بعدازظهر یک روز تعطیل برفی است. در حالی که کنار پنجره چوبی ایستاده ای و خیابان را نگاه می کنی می بینی زمین با تمام وسعتش سفید پوش شده است. درختان کاج سوزنی هم از برف در امان نمانده اند همه جا سفید است حتی بند رخت داخل حیاط همسایه! برف روی لبهی دیوارها کُپه شده، شاخههای درختان را خم کرده و حتی سیمهای برق را انحناهای قشنگ داده است. کلاغی نشسته وسط خیابان و سرش را این سو و آن سو میچرخاند. دو قدم جفتپا میپرد و خیره میماند به سفیدیِ نرم که همه جا را گرفته است، به برف. مادربزرگ روی صندلی راک بغل شومینه نشسته و شال گردن می بافد. خانه در آرامش مطلق است و تنها صدایی که به گوش می رسد صدای جیر جیر صندلی مادربزرگ است. به خیابان نگاه می کنی. ردپای عابران روی برف تو را به هزاری توی خاطراتت می برد. زمزمه می کنی: برف آمد … برف آمد پشت ردت گم شدم… برف آمد برف آمد در خیابان گم شدم… آهنگ ها یکی پس از دیگری در ذهنت پخش می شود نصف نیمه. حافظه ات یاری نمی کند و حوصله ات را سر می برد. موبایلت را برمیداری و در گوگل سرچ می کنی دانلود آهنگ … . گوگل چند سایت را پیشنهاد می دهد. همه سایت ها را زیر و رو می کنی. همه شان پر از متن و اهنگ و تبلیغ… آهنگ دلخواهت را پیدا نمی کنی و یکی پس از دیگری سایت ها را می بندی. آخرین سایت را ناامیدانه باز می کنی. گوشه اش نوشته شده zaz music. یک سایت ساده که همان لحظه اول تو را متوجه می کند اینجا پر است از آهنگ خارجی. از آهنگ های ارون گرفته تا بریتنی و انریکه، همه و همه. آهنگ های قدیمی و آهنگ جدید. جان می دهد برای گوش دادن در این هوای برفی.کمی سر در گم می شوی آخر غرق در یک عالمه آهنگ زیبا شده ای که نمی دانی کدام را دانلود کنی. ستاره های زرد کنار هر آهنگ تا حدودی تو را از این همه سر در گمی نجات می دهد. بالاخره دلت را به دریا می زنی و تصمیم می گیری یک آهنگ از خواننده مورد علاقه ات یعنی انریکه دانلود کنی. در مستطیل کوچک بالای سایت نامش را می نویسی و لیستی از آهنگها پیشنهاد می شود. انگشتت می رود سمت یک آهنگ قدیمی. Ring my bell
غرق در خاطراتت می شوی. نوار دانلود آبی می شود و می رسد ته خط. حالا دیگر آهنگ دانلود شده. چشم باز می کنی می بینی وسط خیابان در حال قدم زدن هستی و با آهنگ یک صدا زمزمه می کنی:
Sometimes you love her
Sometimes you don’t
Sometimes you need it then you don’t and you let go
سرد است. نوک دماغت قرمز شده و دستانت را مچاله می کنی و داخل جیب هایت فرو می بری. جنبوجوش مردم در کنار درختان برفی و آدمبرفیهایی که بچهها درست کردهاند، زیبایی طبیعت را در زمستان دلنشین و دیدنی کرده است. دستانت را از جیب هایت بیرون کشیده و به سمت گوشهایت که زیر کلاه فرو رفته اند می کنی و هندزفری ات را محکم تر داخل گوشتهایت می چرخانی تا فیکس شود و نیفتد. انریکه همچنان می خواند:
Ring my bell, ring my bells
Ring my bell, ring my bells
You try to hide it
I know you do
When are you ready? Need up come and get to
You move me closer
I feel you breathe
It’s like the rose disappears when you around me, o
گاریچی سر خیابان ایستاده و لبو و باقالی می فروشد و مردم دورش حلقه زده اند. می روی نزدیک تر. چشمت به دانه های درشت باقالی می افتد که دانه های برف بر آنها می نشیند و سریع آب می شوند. دستانت را روی حرارت آتشش می گیری تا گرم شود. دستانی که حالا دیگر سرخ شده اند و به این فکر می کنی چرا حواست نبود در این هوای سرد دستکش دستت کنی. آهنگت تمام شده. از گاری و گاریچی دور می شوی و حالا یک آهنگ دیگر در گوش هایت پخش می شود :
You, do you remember me?
تو، هی تو منو بیاد میاری
Like I remember you?
درست مثل من که تورو بخاطر دارم
Do you spend your life Going back in your mind to that time?
تو هم کل زندگیت رو در گشت و گذار در خاطرات گذشتت بسر می بری
Because I, I walk the streets alone
چون من، من تنها در کوچه ها قدم می زنم
I hate being on my own
از توخودم بودن نفرت دارم
And everyone can see that I refill
و همه منو می بینن که دارم (از احساست و غصه) پر میشم
یکصدا با آهنگ می خوانی. دیگر زمزمه نمی کنی بلند بلند می خوانی و بخاری که از دهانت خارج می شود لذت گوش کردن به آهنگ و قدم زدن در برف را چند برابر می کند.
پیرمردی، کلاه لبهدار به سر و چوببهدست، برف روی شاخههای درختها را میتکاند. کودکی یک عالمه گلوله برفی درست کرده و رفته کنار خیابان اصلی که برخلاف همیشه تنها گاهی از آن خودرویی میگذرد. کودک هیچ خودرویی را از گلولههای برفی بینصیب نمیگذارد. در شیشهی چشمهای پیرزنی که کنارش ایستاده و از او مراقبت میکند رؤیای کرسی زغالی منعکس شده و خیال پختن آش رشته و شلغم. در پارکها صدای خندههای جوانها شفاف و روشن مثل برف توی هوا چرخ میخورد، و هر طرف که بخواهد سر میکشد. شادی ناب و نایابی در همه چشمها و صداها هست. زمین دلش برای خندهها تنگ شده بود. سر می چرخانی. آهنگ تمام شده و به خانه رسیده ای.