید

4 تکه ماهی سالمون دودی

2 قاشق غذاخوری سس مایونز

2 قاشق سوپخوری شوید خرد شده

آب لیمو

1 عدد خیار, نازک برش خورده باشد

 

 

مراحل :

 

  1. سس مایونز را درون یک کاسه بریزید.
  2. آب لیمو را اضافه کنید و با قاشق به خوبی هم بزنید.
  3. این سس را روی برش های نان بمالید. برای این کار می توانید از پشت قاشق استفاده کنید.
  4. ماهی دودی را روی 2 برش نان بگذارید و برش های خیار را روی ماهی قرار دهید.
  5. یک برش نان سفید را روی ساندویچ خود قرار دهید.
  6. با استفاده از چاقو آن را به دو قسمت تقسیم کنید و ساندویچ را میل کنید. از طعم فوق العاده ی این ساندویچ لذت ببرید.

منبع : طرز تهیه ی ساندویچ ماهی  دودی

722 بار مشاهده

نحوه ارتقاء حافظه لپ تاپ

دسته بندی : موزیک های مختلف تاریخ : پنج‌شنبه 28 ژوئن 2018

 

نحوه ارتقاء حافظه لپ تاپ

 

RAM مخفف کلمه ی “random access memory ” می باشد. نصب حافظه ی RAM بالا تر یکی از ساده ترین راه ها برای سرعت بخشیدن به کامپیوتر شما است. برای این کار تنها نصب سخت افزار لازم است و هیچ نیازی به نرم افزار های اضافی نیست. نسبت به قسمت های دیگر کامپیوتر خرید یک حافظه ی RAM بالا تر, ارزان تر می باشد و برای نصب آن تنها کافیست مراحل زیر را طی کنید.

 

مراحل :

  1. تخلیه ی الکتریسیته ی ساکن می تواند خسارت شدیدی به سیستم شما وارد کند بنابراین بهتر است از ESD Suppressors استفاده کنید تا از آسیب به مدارات الکتریکی جلوگیری شود.
  2. کار خود را ذخیره کنید، کامپیوترتان را خاموش کنید و صفحه نمایش لپ تاپ را ببندید.
  3. تمام دستگاه های خارجی متصل به لپ تاپ را قطع کنید (مانند چاپگرها، درایوهای فلش و هدست ها).
  4. کابل برق A / C و آداپتور را جدا کنید.
  5. روی یک سطح صاف لپ تاپ را به برگردانید.

باتری لپ تاپ

  1. باتری لپ تاپ را خارج کنید.
  2. پیچ های محفظه را باز کنید.
  3. پوشش کامپیوتر را بردارید.

کارت حافظه

  1. ماژول حافظه موجود را جدا کنید.

کلیدهای نگهداری هر طرف را بکشید تا ماژول به سمت بالا برود.

گوشه ی حافظه را نگه دارید و آن را به آرامی بیرون بکشید.

ماژول جدید حافظه

  1. ماژول جدید RAM را داخل محفظه قرار دهید.

ماژول را با دقت در جای مناسب قرار دهید و کمی فشار وارد کنید تا کلید های نگهدارنده بسته شوند.

  1. پوشش لپ تاپ را ببندید.

بستن پیچ ها

  1. پیچ ها را محکم ببندید.
  2. مجددا باتری و دستگاه هایی که از لپ تاپ جدا کردید را وصل کنید, سپس کابل برق A / C و آداپتور را به لپ تاپ متصل کنید.
  3. کامپیوتر را روشن کنید و از سرعت جدید آن لذت ببرید.

منبع : نحوه ارتقاء حافظه لپ تاپ

756 بار مشاهده